English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
open loop gain بهره تقویت در حلقه باز
Other Matches
closed loop gain بهره تقویت درطبقه بسته
open loop مدار باز
open loop حلقه باز
open loop system مکانیزم کمک کننده متشکل ازیک مسیر کنترل بدون اندازه گیری نتیجه
to gain on کم کم پیش رفتن سوی خردخردفراگرفتن
gain افزایش یا بزرگتر شدن . مقدار تغییرات سیگنال که در مدار حرکت میکند به صورت نرخ خروجی به ورودی
gain دستیابی داشتن به یک فایل
gain بهره برداری
gain تقویت
It is a gain . اینهم خودش غنیمت است
gain over سوی خود کشیدن
gain به دست آوردن
gain on نزدیک شدن به
to gain a over پیش افتادن از
to gain a over برتری یاتفوق جستن بر
gain over ربودن
gain over با خود همراهی کردن
to gain a over پیشدستی کردن بر
to gain over سوی خودکشیدن
to gain over باخودهم رای کردن
to gain over ربودن
to gain on نزدیک شدن به
gain حصول تحصیل منفعت کردن
gain کسب کردن باز یافتن
gain پیدا کردن
gain فایده بردن
gain سود بردن
gain بدست اوردن
gain افزایش
gain صرفه استفاده
gain حصول
gain بهره تقویت
gain نفع
gain منفعت
gain سود
gain نائل شدن پیشرفتن
gain بهبودی یافتن رسیدن
gain بدست آوردن
gain بهره
gain سود بردن بهره
gain افزوده
gain جلوبردن توپ
gain زیاد شدن
gain control کنترلصدا
voltage gain بهره ولتاژ
maximum gain تقویت حداکثر
transducer gain بهره دگرسازی
loss and gain زیان و سود
antenna gain بهره انتن
to gain time دست بدست کردن
to gain the day پیروزشدن
loss and gain ضرر و منفعت
To gain an advantage. کسب امتیاز کردن
to gain a ccess باریافتن
to gain in nealth شفایافتن
to gain in nealth بهبودی یافتن
to gain hearts جلب قلوب کردن
to gain ground upon شدن به
to gain ground upon نزدیک
to gain ground تجاوزکردن تعدی کردن
to gain ground پیشرفت کردن
to gain any ones ear نمودن
to gain any ones ear کسیرا اماده شنیدن حرفی
to gain a victory over ففریافتن بر غلبه کردن بر
to gain a victory over پیروزشدن بر
to gain a victory فاتح شدن
to gain a victory فیروزشدن ففرکردن
to gain a victory پیروزشدن
to gain a ccess تقرب جستن
to gain time به بهانه گذراندن
capital gain منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
gain opportunity فرصت را مغتنم شمردن
gain or loss سود یا زیان
epinosic gain بهره ثانوی بیماری
gain score نمره افزوده
gain time دفع الوقت کردن
gain time اغتنام وقت
gain time اغتنام وقت کردن
gain the ear <idiom> رگ خواب کسی را به دست آوردن
no pain no gain <proverb> نابرده رنج گنج میسر نمی شود
No gain without pain. <proverb> بدون رنج چیزى بدست نمى آورى .
gain ground <idiom> به جلو رفتن
laser gain بهره لیزر
lateral gain پوشش جانبی زمین درعکاسی هوایی
primary gain بهره اصلی بیماری
paranosic gain بهره اصلی بیماری
light gain تقویت نور
gain opportunity اغتنام وقت کردن
gain opportunity اغتنام فرصت کردن
directive gain تقویت انتن
energy gain بازده انرژی
You are going to gain weight. if you let yourself go. اگر جلوی خودت را نگیری چاق می شوی
secondary gain بهره ثانوی بیماری
gain a victory پیروز شدن
gain ground خاک دشمن راتصرف کردن تجاوز و تعدی کردن
gain ground پیشروی کردن
gain ground ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
loop ساخت یک قطعه سیم یا نوار به شکل دایره
to be in the loop <idiom> در جریان بودن [موضوع ویژه ای] [اصطلاح روزمره]
do while loop حلقه WHILE/DO
do while loop لوپ WHILE/DO
while loop دستورات برنامه شرطی که در صورت درست بودن یک شرط, یک قطعه را اجرا میکند
inner loop حلقه درونی
inner loop حلقه داخلی
for next loop حلقه یا تابعی که تکرار میشود تا وقتی که شرط دیگر صدق نکند
for/next loop حلقه NEXT/FOR
inner loop حلقهای درون حلقه دیگر
loop حلقه شدن
loop کمند
loop مهاری
loop دریچه
loop سوراخ
loop ضربه بلند قوس دار
loop حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
loop چرخش نیمدایره و برگشت اسکیت
loop درو در انتهای خرک
loop حلقه زدن
loop پیچ خوردن حلقه زنی
loop گریز
to keep somebody in the loop <idiom> کسی را در جریان گذاشتن [موضوع ویژه ای] [اصطلاح روزمره]
to keep somebody in the loop <idiom> کسی را در جریان نگه داشتن [گذاشتن] [موضوع ویژه ای] [اصطلاح روزمره]
to be in the loop <idiom> آگاه بودن از [موضوع ویژه ای] [اصطلاح روزمره]
loop حلقه
loop حلقه طناب
loop گره
loop پیچ چرخ
loop خمیدگی
loop حلقه دارکردن
loop گره زدن
loop حلقهای که انتها ندارد مگر اینکه برنامه متوقف شود
loop بخشی از برنامه که تکرار میشود تا عملی را متوقف کند بیشتر برای وقتی که منتظر پاسخ از صفحه کلید یا وسیله است به کار می رود
loop عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
loop دستور با حلقه که دستورات دیگر یا داده را در برنامه تغییر میدهد
loop حلقه درون حلقه دیگر
loop برسی اینکه داده به درستی در خط منتقل شده با برگرداندن داده به ارسال کننده
loop آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
loop ثباتی که حاوی تعداد دفعات تکرار حلقه است
loop ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
loop بخش اصلی دستور با حلقه که توابع اولیه را انجام میدهد به جای اینکه وارد حلقه شود یا حلقه را ترک کند یا تنظیم کند
loop تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loop برنامه کامپیوتری که مرتب تکرار شود
to gain the upper hand غلبه یافتن
to gain the upper hand پیش بردن
maximum power gain تقویت توان حداکثر
to gain the upper hand غالب شدن
capital gain tax مالیات بر سود سرمایه
automatic gain control کنترل بازده بطور خودکار
maximum in power gain تقویت قدرت حداکثر
automatic gain control نافم خودکار فزونسازی
to gain the upper hand تفوق جستن
belt loop حلقهکمربند
loop jump پرش و چرخش کامل و فرودروی همان لبه اسکیت
loop-hole سوراخ دیدبانی
loop initializaion ارزش دهی اغازی در حلقه
loop hole گریز
hysteresis loop حلقه پسماند
loop line دوراهی
loop pass پاس قوسی
loop sling حلقه بند تفنگ
ground loop تغییر ناگهانی جهت حرکت هواپیما با ارابه فرود
loop sling مهار حلقوی بار بند حلقوی
overhead loop گره حلقومی یا گره بالاتنه
nested loop حلقه اشیانهای
to stay in the loop <idiom> آگاه ماندن در [موضوع ویژه ای] [اصطلاح روزمره]
hysteresis loop منحنی هیسترزیس
loop hole روزنه
loop control کنترل حلقه زنی
loop code کد حلقوی
loop checking مقابله حلقه
loop body بدنه حلقه
loop body تنه حلقه
loop antenna انتن حلقهای
loop antenna انتن حلقوی
local loop حلقه محلی
loop counter شمارنده حلقه
loop drive ضربه باپیچش زیاد نزدیک تور حریف
prusik loop گره پلکانی
loop feeder سیم تغذیه حلقوی
loop-hole روزنه
infinite loop حلقه نامتناهی
infinite loop حلقه نامحدود
inductive loop حلقه ی القائی
induction loop حلقه القائی
to stay in the loop <idiom> در جریان ماندن [موضوع ویژه ای] [اصطلاح روزمره]
loop step پرش از لبه خارجی یک اسکیت و نیم چرخش و برگشت بافرود به لبه داخلی همان اسکیت
hanger loop جایآویز
heel loop قوس پاشنه
endless loop حلقه بی انتها
endless loop حلقه بی پایان
drip loop حلقه ریزش اب
drill loop حلقه مخصوص چکه اب درسیم کشی
loop stitches کوکطنابی
peg loop میخحلقهطناب
curtain loop بازوبندپرده
closed loop حلقه مسدود
current loop حلقه جاری
counting loop حلقه شمارش
nested loop حلقه تو درتو
closed loop حلقه بسته
loop test ازمایش با حلقه وارلی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com