English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
penetration point درجه نفوذ
Other Matches
penetration نفوذ در جبهه دشمن داخل شدن درصفوف دشمن نفوذ در شبکه اطلاعات یااداری
penetration دخول
penetration نفوذ در جبهه
penetration ادخال
penetration رخنه کردن
penetration فراست
penetration رخنه
penetration زیرکی کیاست
penetration کاوش
penetration حلول
penetration نفوذ
the penetration of a telescope قوه دوربین
the penetration of a telescope دوربین
the penetration of a telescope رسایی
depth of penetration عمق نفوذ
barrier penetration نفوذ در سد
ballistics of penetration شناسایی شرایط نفوذ گلوله شناسایی مسیر نفوذ گلوله
standard penetration ازمایش نفوذی استاندارد
penetration method روش نفوذی
penetration macadam اسفالت ماکادام نفوذی
penetration factor ضریب نفوذ
penetration aids وسایل تولید رخنه در صفوف دشمن
penetration aids وسایل تولید نفوذ
market penetration نفوذ به بازار
barrier penetration by particles نفوذ ذرات در سد
point to point line خط نقطه به نقطه
point to point network شبکه نقطه به نقطه
point-to-point connection اتصال نقطه به نقطه
0.42 [zero point four two] [zero point forty-two] [forty-two hundreths] صفر ممیز چهار دو [ریاضی]
Now he gets the point! <idiom> دوزاریش حالا افتاد! [اصطلاح]
point نقط های در تخته مدار یا در نرم افزار که به مهندس امکان بررسی سیگنال یا داده را میدهد
point نقط ه
point که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
point نشان میدهد
point نوک گذاشتن
point محل یا موقعیت
point ممیز [در کسر اعشاری] [ریاضی]
point پوینت
point نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
point محل شروع چیزی
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
point اصل
point محل مرکز
point جهت مرحله
point حد
point نقطه گذاری کردن
point نقطه نوک
point دماغه
point محل
point مرکز راس حد
point نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
point درصد
point سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
point out <idiom> توضیح دادن
zero point نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
zero point نقطه صفر
point four اصل چهار
point four چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
point four رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
to come to a point بنوک رسیدن
in point مناسب
in point بجا
way point ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
in point در خور
to the point مربوط بموضوع
three point فن 3 امتیازی کشتی
off the point بطور بی ربط
far point برد بینایی
come to the point <idiom> به نکتهاصلی رسیدن
to come to a point باریک شدن
beside the point <idiom> مسائل حاشیهای
point to point 1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
point to point را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
let point امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
point to point پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
The point is that… چیزی که هست
point to point نقطه به نقطه
try for point تلاش برای کسب امتیاز
off the point بدون اینکه وابستگی داشته باشد
off the point بطور نامربوط
to the point بجا
point باریک کردن
point نوک
point سر
point نقطه
point ماده اصل
point موضوع
point جهت
One point for you. یک درجه امتیاز [ بازی] برای تو.
point درجه امتیاز بازی
point نکته
point هدف
not to point پرت بیجا
not to the point خارج از موضوع
to point to something به چیزی متوجه کردن
to let it get to that point اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
point مقصود
near point نقطه نزدیک
the point is اصل مطلب این است
on the point of going در شرف رفتن
point نمره درس پوان
off to a point باریک شده نوک پیدامیکند
to point to something به چیزی اشاره کردن
point مسیر
point مرحله قله
point امتیاز
point راس
point رسد نوک
point هدف گیری کردن
point نشانه روی کردن
point به سمت متوجه کردن
point قطبهای باطری یاپلاتین
not to point بیرون از موضوع
point گوشه دارکردن
point خاطر نشان کردن
point نشان دادن
point تیزکردن
point متوجه ساختن
point پایان
point نقطه گذاری کردن ممیز
point اشاره کردن
point نوکدار کردن
reference point نقطه مبنا
point of sight نقطه دید
point of presence شماره دستیابی تلفن برای تامین کننده سرویس که برای اتصال به اینترنت از طریق مودم به کار می رود
point of sale محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
projection of a point خط مصور
quiescent point نقطه استراحت
point of sale سیستمی که از ترمینال کامپیوتر در نقط ه فروش سایت برای ارسال الکترونیکی یا کنترل ارسال مشابه قیمت گذاری محصول و.. استفاده میشود
point of regard نقطه دید
preequivalence point پیش از نقطه هم ارزی
point of inflection نقطه عطف
point of inflexion نقطه عطف
point of intersection نقطه بهم رسید
point of impact نقطه اصابت
point of intersection نقطه تقاطع
projection of a point خطی که نقطه تصویرشده را بنقطه مقابل ان می پیوند د
projection of a point تصویر نقطه
principle point مبداء اصلی
point of intersection نقطه تلاقی
point of loading نقطه بارگیری
point of no return نقطه حداکثر شعاع عمل هواپیما اخرین حد شعاع عمل هواپیما
point protector چیزی که نوک مدادراپوشانده ازشکستن حفظ میکند
reentry point نقطه بازگشت
point size اینچ
point size برای اندازه گیری نوع یا متن
point spread امتیاز قابل انتظار
point style شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
point system شرط بندی براساس امتیاز
point target هدف کوچک
point target اماج نقطهای
potatoes and point سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
pour point نقطه جاری شدن
pour point نقطه ریزش
pour point نقطه سیلان
point scale مقیاس امتیازی
point race مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
radix point نقطه مبنا
reentry point نقطه باز گذشت
point of support تکیه گاه
point of symmetry نقطه تقارن
symmetry point نقطه تقارن
point of tow نقطه یدک ناو یا قایق
point of weld نقطه جوش
point operation عمل نقطهای
point particle ذره نقطهای
radix point ممیز
rear point اخرین قسمت عقب دار
point plotting رسم نقطه
point protector سرمداد
pull up point نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
rear point قسمت نوک عقب دار
radix point نقطه ممیز
pickup point نقطه سوار شدن یا سوارکردن
picture point نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
pin point کشف کردن
pin point پیدا کردن
pin point تعیین محل کردن
pin point تعیین دقیق نقاط
pin point اتی
pin point نقطهای
pivot point نقطه مفصلی
pivot point لولائی
pivot point نقطه چرخش ناو
pivot point نقطه نشانه
pivot point مرکز چرخش
plate point نقطه پلیت
plumb point نقطه شاغولی دوربین هواپیمادر لحظه عکس برداری
point after touchdown [یک امتیاز با گذراندن توپ بر فراز دروازه با ضربه پا پس از کسب شش امتیاز با رسیدن به پشت خط پایان]
percentile point نقطه صدکی
operating point نقطه کار
nodal point نقطه اغاز
nodal point نقطه ایست
nodal point صفحه گرهی
nodal point نقطه گرهی
norm point نقطه احتمالی فرود در پرش
null point نقطه صفر
object point سمت مورد توجه
object point مقصد
objective point سمت مورد توجه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com