English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
English Persian
money changer صراف
Other Matches
changer دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
changer مبدل
changer صراف
changer تعویض کننده
changer عوض کننده
changer تغییر دهنده
changer وسیلهای که چیزی را با چیز دیگر جابجا میکند
changer تبدیل میکند
changer کلید تبدیل
Money for jam . Money for old rope . پول یا مفتی
Protection money. Racket money. باج سبیل
frequency changer مبدل فرکانس
aperture changer دهانهتعویض
polarity changer تغییر دهنده قطبش
pole changer تغییردهنده قطبش
image changer مبدل تصویر
pole changer تعویض کننده قطب
frequency changer تغییر دهنده بسامد
gender changer وسیله تغییر اتصال مادگی به نری و برعکس
sex changer وسیله مبدل اتصال نری به مادگی و برعکس
If things changer one day then … اگر روزی ورق برگردد آنوقت ...
automatic record changer گرام خودکار
frequency changer crystal بلور تغییر دهنده بسامد
crystal frequency changer efficiency بازده بلور تغییر دهنده بسامد
conversion loss of frequency changer cry اتلاف بلور تغییر دهنده بسامد
channel changer [rare for: remote control] کنترل از راه دور
channel changer [rare for: remote control] ریموت کنترل
channel changer [rare for: remote control] فرمان از راه دور
channel changer [rare for: remote control] کنترل از دور
channel changer [rare for: remote control] فرمان از دور
money begets money <idiom> پول پول می آورد
take in (money) <idiom> رسیدن
we are want of money ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
his money is more than can ازانست که بتوان شمرد
i have no money about me با خود هیچ پولی ندارم
his money is more than can پولیش بیش
He is in the money. پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
value for money قدرت خرید پول
f. money پول فراوان
even money مبلغ مساوی در شرط بندی
After all that money is of no use. تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
near with one's money خسیس
value of money ارزش پول
value for money ارزش پول
near money شبه پول
he is f. of money پول فراوان دارد
money اسکناس
money سکه
money on d. وجه امانعی
money جایزه نقدی
money on d. پول سپرده
money مسکوک ثروت
money پول
be in the money <idiom> در پول غلت خوردن
be in the money <idiom> پول پارو کردن
money on deposit وجه امانی
money stock حجم پول در گردش
money spinner کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
money on deposit پول سپرده
raise money فراهم کردن پول
raise money جمع اوری کردن پول
ready money پول نقد
ready money پول موجود
money pot دخل
money pot غلک
money player ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
ready money پول فراهم شده
requistion for money درخواست
requistion for money پول
smart money غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
smart money خسارت
money making پول بهم زدن پول جمع کنی
smart money پاداش زیان
short of money کم پول
money making پول بهم زنی
scant of money بی پول
money matters امور پولی
money multiplier ضریب بهم فزاینده پول
money of account پول محاسباتی
scant of money کم پول
salvage money جایزه نجات کشتی یا محموله
role of money نقش پول
money off offer فروش با تخفیف
retention money پول گرویی
retention money مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
smart money مطلع
quantity of money مقدار پول
passage money کرایه مسافر
passage money کرایه
onother's money پول شخصی دیگر
money worth برابر پول
money worth بهای پول
money worth پول بها
money worth چیزی که بپول بیزرد
mortgage money پول رهنی
mortgage money پول قرضی
prize money پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
onother's money پول دیگری
quasi money شبه پول
odd money یک اسکناس 01 ریالی
oceans of money یک دنیا پول
neutrality of money بدون تاثیربودن پول
passage money خوراک
passage money غذا
passage money راه
purchase money قیمت جنس
purchase money در CL ثمن
promotion money دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
money stock عرضه پول
money supply عرضه پول
possession money حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
possession money حق النسبی
possession money حق الاجرا
money wage مزد پولی
penury of money قحط پول
penury of money کمیابی پول
money making پول گرد کن
passage money معاش کردن
passage money تاکردن
neutrality of money خنثی بودن پول
soft money پول ضعیف
My money request to him طلب من از او [مرد]
money sink <idiom> گودال پول [کیسه پول سوراخدار]
save money پس انداز کردن
save money به دقت خرج کردن
time is money <idiom> وقت طلاست
have money to burn <idiom> پول از پارو بالا رفتن
I am running out of money . پول من تمام شد. [من دیگر پول ندارم.]
We divided the money among ourselves . پول را بین خودمان قسمت
Money is no object at all . پول اصلا" مطرح نیست
for love or money <idiom> به هر شکلی
rake in the money <idiom> ایجاد تعجب
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
He is a money -bags. <proverb> مالامال از پول است .
Time is money. <proverb> وقت طلاست .
Changing money تبدیل پول و ارز
have money to burn <idiom> بی پروا خرج کردن
money well spent <idiom> پولی که هدر نرفته
You will need to spend some money on it. تو باید برایش پول خرج بکنی.
Money peters out. پول کم کم تمام می شود.
I'm not made of money! <idiom> من که پولدار نیستم! [اصطلاح روزمره]
to be rolling in money <idiom> تو پول غلت زدن [اصطلاح]
borrowed money پول قرض گرفته شده
put one's money on something <idiom> بر سر چیزی شرط بستن
money for jam <idiom> پول باد آورده
money for jam <idiom> پول بی دردسر
do not coin money <idiom> پول چاپ نکردن [پول چاپ نمی کنم]
pin money <idiom> پول خرده خرجی
money can't buy everything <idiom> پول خوشبختی نمی آورد
to scrape up [money] چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن [پول]
Could you lend me some money ? می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
My only problem is money . تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
To put some money aside . پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
to stake money on something سرچیزی شرط بندی کردن پول روی چیزی گروگذاشتن
to stink of money خر پول بودن
to take eggs for money خر مهره
to take eggs for money را با دربرابر
to take eggs for money کردن
token money پول فرعی
trust money پول امانی
Take your money out of your pocket. پولت را از جیب دربیاور
to have a run for one's money از هزینه یا کوشش خود بهرهای بردن
to guzzle away one's money پول خودرادرمیگساری ازدست دادن
sound money پول سالم
supply of money عرضه پول
table money فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
tight money کنترل پولی
tight money سیاست پولی انقباضی
time money وام مدت دار
to change money خردکردن یامبادله کردن پول
to game away one's money درقمارپول ازدست دادن
veil of money حجاب پول
veil of money نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
To touch someone for money. کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
He is saving his money. پولهایش راجمع می کند
pocket money . پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
He got the money from me by a trick. با حقه وکلک پول را از من گرفت
He owes me some money. از او پول می خواهم (طلب دارم )
Count the money to see if it is right. پو ؟ را بشما ؟ ببین درست است
To count the money . پول شمردن
To be wallowing in money . غرق درپول بودن
I am pinched for money. دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
To swindle money out of somebody. با تقلب پول از کسی گرفتن ( درآوردن )
velocity of money سرعت پول
volume of money حجم پول
wildcat money پول بدون پشتوانه
appearance money پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
danger money مزدوحقالزحمهانجام کاریخطرناک
gate money پولبلیطورودیه
To raise money. پول فراهم کردن
To be a money grubber. پول پرست بودن
sound money پول قوی
circulation of money گردش پول
despatch money جایزه بارگیری یا تخلیه سریع
despatch money پاداش جهت بارگیری یاتخلیه سریع
dispatch money جایزه یا انعام بارگیری یاتخلیه سریع
dispatch money پاداش سرعت کار
door money پول دم در
door money دری
door money ورودیه
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com