English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 102 (6 milliseconds)
English Persian
milk floats عرابه یا چرخ شیر فروشی
Other Matches
floats جسم شناور بر روی اب سوهان پهن
floats چوب پنبه
floats ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
floats شناور ساختن در هوا معلق بودن
floats روی اب نگهداشتن شناور
floats تبدیل آدرس اعشاری به آدرس مطلق
floats فضایی در حافظه که اولین دستور برنامه ذخیره شده است
floats اضافه بر آدرس اصلی به تمام اندیس ها یا آدرسهای مربوطه برای بررسی حجم حافظه که برنامه نیز دارد
floats شناور بودن
floats ماله چهارسو
floats بستنی مخلوط با شربت وغیره
floats شناور شدن شناور بودن
floats شناور ساختن روی اب ایستادن
floats سوهان زدن
floats شناور
floats شناور شدن
floats غوطه ور شدن پر شدن تا انتهی سر ریز شدن کالای اضافه برفرفیت انبار
floats هاله
amphibian floats شناورهای ابی خاکی
some milk مقداری شیر
without milk بدون شیر
with milk با شیر
With milk, please. لطفا با شیر.
to go off milk دیگرشیرندادن
No milk, please. لطفا بدون شیر.
f. of milk ازدیادترشح شیر
milk دوشیدن شیره کشیدن از
milk شیره گیاهی
milk شیر
wolf's milk فرفیون فربیون مادریون
the milk was spilt شیر ریخت
the milk is on the turn شیر داردترش میشود
skim milk شیر بی چربی
skim milk شیرخامه گرفته ورقیق
rice milk شیروبرنج
rice milk شیر برنج
pigeon milk خوراک نیمه هضم شدهای که کبوترازچینه دان خوددراورده بجوجههای خودمیدهد
modified milk شیری که اجزا ان را کم وزیاد کرده بکودکان می خوراتتد
milk white شیری رنگ
milk weed گیاه پادزهر
milk weed شیر گیاه
coffee and milk قهوه و شیر
to milk the ram اب در هاون ساییدن
to milk the ram کوشش بیهوده کردن
skimmed milk شیر بدون خامه
milk bread نانشیرنی
coffee and milk شیر قهوه
malted milk نوشیدنی حاوی شیر خشک و مالت و بستنی
malted milk شیر مالتدار
skimmed milk شیر رژیمی
top milk روشیر
top milk سرشیر
top milk رویه شیر
to suck milk پستان مکیدن
to suck milk شیر خوردن
milk walk دور
milk walk گشتی که شیر فروش میزند گشت
milk vetch گون کتیرا
milk livered بزدل
milk leg ورم پای نوزاد همراه با دردبهنگام زایمان
milk jug شیر خوری
milk fever لرز شیر
milk disk دیسک انتقال داده از ماشین کوچک به کامپیوتر بزرگتر. که توان پردازش بیشتر دارد
milk and water بی مزه
lime milk شیر اهک
milk teeth دندان شیری
milk-shakes مخلوط شیر وشربت وبستنی
milk-shake مخلوط شیر وشربت وبستنی
milk shake مخلوط شیر وشربت وبستنی
milk float عرابه یا چرخ شیر فروشی
condensed milk شیرغلیظ
evaporated milk شیری که بوسیله تبخیرغلیط شده است
milk livered نامرد
milk maid زن شیردوش
milk vetch گون
milk sugar لاکتوز
milk snake مار بی زهرخاکستری
milk punch مشروبات مخلوط با شیر وقند
milk pail فرف شیر دوشی شیر دوشه
skimmed milk شیرخامه گرفته ورقیق
milk pail گاودوش
milk tooth دندان شیری
milk of lime اب اهک
milk maid زنی که درشیرخانه یا شیر فروشی کارمیکند
milk man شیر فروش
milk of lime دوغاب اهک
milk of magnesia مایع شیری رنگی که هیدرکسید منیزیم است وبعنوان ضد اسید وملین بکارمیرود
milk of lime شیر اهک
a land of milk and honey <idiom> جای سعادت و خوشی
Milk that has turned sour. شیری که ترش شده است.
The milk [the wine] has already turned [gone off] . شیر [شراب] پیش از این بریده شده است.
a land of milk and honey <idiom> بهشت
churned sour milk دوغ
put some milk to your tea اندکی شیر بچایی خود بیفزایید
milk of human kindness مهربانی طبیعی بشر
cry over spilt milk <idiom> شکایت وناله از چیزی که بتازگی اتفاق افتاده
It is no use crying over spilt milk . <proverb> بعد از ریختن شیر ,گریه فایده ندارد.
You cannot sell the cow and drink the milk . <proverb> نمى توان هم گاو را فروخت هم شیرش را نوشید .
Refugees believe Germany is a land of milk and honey. پناهندگان فکر می کنند در آلمان حلوا می دهند.
Fresh flowers (fruit,eggs,milk). گل ( میوه ،تخم مر غ ،شیر )تازه
Please warm up this milk . warm and sincere greetings . لطفا" این شیر را قدری گرم کنید
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com