Dictiornary-Farsi | operating room | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (2 milliseconds)

English	Persian
operating room	جایگاه عمل
operating room	اطاق عمل


Other Matches

self operating	خود کار
operating	عامل
operating	عملیاتی
operating level	سطح فعالیت
operating point	نقطه کار
operating key	کلید گزینش
operating instruction	دستور کار
operating instruction	مقررات کار
operating handle	دستگیره راه اندازی
operating handle	دستگیره کولاس
operating rod	میلهعملیات
operating level	سطح امادگی برای فعالیت سطح قابلیت برای کار
operating lever	اهرم گرداننده
operating personnel	افرادی که با یک دستگاه کار می کنند یا قسمتی را به کار می اندازند
operating personnel	پرسنل فعال
operating panel	تابلوی عملکرد
operating manual	دستور کار
operating manual	دستورالعمل
operating loss	زیان عملیاتی
operating lever	اهرم عملکرد
operating lever	دستگیره عامل کولاس
operating lever	اهرم عامل اهرم کولاس
operating floor	عملیاتزمین
operating dam	سدعملیاتی
field operating	عمل کننده در صحرا
operating condition	رژیم
operating capital	سرمایه در گردش
operating budget	بودجه بهره برداری
operating budget	بودجه عملیاتی
operating bridge	پل کارگاهی
operating bridge	پلی که جهت عبور و انتقال وسایل کار در کارگاه ساختمانی ساخته میشود پل بهره برداری
operating agency	قسمت اجرایی
operating agency	شعبه عامل
operating cost	هزینه عملیاتی
operating cost	هزینه بهره برداری
field operating	فعال درصحرا رده صحرایی
operating cord	نختنظیم
operating force	نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
operating conditions	رژیم
operating expenses	مخارج عملیاتی
operating cost	مخارج عملیاتی
machine operating	عملکرد ماشین
operating profit	سود عملیاتی
operating speed	سرعت عملکرد کار
operating staff	کارمندان عملیاتی
operating staff	متصدیان
operating stand	اطاق هدایت
operating weight	وزن عملیاتی
operating strenght	پرسنل حاضر به خدمت پرسنل موجود یکان
operating supplies	مواد کمکی
operating voltage	ولتاژ کار
operating temperature	درجه حرارت کار
operating systems	سیستم عامل
operating temperature	دمای عملیاتی
operating system/	سیستم عامل دو
operating rooms	جایگاه عمل
operating system	سیستم عامل
operating speed	سرعت عملیاتی
operating rooms	اطاق عمل
operating ratio	نرخ عملیاتی
operating ratio	نسبت کارکرد موتور یا ناو
operating program	برنامه عملیات
operating program	برنامه اجرایی
operating profit	سود ناخالص
operating handle	دستگیره عامل
operating theatres	نمایشگاه عمل جراحی
operating theatre	نمایشگاه عمل جراحی
operating ratio	نسبت عملیاتی
operating signal	سیگنال دستگاه
operating signal	چانل موجوددر دستگاه امواج ارسالی
operating slide	دستگاه الات متحرک تیربار الات متحرک یا قسمتهای خوراک دهنده
network operating system	سیستم عامل شبکه
standing operating procedures	روش جاری عملیاتی
maximum operating voltage	ولتاژ کار حداکثر
shortest operating time	کوتاهترین زمان عملیات
host operating system	سیستم عامل میزبان
standing operating procedures	روش جاری مخابرات
gate operating deck	سکوی مانور دریچه ها
goest operating system	سیستم عامل مهمان
current operating allowance	سهمیه موجود عملیاتی سهمیه عملیاتی فعلی
disk operating system	سیستم عامل گردهای
crypt operating instructions	دستورالعملهای انجام عملیات رمز دستورات کار با رمز
tape operating system	سیستم عامل نوار
operating system monitor	مبصر سیستم عامل
disk operating system	کنترل کننده دیسک خوان سیستم عامل دیسک
fleet operating base	پایگاه عملیاتی ناوگان
gate operating ring	حلقهورودیعملکننده
gate operating platform	سکوی مانور دریچه ها
aitcraft operating weight	وزن اصلی هواپیما
deployment operating base	پایگاه پشتیبانی گسترش جنگی پایگاه کمک به گسترش نیروها
alternate escort operating base	پایگاه عملیاتی یدکی یگانهای پاسور
multiple loading operating system	سیستم عامل بارکننده چندتایی
virtual storage operating system	سیستم عامل حافظه مجازی
breechblock operating lever assembly	سطحبازکنندهگلنگدنتفنگ
general purpose operating system	سیستم عامل همه منظوره
these room let well	نمیتوانیم برای اطاقهایم اجاره نشین پیدا کنم
still room	شربتخانه
room no	اطاق شماره 3
the f. of a room	اثاثیه اطاق
room	جا
room	انبار
room	مجال
room	خانه
To do up the room.	اتاق را درست کردن ( مرتب کردن )
room	محل موقع
room	اطاق
room	وسیع تر کردن
room	فضا
in the room of	بجای
in the room of	درعوض
room	اتاق
take your w to another room	اسباب کارخودراباطاق دیگرببرید
in my room	در اتاقم
room	مسکن گزیدن منزل دادن به
May I see the room?	آیا میتوانم اتاق را ببینم؟
Get out of the room.	از اتاق بروبیرون
common room	اتاق استادان
common room	باشگاه دانشجویان
ware room	بارخانه
common room	تالار دانشجویان
Make some room here.	یک قدری اینجا جا باز کن
I'd like a double room	من یک اتاق دو نفره میخواهم.
I'd like a sinlge room.	من یک اتاق یک نفره میخواهم.
Could you reserve a room for me?	آیا میتوانید اتاقی برای من رزرو کنید؟
waiting-room	اتاق انتظار
assmbly-room	اتاق همایش
Mary is in the next room.	ماری در اتاق پهلویی است.
a sinlge room	یک اتاق یک نفره
ware room	انبارکالا
ware room	انبار گمرک
they rushed into the room	ریختند توی اطاق
the room was seated for 00	جای سدکرسی دران خانه تهیه کرده بودند
the room was not lived in	هنگام روز در ان اطاق زندگی نمیکردند
test room	اطاق ازمایش
keeping-room	اتاق نشیمن
test room	ازمایشگاه
tap room	محل پیاله فروشی
they rushed out of the room	از اطاق بیرون ریختند
tiring room	محل تعویض لباس هنرپیشه
to spray a room	امشی یاداروی دیگردراطاقی افشاندن
ware room	انبار کردن مخزن
a single room	یک اتاق یک نفره
war room	اتاق عملیات
war room	اتاق جنگ
waiting room	اطاق انتظار
wainscoting of a room	کار چوبی داخل اطاق
upper room	بالاخانه اطاق فوقانی
ward room	اطاق افسران در کشتی جنگی
leg room	جا برای پاها
crew's room	اتاقخدمه
dimmer room	تاریکخانه
engine room	اتاقموتور
first focal room	اولیناتاقمرکزی
laundry room	اتاقکلبایشویی
men's room	مستراح مردانه
pump room	اتاقپمپ
rehearsal room	اتاقتمریننمایش
room thermostat	اتاقکترموستاد
control room	اتاقکنترل
tea-room	چایخانه
tea-room	رستوران
leg room	پا جا
ladies' room	مستراح زنانه
reading room	اتاق قرائت
reading room	خوانشگاه
reading room	قرائت خانه
reception room	اتاق پذیرایی
reception room	اتاق انتظار
reception room	پذیرشگاه
tea-room	کافه
second focal room	دومیناتاقمرکزی
service room	اتاقسرویسدهی
We entered the room together .	باهم وارد اطاق شدیم
The room is stuffy .	هوای اطاق خیل خفه ( سنگین ) است
I slipped into the room .	یواشکی وارد اطاق شد
elbow room <idiom>
make room for someone or something <idiom>	برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
Room 123	اتاق 123
What is my room number?	شماره اتاق من چند است؟
Do you have a room with a better view?	آیا اتاقی با چشم انداز بهتر دارید؟
a double room	یک اتاق دو نفره
I could have sworn that there was somebody in the next room .	می توانم قسم بخورم که یکنفر دراتاق مجاور بود
Operation room.	اتاق عمل ( بیمارستان )
The room is stuffy.	هوای اتاق سنگین است (کمبود اکسیژن)
torpedo room	اتاقکاژدر
consulting room	اتاقمعاینه
double room	اتاقدونفره
incident room	اتاقبازجوئی
morning room	اتاقنورگیر
room service	سرویسداخلاتاق
spare room	اتاقمخصوصمیهمانان
We are cramed for room.	جایمان تنگ است
There is no room for doubt.	جای تردید نیست
I'd like a room with bath.	من یک اتاق با حمام میخواهم.
tap room	جایگاه نوشابه فروشی ونوشابه خوری
guard room	پاسدارخانه
cycle of the room	دورقمر
cycle of the room	گردش ماه
rest room	استراحتگاه
crush room	گردش گاه بازیگرخانه