English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 301 (15 milliseconds)
English Persian
on-call service آماده برای ترک در خدمت [اصطلاح رسمی]
Search result with all words
service خدمت
service استخدام
service نوکری یاری
service کار
service وفیفه
service عبادت تشریفات
service کمک
service بنگاه سرویس
service یکدست فروف اثاثه
service لوازم
service نظام وفیفه
service سنجد
service درخت سنجد وابسته بخدمت
service سرویس کردن
service ماشینی راتعمیروروغن کاری کردن
service روبراه ساختن
service تعمیر کردن
service قسمت یکان
service سرویس
service اداره
service رسیدگی به
service منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
service اطاعت و فرمانبرداری عبادت و نماز
service شعائر
service نظامی
service جنگی
service تعمیر
service ابلاغ
service توافق برای سرویس یک قطعه توسط مهندس در صورت خرابی آن
service شرکتی که سرویس خاص مانند خارج کردن فایلهای DTP به مجموعههای تایپ , تبدیل فایلها یا ایجاد اسلاید از فایلهای گرافیکی را بر عهده دارد
service بیت ارسالی برای کنترل ونه داده
service برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و..
service بررسی یا تعمیر یا نگهداری سیستم
active service خدمت زیر پرچم
active service خدمت کادرثابت
secret service دستگاه محرمانه دولت
self service خود زاوری
self service خود یاوری
self service کمک بوسیله خود شخص
self service تهیه وانتخاب غذاتوسط خود شخص
self service ازاد
self service با انتخاب ازاد
self service بدون مسئول توزیع سلف سرویس
self-service خود زاوری
self-service خود یاوری
self-service کمک بوسیله خود شخص
self-service تهیه وانتخاب غذاتوسط خود شخص
self-service ازاد
self-service با انتخاب ازاد
self-service بدون مسئول توزیع سلف سرویس
service life طول عمر
service station ایستگاه پمپ بنزین بزرگ
service stations ایستگاه پمپ بنزین بزرگ
tea service سرویس چای خوری
wire service خبر گزاری
military service خدمت زیر پرچم
military service خدمت نظام وفیفه
military service خدمت نظامی
military service نظام وفیفه
lip service چاپلوسی
lip service تملق
lip-service چاپلوسی
lip-service تملق
national service خدمت ملی
Civil Service خدمات کشوری
Civil Service خدمات اجتماعی
service charge انعام
service charge اضافه کار
service charge سرویس مهمانخانه وغیره
active federal service خدمت کادر
active federal service قسمت کادر
aditional service سرویس اضافی
advisory service دفتر مشاور
after sales service سرویس خدماتی
after sales service سرویس
airlift service سرویس حمل و نقل هوایی خدمات ترابری هوایی قسمت ترابری هوایی
alerting service قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
american defense service medal نشان خدمت ارتش امریکا درسال 14- 9391
army service area منطقه سرویس نیروی زمینی
army service area منطقه عقب ارتش
attached airlift service یکان ترابری هوایی زیرامر
automatic terminal information service ارسال مداوم اطلاعات غیرکنترلی ثبت شده در مناطق ترمینالهای دذارای ترافیک سنگین
auxiliary service خدمات جنبی
bibliographic retrieval service سرویس بازیابی کتابشناسی
bronze service star نشان خدمت برنزی
burial service ایین بخاک سپاری
burial service مراسم دفن
certificate of honorable service مدرک تصدیق خدمت صادقانه
certificate of service تصدیق نامه خدمت
certificate of service برگ پایان خدمت سربازی
change of service تعویض سرویس والیبال
civil defence service خدمات کشوری
combat service support پشتیبانی خدمات رزمی
compulsory service خدمت وفیفه
constructive service ابلاغ قانونی
crypto service خدمات رمز
crypto service قسمت رمز
customer service technician تکنسین سرویس مشتری
d. service نماز
d. service عبادت خدا
Other Matches
what [some] people would call [may call] <adj.> کذایی
what [some] people would call [may call] <adj.> باصطلاح
what [some] people would call [may call] <adj.> که چنین نامیده شده
call-up احضار برای فعالیتهای نظامی
call-up دستور ارسال گزارش
call-up شیپور احضار بخاطر اوردن
call-up تذکر دادن جمع کردن
call-up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-up تقاضا برای نمایش اطلاعات ذخیره شده
on call بنا به درخواست
on call اتشهای طبق درخواست
call up تقاضا برای نمایش اطلاعات ذخیره شده
call up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call up تذکر دادن جمع کردن
to call something your own چیزی را از خود دانستن [شاعرانه]
to call نامیدن
to call نام دادن
call off بر هم زدن
call up صدا زدن
call صدا زدن
call off خاتمه دادن
call for some one پی کسی فرستادن
call up احضار برای فعالیتهای نظامی
call up دستور ارسال گزارش
call up شیپور احضار بخاطر اوردن
next call تماسخواب
call off فرمان نظامی برای شمارش قدم یا شمارش شمارش بشمار
call off صرفنظر کردن
call off منحرف کردن
call of more حق تقاضای زیاد کردن مبیع
call by name فراخوانی با نام
call by value فراخوانی با ارزش
call down سرزنش کردن
call down ملامت کردن تحقیر کردن
call for ایجاب کردن
call for مستلزم بودن
call in تو خواندنی
call in تو خوانی
call out اعلام خطر
call out اعلام خطر کردن
to be on-call در آماده باش برای ترک درخدمت بودن
to call somebody to [for] something از کسی برای چیزی درخواست کردن
to call somebody to [for] something پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
at call اماده فرمان
at call عندالمطالبه
at call به محض درخواست عندالمطالبه
at call فورا
at his call بر حسب اخطار یا احضار او
at or within call اماده فرمان
call forth بکار انداختن
to call in مطالبه کردن
If anyone should call , let me know. اگر کسی تلفن زد مرا خبر کن
to call out بلندصداکردن
first call شیپور جمع
to call out دادزدن
to call توجه کسیراجلب کردن
through call مکالمه مستقیم
call for someone <idiom> آمدن وبردن کسی
to call together فراهم اوردن
to call for خواستن
to call off منحرف یامنصرف کردن
to call in خواستن
to call in دعوت کردن
on call <idiom> آماده برای ترک خدمت
to call in صداکردن
to call from within ازتویا اندرون صدا کردن
to call for a احتیاج بدقت داشتن
to call into being بوجوداوردن
To call someone. کسی را صدا زدن ؟( صداکردن )
call up <idiom> تلفن کردن
to call together جمع کردن
call off <idiom> کنسل کردن
to call into being هستی دادن
call on <idiom> سرزدن به کسی
call on <idiom> صدا زدن کسی
to call for anyone پی کسی فرستادن
to call up بخاطراوردن یاداوردن
to call up احضارکردن
to call up خواستن
call time تام یک دقیقهای مربی برای راهنمایی کردن بازیگران
call time تایم اوت
call to account حساب خواستن از
chargeable call مکالمه قابل پرداخت
call it quits <idiom> متوقف کردن تمام کار
international call مکالمه بین المللی
call in evidence گواهی خواستن از
To visit someone . To call on someone. بدیدن کسی رفتن
international call سیستم واحدهای الکتریکی بین المللی
call of nature <idiom> احتیاج به دستشویی داشتند
call for tender برای مزایده یا مناقصه فراخواندن
call one's shot مشخص کردن هدف
call the roll حاضر و غایب کردن
call the roll حضور و غیاب کردن
call statement حکم فرا خوانی
call mission درخواست پشتیبانی فوری هوایی ماموریت هوایی طبق درخواست
officers call نشریه اطلاعاتی مخصوص افسران
call option خرید به شرط خیار
at someone's beck and call <idiom> همیشه آماده پذیرایی
call option خیارمشتری در مورد کم کردن ثمن
call meter کنتور مکالمات تلفنی
call the shots <idiom> سفارش دادن
call someone's bluff <idiom> ثابت کردن ادعا
call over the coals سرزنش کردن
call price ارزش اسمی
call processing فراخوان پردازی
call into requisition به مصادره گرفتن
To call on ( visit ) someone . سر وقت کسی رفتن
call instruction دستورالعمل فراخوانی
call on to the carpet <idiom> مورد مواخذه قرارگرفتن
call in question تردید کردن در
call to account مواخذه کردن از
call-up order دستور به خدمت [سربازی]
to call the roll حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
duty call دیدنی ازروی اجباریاوفیفه
emergency call خبر یا مکالمه اضطراری
phone call تماستلفنی
conference call دعوت به سخنرانی
make a call دیدن کردن
mail call دریافت نامه از پستخانه
officers call شیپور افسر پیش
morning call دیدنی بعداز فهر
You can call me at ... [phone no.] <idiom> شما می توانید با من با شماره ... تماس بگیرید.
drill call شیپور مشق
mission call درخواست پشتیبانی هوایی کردن
I'd like to have a place of my own [to call my own] . من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
call someone names دشنام دادن
call someone names بد دهنی کردن
drill call شیپور شروع مشق صف جمع
mail call رسیدن نامه یا پست
macro call فراخوانی ماکرو
call to witness گواه گرفتن
call to quarters شیپور احضار
call to prayer اقامه قبل از نماز
line call اعلام خط نگهدار
call to prayer اذان
call to order به حفظ انتظام دعوت کردن نظم مجلسی را برقرار کردن
call to mind بخاطر اوردن
line call اعلام خط نگه دار
library call فراخوانی کتابخانهای
call to witness گواهی خواستن از
call to witness به شهادت طلبیدن
Please call the police. لطفا پلیس را خبر کنید.
macro call درشت فراخوان
fire call درخواست اتش توپخانه درخواست اتش
first seargeant's call شیپور سرگروهبان پیش
fit call رده یکم تعمیر و نگهداری
commander's call در اختیار فرماندهی
load call وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
To call the roll. Roll-call. حاضر غایب کردن
call box کابین تلفن
to call somebody back کسی را احضار کردن
trunk call اتصال تلفنی بین دومشترک
trunk call مکالمه مشترکین از طریق ترانک
commander's call ساعات در اختیار فرماندهی
to call to witness استشهادکردن از
to call to witness بشهادت طلبیدن
to call to witness بگواهی خواندن
to call to remembrance بخاطر اوردن
to call to remembrance بیاداوردن
to call somebody back کسی را معزول کردن
toll call مخابره تلفنی خارج شهری
call box اتاقک تلفن
to call somebody through [via] [over] Skype به کسی با [بوسیله] سکایپ زنگ زدن
to call somebody back کسی را فراخواندن
ports of call بندر توقف
ports of call بندر لنگراندازی
ports of call بندرواقع در مسیر کشتی پاتوق
port of call بندر توقف
port of call بندر لنگراندازی
port of call بندرواقع در مسیر کشتی پاتوق
call house فاحشه خانه
to call to mind بخاطراوردن
to call to mind بیاداوردن
to call back بازخواندن
to call back پس گرفتن
to call any one in testimony از کسی گواهی خواستن
to call a meeting جلسهای را اعلام کردن
they call him mister یک اقایی است که عنوان یا لقب ندارد
supervisor call فراخوانی نافر
subroutine call فراخوانی زیرروال
sick call تجمع برای رفتن به بهداری
sick call مراجعه به بهداری
to call cousins قوم و خویش داشتن
to call for tenders بمناقصه گذاشتن
roll-call حاضر و غایب کردن
to call to account بازخواست یامواخذه کردن از حساب خواستن از
to call to arms اعلام دست به اسلحه کردن
to call the rolls حاضروغایب کردن
to call into requisition بمصادره یاسخره گرفتن
to call into requisition باز گرفتن
to call in question تردیدکردن در
to call in evidence استشهادکردن از
to call in evidence بشهادت طلبیدن
to call in evidence گواهی خواستن از
sick call صف بیماران
call box کیوسک تلفن
call boxes کیوسک تلفن
quail call تیپچه بلدرچین
quail call تیپچه
call a metting تعیین وقت و دعوت برای جلسه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com