Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (3 milliseconds)
English
Persian
mooring line
طناب مهار مین
mooring line
سیم مهار
mooring line
طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
Other Matches
mooring
نقطه مهار کردن قایق به ساحل
mooring chain
زنجیرمهار
mine mooring
اتصال دادن مینها به همدیگر به وسیله سیم یا بند
mine mooring
خوشه مین
mooring buoy
بویه مهار
mooring swivel
مدور مهار
mooring winch
مهارگردان
mooring swivel
مدور چهار راه
mooring swivel
خودگر مهار مین
mooring rope
طناب مهار
mooring ring
حلقه مهار
mooring pendant
سیم مهار
mooring penant
طناب کوتاه وصل به گوی شناور برای بستن قایق به ساحل
mooring buoy
بویه لنگر
line to line fault
اتصال کوتاه دوقطبی
line to line fault
اتصال کوتاه خط به خط
line to line voltage
ولتاژ زنجیر شده
line to line fault
تماس خطوط
line to line voltage
ولتاژ بین دو خط
line to line spacing
فاصله سطور
line to line fault
اتصال کوتاه بین دو فاز
line by line analysis
تجزیه سطر به سطر
line by line milling
فرز کردن سطر به سطر
line by line milling
فرز کردن سطری
on line
مستقیم
line-up
به ترتیب ایستادن
line-up
ردیف ایستادن تیم
down the line
ضربه از کنار زمین
on line
در خط
on line
داخل رده
on the line
هواپیمای اماده پرواز
down line
بار کردن پایین خطی
on line
متصل
on line
مورداستعمال
line-up
به خط شدن
line up
ردیف ایستادن تیم
off line
وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
off line
برون خطی
off line
غیر متصل
off line
قطع
off line
منفصل
out of line
جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
out of line
خارج از خط جبهه
line of d.
حد فاصل
line of d.
مرز
line up
به خط شدن
line up
به ترتیب ایستادن
on line
درون خطی
on line help
کمک مستقیم
Which line goes to ... ?
کدام خط راه آهن به ... میرود؟
Which line goes to ... ?
کدام خط به ... میرود؟
below the line
درامد یا هزینه غیر مترقبه
line out
با خط علامت گذاشتن
all along the line
در همه جا
in line
همراستا
in line
شمشیر در وضع حمله
mean line
خط میان
line out
قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
line by line
سطر به سطر
all along the line
درامتدادهمه خط
along line
در امتداد خطوط
along line
در خط
to come in to line
در صف امدن
to come in to line
موافقت کردن
old line
محافظه کار
in line
<idiom>
با محدودیت متداول
old line
دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
out of line
<idiom>
ناصحیح
line up
<idiom>
سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
line up
<idiom>
به درستی میزان کردن
line up
<idiom>
به صف کردن
o o line
خط دیدبانی سپاه
o o line
خط تقسیم دیدبانی
down the line
<idiom>
درآینده
necessary line
خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
the line
صف
line
بخط کردن
line
رشته
line
: خط کشیدن
line
لجام
line
دهنه
line
لاین
line
پوشاندن
line
محصول
line
شعبه
line
در سمت
line
اتصال فیزیکی به ارسال داده
line
خط انداختن در
line
حدود رویه
line
اراستن
line
ترازکردن
line
استرکردن
line
خط دار کردن
line
خط
line
طناب خط
line
خط صف
line
صفی در خط
line
سیم
line
جبهه جنگ
line
لوله منفردی در سیستم سیالات
line
رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line
نسب
line
خط زدن
by line
کار یاشغل اضافی وزائد
by-line
کار یاشغل اضافی وزائد
line
رسن
line
: خط
line
ریسمان
line
طرز
line
رشته بند
Are you still on the line?
خط را قطع نکردی؟
line
ردیف
Are you still on the line?
هنوز پشت تلفن هستی؟
line
سطر
by-line
خط فرعی راه اهن
by line
خط فرعی راه اهن
line
جاده
by-line
خط دوم یافرعی
by line
خط دوم یافرعی
line
طناب سیم
line transformer
مبدل خط
line up billiard
بیلیارد کیسه دار با روش برگرداندن گویهای کیسه افتاده به زمین
lubber's line
نشانگر سینه
line voltage
ولتاژ خط
lubber's line
علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
lubber line
خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
message line
خط مخابره
poverty line
خط فقر
price line
خط قیمت
principal line
خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط
lubber line
خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
line voltage
ولتاژ شبکه
lumber's line
خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
line voltage
ولتاژ خطی ولتاژ زنجیرشده ولتاژ خط
lyman line
خط لیمان
marline or line
طناب کوچک دولا
marriage line
گواهینامه ازدواج
marriage line
عقدنامه سند ازدواج
load line
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
mason's line
ریسمان کار
local line
خط محلی
lumber's line
خط سینه ناو
load line
خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
median line
میانه
load line
خط بار
line width
پهنای خط
loop line
دوراهی
mach line
موج ضربهای ضعیف
outhaul line
برون کش
out line font
قلم متغیر
phantom line
خط سری
phantom line
خط فرضی
pipe line
خط لوله
pitch line
مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
possibilities line
خط امکانات
possibilities line
خط بودجه
orienting line
خط توجیه
phase line
خط مبداء حرکت جنگی
phase line
خط خیز
overhead line
سیمکشی هوایی
overhead line
خط هوایی
pass a line
رد کردن طناب
peaked line
خط چین
peaked line
خط پاره پاره
penny a line
ارزان
penny a line
پست
penny a line
ارزان نویس بی مایه
percolation line
خط نفوذ
on line system
سیستم درون خطی
on line storage
حافظه درون خطی
new line character
دخشه تعویض سطر
neutral line
خط بی اثر
multipoint line
خط چند نقطهای
multidrop line
پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
multicore line
خط چند رشتهای
mould line
خط حاصل از تلاقی دو سطح
morning line
امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
out line font
فونت متغیر
night line
ریسمان ماهی گیری شبانه
no fire line
خط منع اتش
on line operation
عمل درون خطی
on line operation
عملکرد درون خطی
out of line coding
کدگذاری برون خطی
on line database
پایگاه داده درون خطی
offside line
خط فرضی موازی با دروازه
off line storage
حافظه برون خطی
off line operation
عملکرد برون خطی
nonswitched line
خط غیر گزینشی
no fire line
خط منع اتش توپخانه
non switched line
خط گزینه نشده
line of scrimmage
خط فرضی تجمعی
line of force
خط نیرو
line of flux
خطوط قوا
line of flux
خط قوه
line of flux
خط شار
line of flow
خط جریان
line of fire
خط اتش
line of fire
خط تیر
line of fall
خط فرود گلوله به زمین
line of fall
خط فرود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com