English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 147 (7 milliseconds)
English Persian
permanent saving پس انداز دائمی
Other Matches
saving نجارت دهنده
saving صرفه جویی
saving قرارداد بین سوارکاران مسابقه برای تقسیم جایزه برنده
saving خودداری ازمصرف وجوه عدم تقسیم منافع و افزودن ان به سرمایه
saving پس انداز
saving رستگار کننده پس انداز
intended saving پس انداز مورد انتظار
labour-saving کار کم کن رنج گاه
labour saving کار کم کن رنج گاه
unintended saving پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
He is saving his money. پولهایش راجمع می کند
I'm saving up for a new bike. من برای یک دوچرخه جدید صرفه جویی می کنم.
net saving پس انداز خالص
negative saving پس انداز منفی
actual saving پس انداز واقعی
aggregate saving پس انداز کل
national saving پس انداز ملی
gas saving صرفه جویی در مصرف بنزین
ex post saving واقعی
ex post saving پس انداز
ex ante saving پیش بینی شده
ex ante saving پس انداز
labor saving کاراندوز
forced saving پس انداز اجباری
saving grace وجدان
cost saving درامد حاصل از تقلیل هزینه
rate of saving نرخ پس انداز
saving function صورت مقدار پس انداز درامدشخص
compulsory saving پس انداز اجباری
saving function تابع پس انداز
saving equation معادله پس انداز
saving bank بانک پس انداز
saving account حساب پس انداز
saving rate نرخ پس انداز
private saving پس انداز خصوصی
planned saving پس انداز برنامه ریزی شده
personal saving پس انداز شخصی
saving institutions موسسات پس انداز شرکتهای پس انداز
saving motive انگیزه پس انداز
saving ratio نسبت پس انداز
face-saving مراعات کنندهی فواهر
saving your reverence دورازجناب شما
theory of saving نظریه پس انداز
theory of saving نظریه مربوط به پس انداز
face-saving آبرو نگهدار
daylight saving time ساعت تابستانی
daylight saving time افزودن یک ساعت بر ساعات روز
wealth saving relationship رابطه ثروت و پس انداز
saving and loan associations شرکتهای پس انداز و وام
energy saving bulb حبابحافظانرژی
soil saving dam سد محافظ خاک
net business saving پس انداز خالص شرکتها
capital saving technique فن تولید سرمایه اندوز
labor saving techinque فن کاراندوز
labor saving devices ابزارهای کاراندوز
Saving your presence . present company excepted . بلانسبت شما !
permanent دایمی
permanent پایا
permanent همیشگی
permanent دائمی
permanent سیر دائمی
permanent دائمی ماندنی
permanent way مسیر ثابت
permanent way مسیر دائمی
permanent ثابت
permanent ابدی
permanent پایدار
permanent رسانه ذخیره سازی که حتی وقتی برق قط ع باشد داده را برمی گرداند
permanent پایدار ماندنی
permanent آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند
permanent تشکیل شده از شیارهای دیسک پیاپی که از فایل جابجایی برای نرم افزار که حافظه مجازی را پیاده سازی میکند استفاده میشود مثل ویندوز ماکرو سافت
permanent فایلی روی دیسک سخت
permanent حافظه کامپیوتر که حتی وقتی که برق قط ع باشد داده را برمی گرداند
permanent خطایی در سیستم که قابل رفع کردن نیست
permanent فایل داده که در وسیله ذخیره سازی پشتیبان ذخیره شده مثل دیسک درایو
permanent دائم
permanent shuttering قالب ثابت
permanent set حالت ثابت فلزپس از انکه کارکرده و فشاردیده است
permanent color رنگ دائمی
permanent rank رتبه دایمی
permanent color رنگ با ثبات زیاد
permanent rank درجه دایمی
permanent prohibition حرمت ابدی
permanent storage انباره دائمی
permanent storage انبارش دائمی
permanent storage حافظه دائمی
permanent store انباره دائمی
permanent structures ساختمانهای دائمی
permanent structures به تاسیساتی گفته میشود که پس از اتمام قرارداد پیمانکاردر محل می گذارد
permanent wave فرششماهه
permanent tooth دندان دائمی
permanent party جمعی دایمی یکان
permanent party پرسنل دایمی
permanent bar حرمت ابدی
permanent flow بده دایمی
permanent flow بده پایدار
permanent flow بده همیشگی
permanent flow بده پایا
permanent flow ابدهی پایا
permanent hardness سختی دائمی
permanent oppointment ماموریت دایمی
permanent income درامد دائمی
permanent flow ابدهی دایمی
permanent fault عیب دائمی
permanent error خطای دائمی
permanent bar حرمت موبد
permanent consumption مصرف دائمی
permanent deformation تغییر شکل دایمی
permanent deformation تغییر شکل پایا
permanent deligate نماینده دایمی
permanent divorce طلاق بائن
permanent emplacement استقرار دایمی
permanent emplacement موضع دائمی یکان یا جنگ افزار
permanent error خطای ماندنی
permanent mold قرار می گیرند
permanent oppointment اختصاص دایمی به یک یکان
permanent oppropriation تدارک دایمی
permanent magnet اهنربای دائمی
permanent magnet اهنربای همیشگی
permanent magnet اهنربای دائم
permanent mold قالبهائیکه متوالیا" مورداستفاده
permanent magnet مغناطیس پایدار
permanent load بار دائمی
permanent insanity جنون دائم
permanent insane مجنون دائمی
permanent oppropriation سیستم اماددایمی یا خودکار
permanent marriage نکاح دائم
permanent hardness of water سختی دایم اب
He has a good permanent job. شغل ثابت خوبی دارد
permanent change of station تغییر محل دایمی یکان انتقال دایم
permanent change of station تغییر مکان دایمی
permanent residence permit جواز اقامت دائمی
permanent income hypothesis مینامد میباشد . این تئوری یکی از تئوریهای جدیددر باره مصرف است
permanent mold casting ریجه
permanent duty station محل خدمت دایمی
permanent income hypothesis فرضیه درامد دائمی درباره مصرف
permanent water level تراز پیوسته اب
permanent magnet centering تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
permanent magnet focusing تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
permanent income hypothesis این فرضیه توسط میلتون فریدمن بیان شده که بر اساس ان مصرف تابعی ازانچه که وی انرا درامد دائمی
permanent magnet dynamic بلندگوی دینامیک با مغناطیس پایدار
permanent magnet steel فولاد اهنربای دائمی
permanent duty station پادگان دایمی
permanent court of international arbitra دیوان دایمی داوری بین المللی
permanent magnet moving coil instrument سنجه ارسنوال
semi-permanent hair color [American] رنگ مو
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com