English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
people forces نیروی پایداری
people forces نیروی چریکی دفاع از خود در شهرو دهات
Other Matches
many people خیلی از مردم
people مردمان
people خلق
people مردم
many people بسیاری از مردم
other people سایر مردم
other people مردم دیگر
Among the people . درمیان مردم
the people جمهور
people جمعیت قوم
these people این مردمان
these people این اشخاص
most people بیشتر مردم
many people خیلی اشخاص
the people مردم
people ملت
people اباد کردن پرجمعیت کردن
people ساکن شدن
right of people حق الناس
people تن [جمعیت شهری]
Quite a few people ... تعداد زیادی [از مردم]
people قوم
he of all people مخصوصا او [از همه]
people say مردم می گویند
The people have got wise to him. مردم دستش را خوانده اند
quite a number of people عده زیادی از مردم
People of the Book پیروان کتاب مقدس [ دین]
The people were crying out against it. دیگر داد مردم در آمد ؟ بود
Several persons ( people ). چندین تن
People are looking for new ideas. مردم عقب فکرهای تازه هستند
To muzzle the people. دهان مردم را بستن
Such people are wicked . اینگونه آدمها شر هستند
of all [things or people] <adv.> مخصوصا [چیزی یا کسی]
It benefits the people . فایده اش به مردم می رسد
How many people live here ? چند نفر دراین خانه می نشینند ؟
We old – fashioned people . ما قدیمی ها
There are people injured. چند نفر مجروح شده اند.
The will of the nation [people] اراده ملت [مردم]
flower people مردم معتقدبهآئینیکهطرفدارصلحوعشقبودند
peculiar people قوم خاص
peculiar people قوم برگزیده
people of all ranks مردم ازهر طبقه
people of quality بزرگان
people of quality مردمان متشخص
people sniffer رادار کشف افراد دشمن
people sniffer ادم یاب
people sniffer رادار مخصوص کشف افراد دشمن از روی بوی بدن انها
the chosen people قوم برگزیده
streams of people دسته دسته مردم
scores of people دسته دسته مردم
the chosen people بنی اسرائیل
the common people عوام
the common people عامه
boat people پناهندگانی که با قایق از کشور خود فرار کنند
young people دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
young people جوانان
work people کارگران طبقه کارگر
shoals of people دسته دسته مردم
to herd with other people با مردم دیگر پیوستن درگروه دیگران درامدن
none but low people go there هیچکس
none but low people go there جز مردم پست بدانجا نمیرود
the people pressed in مردم زور اورده داخل شدند
the dregs of the people مردم پست
the common people عوام الناس
forces خشونت نشان دادن
forces زور
forces نیروی نظامی
forces قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forces فشار دادن
forces یکان قسمت نظامی
forces پاس بی هدف
forces تکرار ضربه برای به دفاع کشاندن حریف
forces ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
forces مجبورکردن
forces تحمیل کردن
forces وادار کردن
forces نیرو
forces جبر
forces نفوذ
forces قوا
forces عده
forces شدت عمل
forces بردار نیرو
forces درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
forces مسلح کردن
forces مجبورکردن بزورگرفتن
forces بزور بازکردن
forces بی عصمت کردن
forces راندن
forces بیرون کردن
forces بازور جلو رفتن تحمیل
forces مجبور کردن
forces عنف
forces قدرت
forces مجبور کردن کسی به انجام کاری
forces کد توکار که شروع صفحه جدید را نشان میدهد
forces شروع به عمل یا کار
forces نافذ
I don't know any German people other than you. من هیچ آلمانی به غیر از تو را نمی شناسم.
people of every description [of all descriptions] همه جور آدم
to piss off the wrong people <idiom> آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
approachable [accessible to most people] کمک کننده [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]
to rescue people from the water مردم را [از غرق شدن ] در آب نجات دادن
people have full control and property their dominionover
people have full control and الناس مسلطون علی اموالهم
approachable [accessible to most people] هم مشرب [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]
approachable [accessible to most people] همخو [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]
smuggler [of people across a border] قاچاقچی آدم [در سر مرز]
To set people by the ears. مردم را بجان هم انداختن
He wanted to incite the people. قصد داشت مردم راتحریک کند
Several people could be accommodated in this room. چندین نفر رامی توان دراین اتاق جاداد
english speaking people مردم یا ملل انگلیسی زبان
The people protested vocally. صدای مردم درآمد ( اعتراض )
To arhue ( haggle ) with people . با مردم سروکله زدن
to read people's hands کف بینی کردن
He is enthroned in the hearts of his people . درقلب ملت خود جای دارد
cattage key people افرادی که در خانه کار می کنند و کار را از طریق سیستمهای مخابراتی فلاپی دیسک یاسایر وسایل به شرکت ارسال می دارند
I didnt expect it from you of all people . ازتویکی توقع نداشتم
What percentage of the people are literate? چند درصد مردم با سواد هستند ؟
To try to effect a reconciliation . between two people . میانه دونفرراگرفتن ( آشتی دادن )
seato forces نیروهای کشورهای پیمان جنوب شرقی اسیا
screening forces نیروهای پاسیور
fundamental forces نیروهای بنیادی [فیزیک]
fundamental forces اندرکنش های بنیادی [فیزیک]
special forces نیروهای مخصوص یانیروهای ویژه نیروی چریک و ضد چریک
system of forces دستگاه نیروها
special forces نیروهای ویژه ضد چریک [ارتشی ]
triangle of forces سه گوشه نیروها
transient forces نیروهای در حال عبور یا نقل و انتقال نیروهای در حال توقف موقت در منطقه عملیات
triangle of forces مثلث نیروها
task forces تاسک فورس
auxiliary forces قوای کمکی
barrier forces نیروهای مامور سد کردن راه دشمن نیروهای حفافت ازموانع
blue forces نیروهای خودی
blue forces نیروهای ابی
combat forces نیروهای رزمی
combined forces نیروهای مرکب
component forces نیروهای تشکیل دهنده یک یکان یکانهای تابعه قسمتهای تابعه یک عملیات مشترک
auxiliary forces نیروی کمکی
component forces نیروهای مولفه
composition of forces ترکیب نیروها
contingencey forces نیروهای مخصوص عملیات احتمالی
conventional forces نیروهای رزمی معمولی
differential forces نیروهای دیفرانسیلی
distribution of forces تقسیم نیروها
distribution of forces واگذاری نیروها
enemy forces نیروهای دشمن
forces of production نیروهای تولید
assigned forces نیروهای مامور به نیروهای واگذارشده به
assigned forces نیروهای زیر امر
task forces گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task forces نیروی اجرای عملیات
armed forces مجموع نیروهای زمینی وهوایی و دریایی
armed forces نیروهای مسلح
police forces نیروی انتظامی
police forces نیروی پلیس
task forces گروه کار
expeditionary forces نیروی اعزامی
expeditionary forces نیروی توسعه طلب و سرکوبگر
expeditionary forces قشون استعماری
air forces نیروی هوایی
police forces دادگاه پلیس
army forces نیروهای زمینی
army forces نیروهای ارتشی یکانهای ارتشی
four forces of nature چهار نیروی بنیادی طبیعت
friendly forces نیروهای خودی
landing forces قوای اب خاکی
landing forces نیروهای پیاده شونده
lateral forces نیروهای عرضی
marine forces تفنگداران دریایی
package forces نیروهای پیش بینی شده نیروهای برش داده شده ازقبل
orientation forces نیروهای دو قطبی- دو قطبی
orange forces علامت نیروهای دشمن درتمرینات جنگی
opposing forces نیروهای درگیر نبرد
naval forces نیروهای دریایی
opposing forces نیروهای متخاصم
nuclear forces نیروهای هستهای
marine forces نیروی تفنگدار
naval forces نیروی دریایی
nato forces نیروهای پیمان ناتو
market forces عوامل موثردر بازار
parallelogram of forces متوازی الاضلاع نیروها
landing forces نیروها پیاده شونده به ساحل
garrison forces نیروهای پادگانی
restraining forces نیروهای مهار کننده
resolution of forces تجزیه نیروها
regional forces نیروهای چریکی منطقهای نیروهای جوانمردان منطقهای
garrison forces قوای پادگانی کلیه یکانهای مستقردر یک پایگاه یا منطقه یاتاسیسات
ground forces نیروی زمینی
polygon of forces بس گوشه نیروها
land forces نیروی زمینی
ground forces نیروهای زمینی
irregular forces نیروهای نامنطم
polygon of forces کثیرالاضلاع نیروها
irregular forces نیروهای چریکی
political forces نیروهای سیاسی
land forces قوای بری
market forces نیروهای بازار
fee [payment to professional people] اجرت
fee [payment to professional people] حق الزحمه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com