English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
oars forward پارو به جلو
Other Matches
oars down پارو پایین
oars پارو زدن
oars پارو
toss your oars پارو بالا
to rest on one's oars استراحت کردن
to rest on one's oars دست از کار کشیدن
boat your oars پارو به قایق
sculling (two oars) مسابقهقایقسواری
ship your oars پارو بیرون
to toss oars باپاروسلام دادن
lay on your oars راحت باش
forward-looking نوگرایانه
I'm looking forward to seeing you again. منتظر دیدار دوباره شما هستم.
forward-looking آیندهنگرانه
I look forward to seeing you. خوشحالم میشم که ببینمت.
to look forward to something با خوشحالی منتظر چیزی شدن
right forward پیشروراست
no. 8 forward محاجمشماره8
look forward to something <idiom> را لذت پیش بینی کردن
forward-looking پیشرو
forward-looking مترقی
to go forward جلورفتن
look forward انتظار چیزی را داشتن
forward tell انتقال دادن اطلاعات به ردههای بالاتر گزارش به مقام بالاتر
to go forward پیش رفتن
to help forward پیش بردن
to help forward جلو انداختن
to look forward جلو
to look forward نگاه کردن انتظارداشتن
to look forward to انتظار داشتن
to look forward to استقبال کردن
Looking forward to it پیشبینی اش میکنم [میشود]
forward-looking آیندهنگر
forward-looking پیشاندیش
forward-looking نوگرا
forward بازی کن ردیف جلو به جلو
forward حرکت به جلو یا مقابل
forward ارسال پیام پست الکترونیکی که از کاربر دیگری دریافت کرده اید
forward که یک بسته داده را از یک بخش در بخش دیگر کپی میکند
forward عمل پل
forward روش تشخیص خطا و تصحیح که به داده دریافتی اعمال میشود که داده را صحیح میکند و نیاز به ارسال مجدد نیست
forward نشانه گری که حاوی آدرس عنصر بعدی لیست است
forward جلوانداختن
forward جلو
forward سلف
forward فرستادن رساندن
forward جلو قایق
forward فوروارد
forward به سمت سینه
forward فرمان پیش پیش
forward به جلو
forward ارسال کردن
outside forward بازیگر گوش
forward بیع سلف
forward جلوی گستاخ
to look forward to something انتظار چیزی را داشتن
forward جسور
forward به پیش
forward ببعد
to look forward to something منتظر چیزی شدن
forward پیش
forward مهاجم
number forward مهاجمان تک رو پشت خط تجمع
loose forward مهاجم تک رو پشت خط تجمع
store and forward انبارش و ارسال
store and forward ذخیره و ارسال
throw forward بردن غیرمجاز توپ به جلو
move forward جلو کشیدن
set forward فشار پیشروی
right wing forward پیشرو دست راست
shift forward انتقال به عوامل بعدی حرکت به سمت جلو
roll forward تابع پایگاه داده ها که کاربر را ازیک آسیب نجات میدهد.
put forward جلوانداختن
put forward جلو بردن
put forward مطرح کردن
push along forward راه خود را باعجله تعقیب کردن
prop forward هرکدام ازدو مهاجم خط جلودرتجمع
power forward مامورجلوگیری از نزدیک شدن حریف به سبد
roll forward , با خواندن ورودی تراکنش واجرای مجدد تمام دستورات برای بازگشت به پایگاه داده وبه وضعیت پیش از آسیب
power forward فوروارد قوی
fast forward جلوبر
set forward جهش یا حرکت بجلو بوسیله قطعات داخلی گلوله در هنگام اصابت
shift forward انتقال به جلو
to bring forward بصفحه دیگربردن
to carry forward منقول ساختن
wing forward فوروارد گوش
to look forward to something excitedly با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
Come forward a little (little bit)more. یک قدری دیگه بیا جلو
He took a few steps forward . چند قدم جلو آمد
fast-forward جلو زدن فیلم
to feverishly look forward to something با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
forward position موقعیت رو به جلو
I very much look forward to meeting you soon. من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
I'm looking forward to your next email. من مشتاقانه منتظر ایمیل بعدی تان می شوم.
left forward فورواردچپ
forward/reverse جلو/عقببرنده
to put forward پیش اوردن
to put forward جلوه دادن
to put forward برجسته نمودارکردن
to take a step forward گامی سوی جلو برداشتن
to take a step forward یک قدم پیش نهادن
I'm really looking forward to the weekend. من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
trim forward نشست سینه
trim forward stem by trim :syn
wing forward هریک از دومهاجم بیرون ردیف دوم یاسوم در تجمع
centre forward مرکز
forward swing تاباولیه
lock forward هرکدام از دو نفر خط تهاجم در طرفین ردکننده توپ
forward dive شیرجه رو به اب با چرخش
forward delivery تحویل دراینده
forward delivery تحویل به وعده
forward dealing معامله به وعده
forward current جریان ولتاژ مستقیم
forward conductance برق رسانایی مستقیم
forward chaining روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
forward cast پرتاب نخ ماهیگیری
forward echelon رده جلو
forward echelon رده جلوی نبرد
forward lap پوشش جلو
forward observer دیدبان مقدم
forward observer دیدبان جلو
forward motion جنبش پیشرو
forward mode افزودن یک عدد یا اندیش و اختلاف به اصل
forward march فرمان قدم رو فرمان پیش
forward march قدم رو
forward lap باله جلو
forward breast طناب شماره دو
forward bias پیشقدر به جلو
carriage forward هزینه حمل در مقصد دریافت میشود
carriage forward کرایه در مقصدپرداخت میشود
carriage forward پس کرایه
brought forward منقول ازصفحه پیش
bring forward ارائه دادن
bring forward نظرکردن به
bring forward تولید کردن
bring forward معرفی کردن
carrige forward پس کرایه
carrige forward کرایه به عهده گیرنده کالا
carry forward منقول ساختن
forward association تداعی رو به جلو
forward area منطقه جلوی رزم
forward area منطقه جلو
charges forward هزینه هایی که بوسیله مشتری پرداخت خواهد شد مخارج حمل که بعد از تحویل کالا به مشتری از او دریافت میشود
center forward بازیگر نوک حمله
center forward نوک حمله بازیگر میانی جلو تور والیبال
center forward سانترفوروارد
carry forward مبلغ منقول
freight forward پس کرایه
forward slope شیب متمایل به جلو
forward sale بیع سلف
forward sale بیع سلم
from this time forward زین سپس
forward slip جلو افتادگی لغزش به سمت جلو
forward sales فروش سلف
forward sales فروش کالاجهت تحویل در اینده
from this time forward ازاین پس
forward voltage ولتاژ مستقیم
forward sales پیش فروش
forward seat حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
forward turret توپ سینه
forward slip پیش افتادگی
forward station پاسگاه جلویی
forward station ایستگاه جلو
forward spring اسپرینگ سینه
forward spring طناب شماره سه
forward slope شیب جلو
forward sale نسیه فروختن
from this time forward ازاین ببعد
forward purchasing پیش خرید
forward purchasing سلف خری
forward purchase پیش خرید
forward purchase خرید سلف
forward purchase معامله سلف
forward post پستهای دیده ور جلو
forward post پست استراق سمع جلو
forward pointer اشاره گری که محل داده بعدی در یک ساختار داده را بیان میکند
forward rate نرخ سلف
forward reaction واکنش رفت
forward sale پیش فروش
forward resistance مقاومت مستقیم
forward overlap پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
forward reference ارجاع به جلو
I look forward to receiving your reply. من در انتظار دریافت پاسخ شما هستم.
My sister says she's looking forward to meeting you. خواهر من می گوید که مشتاق است با شما آشنا شود.
to put one's best foot forward <idiom> از دل و جان مایه گذاشتن
voice store and forward ذخیره و ارسال صدا
forward steering position wheelhouse
make a forward purchase سلف خریدن
forward command post پاسگاه مقدم
forward bow spring فنر جلوی سینه کشتی
forward slide change تعویضاسلایدجلویی
fast-forward button دکمهجلوبر
fast forward key کلیدجلوبرندهسریع
forward command post پست فرماندهی جلو
forward defense area منطقه پدافند جلو
forward defense area منطقه پدافندی جلو
to date a letter forward کاغذی راتاریخ عقب ترگذاشتن
forward bow spring طناب مهار کشتی
to look forward expectantly to the future با انتظار به آینده نگاه کردن
put someone's best foot forward <idiom> بیشتر تلاش کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com