Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
permanent party
پرسنل دایمی
permanent party
جمعی دایمی یکان
Other Matches
The party was latched on to him. He was saddled with the party.
میهمانی را بگردنش گذاشتند ( ترغیب یا وادار شد )
permanent
پایا
permanent
دایمی
permanent
همیشگی
permanent
دائمی
permanent
سیر دائمی
permanent
دائمی ماندنی
permanent
ثابت
permanent
پایدار ماندنی
permanent
آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند
permanent
تشکیل شده از شیارهای دیسک پیاپی که از فایل جابجایی برای نرم افزار که حافظه مجازی را پیاده سازی میکند استفاده میشود مثل ویندوز ماکرو سافت
permanent
فایلی روی دیسک سخت
permanent
حافظه کامپیوتر که حتی وقتی که برق قط ع باشد داده را برمی گرداند
permanent
رسانه ذخیره سازی که حتی وقتی برق قط ع باشد داده را برمی گرداند
permanent
خطایی در سیستم که قابل رفع کردن نیست
permanent
فایل داده که در وسیله ذخیره سازی پشتیبان ذخیره شده مثل دیسک درایو
permanent
دائم
permanent
ابدی
permanent way
مسیر ثابت
permanent
پایدار
permanent way
مسیر دائمی
permanent deligate
نماینده دایمی
permanent deformation
تغییر شکل پایا
permanent deformation
تغییر شکل دایمی
permanent consumption
مصرف دائمی
permanent bar
حرمت موبد
permanent bar
حرمت ابدی
permanent magnet
مغناطیس پایدار
permanent magnet
اهنربای دائم
permanent magnet
اهنربای همیشگی
permanent magnet
اهنربای دائمی
permanent marriage
نکاح دائم
permanent mold
قالبهائیکه متوالیا" مورداستفاده
permanent mold
قرار می گیرند
permanent insanity
جنون دائم
permanent emplacement
موضع دائمی یکان یا جنگ افزار
permanent insane
مجنون دائمی
permanent income
درامد دائمی
permanent hardness
سختی دائمی
permanent flow
ابدهی پایا
permanent flow
بده پایا
permanent flow
بده همیشگی
permanent flow
بده پایدار
permanent flow
بده دایمی
permanent flow
ابدهی دایمی
permanent emplacement
استقرار دایمی
permanent load
بار دائمی
permanent fault
عیب دائمی
permanent error
خطای ماندنی
permanent error
خطای دائمی
permanent oppointment
ماموریت دایمی
permanent oppointment
اختصاص دایمی به یک یکان
permanent oppropriation
تدارک دایمی
permanent divorce
طلاق بائن
permanent wave
فرششماهه
permanent storage
انباره دائمی
permanent structures
ساختمانهای دائمی
permanent storage
انبارش دائمی
permanent storage
حافظه دائمی
permanent store
انباره دائمی
permanent structures
به تاسیساتی گفته میشود که پس از اتمام قرارداد پیمانکاردر محل می گذارد
permanent tooth
دندان دائمی
permanent shuttering
قالب ثابت
permanent set
حالت ثابت فلزپس از انکه کارکرده و فشاردیده است
permanent oppropriation
سیستم اماددایمی یا خودکار
permanent prohibition
حرمت ابدی
permanent rank
درجه دایمی
permanent saving
پس انداز دائمی
permanent color
رنگ با ثبات زیاد
permanent color
رنگ دائمی
permanent rank
رتبه دایمی
permanent duty station
پادگان دایمی
He has a good permanent job.
شغل ثابت خوبی دارد
permanent change of station
تغییر مکان دایمی
permanent residence permit
جواز اقامت دائمی
permanent duty station
محل خدمت دایمی
permanent change of station
تغییر محل دایمی یکان انتقال دایم
permanent hardness of water
سختی دایم اب
permanent magnet steel
فولاد اهنربای دائمی
permanent magnet focusing
تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
permanent income hypothesis
مینامد میباشد . این تئوری یکی از تئوریهای جدیددر باره مصرف است
permanent income hypothesis
این فرضیه توسط میلتون فریدمن بیان شده که بر اساس ان مصرف تابعی ازانچه که وی انرا درامد دائمی
permanent income hypothesis
فرضیه درامد دائمی درباره مصرف
permanent magnet dynamic
بلندگوی دینامیک با مغناطیس پایدار
permanent water level
تراز پیوسته اب
permanent mold casting
ریجه
permanent magnet centering
تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
permanent court of international arbitra
دیوان دایمی داوری بین المللی
semi-permanent hair color
[American]
رنگ مو
permanent magnet moving coil instrument
سنجه ارسنوال
the a party
طرف مخالف
The party is over!
<idiom>
خوشگذرانی تمام شد و حالا وقت کار است
[باید جدی بشویم]
[اصطلاح]
The party is getting under way .
جشن میهمانی دارد گرم می شود
the a party
مدعی خصم
party
قسمت
party
بخش
party
مهمانی
party
بزم
third party
شخص ثالث
party
طرف شریک
party
هیات
party
طرفدار
party
دسته متشکل جمعیت
party
حزب
party
عده نظامی
party
دسته
party
دسته همفکر
party
تیم
party
طرف یارو
party
مهمانی دادن یارفتن
party
گروه
party
پارتی متخاصم
party
گروه مخصوص انجام یک ماموریت
reconnaissance party
قسمت شناسایی
rear party
نیروی پوششی عقب نشینی یا عقب دار
recovery party
گروه مخصوص جمع اوری اقلام بازیافتی
republican party
حزب جمهوریخواه
republican party
یکی از دوحزب بزرگ ایالات متحده امریکا
shipwright's party
گروه تعمیرات
shore party
گروه پیشرو ساحلی درعملیات اب خاکی
side party
گروه رنگ زن
special party
گروه ویژه
supply party
گروه تدارکات
reconnaissance party
گروه شناسایی
rear party
عقب دار
rear party
قسمت عقبه
party walls
دیوار مشترک
head's party
گروه نظافت
party wall
دیوار مشترک
Labour Party
حزب کارگر
working party
گروه کار
boarding party
گروه پژوهش
boarding party
تیم تفتیش
rading party
قسمت مامور دستبرد
party line
مرز مشترک
rading party
قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
raiding party
قسمت مامور دستبرد یا تاخت
raiding party
قسمت مامور کمین
the lead of a party
پیشوا یا رئیس حزب
party political
مربوطبهاحزابسیاسی
She wrecked the party for us.
مهمانی رابه مازهر کرد
to crash in
[to a party]
سر زده وارد شدن
To jazz up the party .
مجلس را گرم کردن
the party is led by him
او بر ان حزب ریاست دارد
opposition party
حزب مخالف
[سیاست]
to join a party
عضو حزبی شدن
to crash in
[to a party]
بدون دعوت وارد شدن
to throw a party
مهمانی دادن
party piece
قطعهموسیقییاشعریکهدرمهمانیاجراگردد
Liberal Party
فراهمآوریرفاهوآزادیشخصی
Liberal Party
حزبسیاسیمعتقدبهکنترلمحدودصنعت
the liberal party
حزب یا دسته ازادی خواه
third party insurance
بیمه شخص ثالث
third party lease
توافقنامهای که بوسیله ان یک شرکت مستقل تجهیزاتی رااز سازنده خریده و به استفاده کننده کرایه میدهد
third party vendor
فروشنده دسته سوم
thrid party
شخص ثالث
wedding party
مجلس عروسی یا عقد کنان
winning party
محکوم له
winning party
دادبرده
party politics
سیاست بازیهای حزبی
party politics
حزب بازی
search party
گروه پیگرد
search party
دستهی جستار گرد
dinner party
میهمانیشام
Green Party
حزبسبز - حزبیکهبرایحفافتازمحیطزیستتلاشمیکند
charter party
قرارداد اجاره دربست
party spirit
تعصب حزبی
party parpet
جانپناه مشترک
party parpet
دست انداز مشترک
party boat
قایق بزرگ حامل مشتریان
party coloured
ابلق
party coloured
رنگارنگ
notify party
فرد یا شرکتی که باید به اواطلاع داده شود
party spirit
طرفداری حزبی
party spirit
روحیه تحزب
chater party
اجاره نامه یا قرارداد اجاره کشتی تجاری
clean up party
گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
coleague in a party
هم مسلک
contact party
گروه تماس
party to a transaction
متعامل
party to a suit
متداعی
party to a suit
طرف دعوی
party to a lawsuit
خصم
mistaken party
اشتباه کننده
minor party
حزب اقلیت
major party
حزب اکثریت
gunner's party
گروه توپخانه
fire party
گروه اتش نشانی
fire party
تیم اتش نشانی
fire party
تیم اطفای حریق
democratic party
یکی از دو حزب بزرگ سیاسی ایالات متحده امریکا که به صورت فعلیش از 8281 تاسیس شده لیکن از 7871 عملا" موجود بوده است
democratic party
حزب دمکرات
country party
حزب هواخواه پیشرفت فلاحتی
contact party
گروهی که برای کسب اطلاعات از یک یکان به جلو اعزام میشود
intervance of third party
ورود ثالث
major party
حزب سیاسی پیرو درانتخابات
losing party
دادباخته
losing party
محکوم علیه
liberty party
حزب مخالف سیستم برده داری که در سال 0481 در ایالات متحده امریکاتشکیل شد
liberty party
حزب ازادی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com