Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 132 (7 milliseconds)
English
Persian
milk float
عرابه یا چرخ شیر فروشی
Other Matches
float
جسم شناور بر روی اب سوهان پهن
float
ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
float
شناور ساختن در هوا معلق بودن
float
روی اب نگهداشتن شناور
float
تبدیل آدرس اعشاری به آدرس مطلق
float
فضایی در حافظه که اولین دستور برنامه ذخیره شده است
float
اضافه بر آدرس اصلی به تمام اندیس ها یا آدرسهای مربوطه برای بررسی حجم حافظه که برنامه نیز دارد
float
شناور بودن
on the float
شناور
float well
چاه شناور
float
چوب پنبه
float
شناور شدن شناور بودن
float
شناور ساختن روی اب ایستادن
float
بستنی مخلوط با شربت وغیره
float
سوهان زدن
float
شناور
float
شناور شدن
float
غوطه ور شدن پر شدن تا انتهی سر ریز شدن کالای اضافه برفرفیت انبار
float
هاله
float
ماله چهارسو
float factor
ضریب شناوری
float test
ازمون شناور
float board
پره
float valve
دریچه شناور
drift float
علامت یا شاخص شناور نشان دهنده انحراف مسیر
float fishing
ماهیگیری با قایق متحرک
float gauging
اندازه گیری سرعت اب درانهار بوسیله جسم شناور
float guage
اشل شناور
float into position
شناور شدن
float into position
غوطه ور شدن
float light
منور
float stone
سنگ سایش
float stone
سنگ اجرسای یکجورسنگ سوراخ سوراخ
deadman's float
شناور بودن با دستهای باز
life float
قایق نجات
prone float
روی شکم با دستهای کشیده
rod float
تعیین سرعت اب در کانال به طریقه جسم شناور
float clamp
گیرهشناور
maintenance float
شارژ انباراضافی وسایل نگهداری اضافی
maintenance float
شارژ انبار سیال
to float with the current
<idiom>
با جریان آب رفتن
[اصطلاح مجازی]
float bridge
پل شناور
free float
مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
free float
فرجه ازاد
back float
شناور شدن روی اب
carburetor float
شناور کاربراتور
jelly fish float
شناور شدن در اب با دست وپای دراز
tank gauge float
درجهشناورتانکر
float type carburator
کاربوراتور غواصکی
without milk
بدون شیر
milk
شیر
milk
شیره گیاهی
to go off milk
دیگرشیرندادن
milk
دوشیدن شیره کشیدن از
With milk, please.
لطفا با شیر.
f. of milk
ازدیادترشح شیر
No milk, please.
لطفا بدون شیر.
some milk
مقداری شیر
with milk
با شیر
the milk was spilt
شیر ریخت
the milk is on the turn
شیر داردترش میشود
skim milk
شیر بی چربی
skim milk
شیرخامه گرفته ورقیق
coffee and milk
قهوه و شیر
rice milk
شیروبرنج
rice milk
شیر برنج
modified milk
شیری که اجزا ان را کم وزیاد کرده بکودکان می خوراتتد
pigeon milk
خوراک نیمه هضم شدهای که کبوترازچینه دان خوددراورده بجوجههای خودمیدهد
coffee and milk
شیر قهوه
to milk the ram
اب در هاون ساییدن
to milk the ram
کوشش بیهوده کردن
to suck milk
شیر خوردن
skimmed milk
شیر بدون خامه
skimmed milk
شیر رژیمی
milk bread
نانشیرنی
malted milk
نوشیدنی حاوی شیر خشک و مالت و بستنی
malted milk
شیر مالتدار
wolf's milk
فرفیون فربیون مادریون
top milk
روشیر
top milk
سرشیر
top milk
رویه شیر
to suck milk
پستان مکیدن
milk white
شیری رنگ
milk weed
گیاه پادزهر
milk teeth
دندان شیری
milk livered
نامرد
milk livered
بزدل
milk leg
ورم پای نوزاد همراه با دردبهنگام زایمان
milk jug
شیر خوری
milk fever
لرز شیر
milk disk
دیسک انتقال داده از ماشین کوچک به کامپیوتر بزرگتر. که توان پردازش بیشتر دارد
milk and water
بی مزه
lime milk
شیر اهک
skimmed milk
شیرخامه گرفته ورقیق
milk-shakes
مخلوط شیر وشربت وبستنی
milk-shake
مخلوط شیر وشربت وبستنی
milk shake
مخلوط شیر وشربت وبستنی
milk floats
عرابه یا چرخ شیر فروشی
condensed milk
شیرغلیظ
evaporated milk
شیری که بوسیله تبخیرغلیط شده است
milk tooth
دندان شیری
milk maid
زن شیردوش
milk maid
زنی که درشیرخانه یا شیر فروشی کارمیکند
milk weed
شیر گیاه
milk walk
دور
milk walk
گشتی که شیر فروش میزند گشت
milk vetch
گون کتیرا
milk vetch
گون
milk sugar
لاکتوز
milk snake
مار بی زهرخاکستری
milk punch
مشروبات مخلوط با شیر وقند
milk of lime
دوغاب اهک
milk of lime
شیر اهک
milk of lime
اب اهک
milk of magnesia
مایع شیری رنگی که هیدرکسید منیزیم است وبعنوان ضد اسید وملین بکارمیرود
milk pail
گاودوش
milk pail
فرف شیر دوشی شیر دوشه
milk man
شیر فروش
The milk
[the wine]
has already turned
[gone off]
.
شیر
[شراب]
پیش از این بریده شده است.
a land of milk and honey
<idiom>
بهشت
a land of milk and honey
<idiom>
جای سعادت و خوشی
milk of human kindness
مهربانی طبیعی بشر
Milk that has turned sour.
شیری که ترش شده است.
cry over spilt milk
<idiom>
شکایت وناله از چیزی که بتازگی اتفاق افتاده
put some milk to your tea
اندکی شیر بچایی خود بیفزایید
It is no use crying over spilt milk .
<proverb>
بعد از ریختن شیر ,گریه فایده ندارد.
churned sour milk
دوغ
You cannot sell the cow and drink the milk .
<proverb>
نمى توان هم گاو را فروخت هم شیرش را نوشید .
Fresh flowers (fruit,eggs,milk).
گل ( میوه ،تخم مر غ ،شیر )تازه
Refugees believe Germany is a land of milk and honey.
پناهندگان فکر می کنند در آلمان حلوا می دهند.
Please warm up this milk . warm and sincere greetings .
لطفا" این شیر را قدری گرم کنید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com