English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 56 (1 milliseconds)
English Persian
native compiler کامپایلر اختصاصی
Other Matches
compiler کامپایلر
compiler همگردان
compiler مولف
compiler گرد اورنده
compiler نرم افزاری که برنامه کدگذاری شده به حالت دیگر
compiler تبدیل میکند
compiler زبان سطح بالا
compiler که یک برنامه اصلی را که طبق اصول زبان است به زبان ماشین تبدیل و اجرا میکند
compiler خصوصیتی در کامپایلر که به برنامه نویس کمک میکند خطاها را پیدا کند
compiler اسمبلر یا کامپایلری که یک برنامه را برای یک کامپیوتر کامپایل و در همان زمان برای دیگری اجرا میکند
compiler نرم افزاری که برنامه کد گذاری شده را به برنامه با کد ماشین تبدیل میکند
compiler مترجم برنامه مترجم
compiler compiler همگردان- همگردان
batch compiler همگردان دستهای
self compiling compiler کامپایلری که به زبان اصلی خودش نوشته شده و قابلیت کامپایل کردن خود را نیز دارد
optimizing compiler کامپایلر بهینه سازی
one pass compiler کامپایلر تک گذر
interactive compiler همگردان فعل و انفعالی
incremental compiler همگردان نموی
cross compiler کامپایلری که روی یک ماشین اجرا میشود در حالیکه این ماشین با ماشینی که این کامپایلر برای ان طراحی شده است تا کدهایش را ترجمه کند تفاوت دارد
compiler language زبان همگردانی
compiler program برنامه همگردانی
compiler generator مولد همگردان
compiler directive رهنمود همگردانی
batch compiler کامپایلردستهای
native بومی
native فطری
native محلی
native اهل
native رویداد طبیعی یا آنچه تصادفی رخ نداده است
native اهلی
native قالب اولی یا ابتدایی
native زبانی که توسط پردازنده اجرا میشود بدون نیاز به نرم افزار خاص
native کامپایلری که کد تولید میکند که روی سیستم مشابه سیستم جاری اجرا میشود.
native قالب فایل پیش فرض که توسط هر برنامه برای ذخیره سازی داده روی دیسک به کار می رود
Native Americans سرخپوست
Native Americans امریکایی آغازین
native speaker گویندهبومی
one's native soil میهن زمین
native speaker سخنگوی زبان مادری
native speaker سخنگوی بخوبی زبان مادری
Native American امریکایی آغازین
Native American سرخپوست
native paraffin مومیا
native code کد اصلی
native country وطن
native country میهن
native land وطن
native land میهن
native language زبان بومی
native language زبان اختصاصی
native language زبان طبیعی
native metals فلزات خالص طبیعی
native file format قالب فایل اصلی
She speaks French as if it were her mother tongue . She speaks Frinch like a native . فرانسه را آنقدر قشنگ صحبت می کند گویی زبان مادریش است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com