English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 119 (7 milliseconds)
English Persian
one hundred times as many سد چندان
one hundred times as many صد برابر
Other Matches
hundred دو 001 متر
two hundred دویست
hundred عدد صد
hundred صد
hundred leaved گل صد برگ
It is a good one hundred kilos . شیرین صد کیلو است
One enemy is too many, a hundred friend are too few. <proverb> یک دشمن زیاد است صد دوست کم .
He has been a beggar for a hundred years; yet he d. <proverb> صد سال گدائى مى کند هنوز شب جمعه را نمى داند .
One-hundred Share Index شاخصقیمتهایسهام
He makes a hundred jugs of which not one has a han. <proverb> صد کوزه بسازد یکى دسته ندارد .
three times two is six 3دفعه 2 شش میشود
three times two is six سه دو تاشش تا
many times چندین بار
keep up with the times موافق اوضاع و اداب روزرفتار کردن
times اندازه گیری زمان یک عملیات
times TIفرمان E
behind the times کهنه
at all times درهمه اوقات
at all times همیشه
at times گاه گاهی
at times گاه گاه
behind the times بی خبراز
f. times ایام قدیم
times زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
One must keep up with the times. باید با زمان آهنگ بود
many times <adv.> چندین بار
many times <adv.> به کرارا
many times <adv.> به تکرار
many times <adv.> بکرات
Now, of all times! از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
times ضربدر [ریاضی]
Three times two is six. سه ضرب در دو می شود شیش.
many times <adv.> اغلب
many times <adv.> بارها
many times <adv.> غالب اوقات
How many times do I have to tell you that … چند بار باید به شما بگویم که ...
behind the times <idiom> از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
eight times <adv.> هشت بار [هشت دفعه]
many times <adv.> خیلی از اوقات
times زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
times وقت
times تایم
times فرصت
times زمانی موقعی
times فرصت موقع
times دفعه وقت چیزی رامعین کردن
times وقت قرار دادن برای
times به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
times ساعتی
times مرورزمان را ثبت کردن
times زمان
times گاه
times فرصت مجال
times هنگام
times ایام
times روزگار
times مدروز
times عهد
times مدت
times زمانه
times وقت معین کردن
times متقارن ساختن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
times روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
times 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
times مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
times 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
times ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
times خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
times تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
times ثیر قرار میدهد
times انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
times زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
times آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
times زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
times سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
a lot of times <adv.> چندین بار
a lot of times <adv.> بارها
in ancient times در روزگار باستانی
a lot of times <adv.> خیلی از اوقات
a lot of times <adv.> به کرارا
at odd times <adv.> در وقت و بی وقت
a lot of times <adv.> اغلب
a lot of times <adv.> غالب اوقات
a lot of times <adv.> به تکرار
at odd times وقت و بی وقت
times without number بطور مکرر
times without number پی در پی
from immemorial times ازعهد دقیانوس
hard times روزگارسخت
hard times هنگام تنگدستی
From the historic times. اززمانیکه تاریخ نشان می دهد
it is four times my size چهاربرابر
it is four times my size من است چهارتای من است
a lot of times <adv.> بکرات
times roman تایمز رومن
nine times out ten بیشتر اوقات
prehistoric times ازمنه ماقبل تاریخ
from immemorial times اززمانی که کسی بیاد ندارد
from immemorial times از زمان خیلی قدیم
at least four times a week کم کمش چهار بار در هفته
in ancient times در اوقات جهان باستانی
nine times out ten غالبا
meal times زمان وعده های غذا
dozens of times چندین بار
dozens of times بسیاربارها
double times march قدم دو
double times march بدو رو
It changed hands a few times before I got it. چند دست گشت تا به من رسید
In times past . In olden days . درروزگاران قدیم
Financial Times Share Index شاخصقیمتهایسهام
Difficult times lie ahead. دوران سختی درپیش است
At odd times . At irregular intervals . وقت وبی وقت
Financial Times Stock Exchange 100 Index شاخصقیمتهایسهام
drastic times call for drastic measures <idiom> [زمانی که شما فوق العاده بی امید هستید و میخواهید یک تصمیم موثر بگیرید]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com