English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
open faces گشاده رو
Other Matches
about-faces عقب گرد
faces قسمت جلو شی ء رویه راکت قسمتی از چوب هاکی که با گوی تماس داردشیب صاف جلو موج
faces چهره
faces سطح
faces سینه کار
faces جبهه
faces شکم کمان
about-faces فرمان عقب گرد
about-faces عدول کردن
about-faces جهت دیگر
about-faces سوی دیگر
faces نما
faces فاهر
faces نمای خارجی
faces پیشانی جنگی گلنگدن
faces پیشانی
faces سطح رنگین هدف
faces رخ
faces رخسار
faces رو
faces صورت
faces نما روبه
faces مواجه شدن
faces چهره طرف
faces سمت
faces صفحه تلویزیون
faces روکش کردن
faces تراشیدن صاف کردن
faces رویاروی شدن پوشاندن سطح
faces روبروایستادن مواجه شدن
faces فاهر منظر
faces وجه
to wear two faces دورویی کردن دوروودورنگ بودن
double faces ریاکار
double faces دورو
To maki faces. دهن کجی کردن ( ادا در آوردن )
He makes faces. او دهن کجی میکند.
A cube has six faces. یک مکعب ۶ تا وجح دارد. [ریاضی]
To make a face(faces). ادادرآوردن ( دهن کجی )
depth of abutting gap faces ارتفاع شکاف
open پروتکل شبکه ICP/IP که بستههای داده را دارد مسیر میکند که حجم داده کمتری داشته باشد
open 1-سیستم غیراختصاصی که تحت کنترل شرکتی نیست . 2-سیستمی که به صورت ساخته شده که سیستم عاملهای مختلف می توانند با هم کار کنند
open تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
open نوار مغناطیسی در نوردی که هنوز در کارتریج یا کاست بسته شده است
open برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
open برنامه کاربردی فایل روی دیسک را باز میکند و برای اجرا آماده میکند
open دستورات اضافی لازم در برنامه که از ماکرو دستورات استفاده می کنند
open کامپیوتر با واسط گسترده پانج شده که امکان ورود سخت افزار جانبی و نصب آن را می دهند
open فایل خواندنی و نوشتنی
open سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
open بلامتصدی
open سکی
open وضع راکت نسبت به دیوار مقابل با سطح ان به طرف بالا
open وزن ازاد
open وضع زه هنگام کشیده شدن
open خط بازبی دفاع
open اشکار
open قابل بحث
open بی دفاع واریز نش
open کد تابع که وقتی دستور فراخوان اعمال شد در حافظه کپی شده است
open به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود
the open هوای ازاد
to open out توسعه دادن
the open ملاء عام
X/OPEN ول ایجاد سیستمهای باز هستند
to open out باز کردن
to open out گستردن
to open out بسط دادن
open out بسط دادن
open to any one مباح
the open ملا عام
open نابسته
open آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
open برداشتن پوشش یا باز کردن در
open آماده سازی فایل پیش از دستیابی یا ویرایش یا تراکنش روی سایر رکوردهای ذخیره شده
open باز کردن باز شدن
open out توسعه دادن
open مروحه را باز کنید
open درمعرض
open صریح
open مهربان رک گو
open بی الایش
open ازاد اشکار
open روباز
open دایر
open گشوده سرگشاده
open مفتوح
open :باز
To come into the open. آفتابی شدن (خود رانشان دادن )
open مجموعه استانداردها که به کاربران شبکهای Macintosh امکان اشتراک اشیا و فایل ها را میدهد
open بی پناه
open بی ابر
open زمین باز گسترده
open ازاد
open فضای باز
open باز
open باز شدن
open روشن شدن خوشحال شدن
open شکفتن
open مفتوح شدن
open افتتاح کردن اشکارکردن بسط دادن
open گشودن گشادن
open بازکردن
open واریز نشده
open fire شروع به تیراندازی کردن
open frame هر بخش از بازی بولینگ باناتوانی در انداختن تمام میله ها
open fire شروع
open fire اتش
open to the public واضح درنظر عموم
open to the public علنی
open game بازی باز شطرنج
open to the public اشکار در نزد همه
open to attack در معرض حمله
open theft سرقت مشهود
open the meeting رسمیت جلسه را اعلام کردن
open group گروه باز
open the door to مجال دادن به
open terrace مهتابی
open file فایل باز
open water فاصله مشخص بین برنده ونزدیکترین رقیب
open file ستون باز شطرنج
rights open to everyone مباحات
open wiring سیمکشی باز
open wire سیم هوایی
open wire سیم لخت
open vertict رای حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
open verdict رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
open universe جهان باز
open treaty معاهده باز
open travers پیمایش باز
open trade تجارت ازاد
open tournament تورنمنت ازاد شطرنج
open to the public برملا
open space میدان
open guard گارد باز
open hands دست باز بودن
open loop مدار باز
open hawse زاویه میان دو لنگر
open lines خطوط باز شطرنج
open light پنجره واشو
open indent سفارش خریدی که در ان تعدادفروشندگان محدود نمیباشد
open indent سفارش خرید باز
open ice قسمتی از محوطه بازی که حریف در ان نیست
open hospital بیمارستان ازاد
open hearth کوره فولاد سازی دهان باز
open hearted دل و زبان یکی
open hearted راست باز خوش گمان
open heartedness راست بازی
open heartedness رک گویی صداقت
open loop حلقه باز
open hands سخاوت
open system سازگان باز
open system سیستم باز
open system نظام باز
open syllable هجائی که به حرف e پایان پذیرد
open subroutine زیرروال باز
open subrotine زیرروال باز
open storage انبار کردن کالاها در محوطه باز انبارداری در محوطه روباز
open space گردشگاه ازاد
open handed دست باز
open machine ماشین باز
open handed گشاده دست گشاده کف
open handed بخشنده
open heartedness خوش گمانی
to knock something open با ضربه چیزی را باز کردن
to strike something open با ضربه چیزی را باز کردن
Open-plan <adj.> سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
Please open this bag. لطفا این کیف را باز کنید.
with open arms <idiom> با گرمی استفاده کردن
open secret <idiom> راز فاش شده
open one's heart <idiom> از ته قلب حرف زدن
Open the door. در درراباز کن
He is open to bribery. اهل رشوه (رشوه گیری) است
open-and-shut اشکار
In the open air. در هوای آزاد.
to split open با دو نیم شدن [از هم جدا شدن] باز کردن
open interval فاصله نا محدود [بی کران] [ریاضی]
to open a can of worms <idiom> چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
to open something to [the] traffic چیزی را برای [دسترسی به] ترافیک باز کردن
open to question <adj.> مشکوک
open to question <adj.> مورد شک
open-handed <adj.> دست و دلباز
open back [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
Open to the publice. ورود برای عموم آزاد است
open-plan ساختمانیکههرطبقهآنفقطداراییکمحوطهوسیعاستودارایاتاقنیست
to open one's mind اندیشه یا راز خود را به کسی گفتن
to open fire شروع به اتش کردن
to lay open هویدا
to lay open اشکار ساختن
to keep an open house مهمان نواز بودن
to keep an open house در خانه باز داشتن
to keep open house ازهرکس پذیرایی کردن
to keep open house درخانه بازداشتن
to fly open بازشدن
to break open سوراخ کردن
to break open شکستن
the secret will open to me خواهد گردید
the secret will open to me ان راز بمن اشکار
the open of a street دهنه خیابان
to open one's mind دل خود را خالی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com