English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
picture arrangement test ازمون تنظیم تصویرها
Other Matches
symbol arrangement test ازمون نمادارایی
kahn's test of symbol arrangement ازمون نماد ارایی کان
picture completion test ازمون تکمیل تصویر
picture frustration test ازمون ناکامی سنج تصویری
picture interpretation test ازمون تفسیر تصاویر
symonds' picture study test ازمون تفسیر تصاویرسایموندز
make a picture story test آزمون داستان سازی مصور
healy picture completion test ازمون تکمیل تصاویر هیلی
peabody picture vocabulary test ازمون واژگان مصور پی بادی
arrangement ترکیب
arrangement طرح
To have ( come to ) an arrangement with some one . با کسی قرار ومدار گذاشتن
I'm sure we can come to some arrangement. من اطمینان دارم که ما می توانیم به توافقی برسیم .
arrangement پیش بینی
arrangement تدبیر
arrangement قرار
arrangement نظم
arrangement تصفیه
arrangement ارایش
arrangement ترتیب
arrangement قول و قرار
arrangement مقدمات
arrangement ترتیب اصلاح
arrangement مقررات
arrangement ترتیب تنظیم
arrangement تصرف
arrangement روش وترتیب
arrangement اصلاح
arrangement حل و فصل تسویه
arrangement ضمیمه قرارداد
to make an arrangement دادن
to make an arrangement قرارگذاشتن
scheme of arrangement قرار داد ارفاقی
pre arrangement قرار قبلی
Their arrangement has changed . قرارشان عوض شده است
connecting arrangement ترتیب متصل
connecting arrangement ترتیب پیوسته
measuring arrangement نطم و ترتیب اندازه گیری
to make an arrangement ترتیب
bell and hopper arrangement ترتیب قیف و مخروط
arrangement for payment by instalment قسط بندی
arrangement for payment by instalment تقسیط
basic circuit arrangement ترتیب مدار ساده
To be in the know . To be in the picture . وارد بودن ( مطلع وآگاه )
picture نقاشی کردن
picture روشن ساختن
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
picture سینما با عکس نشان دادن
picture منظره
picture عکس
picture تصویر
picture مجسم کردن
picture که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
picture دیدن شی یا صحنه
picture تصویر چاپ شده یا رسم شده از شی یا صحنه
picture حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
picture کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ و شدت روشنایی آن قابل کنترل است
picture الگوریتم فشرده سازی تصویر در سیستم ویدیوی DVI شرکت Intel
picture آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
picture ارسال تصویر روی خط تلفن
picture تصور وصف
self picture خودانگاره
picture و یا تغییر شدت آن طبق سیگنال دریافتی
picture نمایش [فیزیک] [ریاضی]
picture frequency بسامد تصویر
the picture on the wall این عکس روی دیوار
picture postcard کارت پستال
picture frequency فرکانس تصویر
picture noise پارازیت روی تمام صفحه نمایش
snowy picture صفحه نمایش پر از پارازیت
as pretty as a picture <idiom> مثل ماه شب چهارده
picture gallery نگارخانه
the picture of joy خوشی مجسم
picture gallery اطاق نقاشی
picture frame قاب عکس
picture element عنصر تصویر
put someone in the picture <idiom> شرایط را شرح دادن برای کسی
transter picture عکس برگردان
moving picture فیلم سینما
word picture بیان یا شرح روشن
to picture to oneself مجسم کردن
picture rail قابعکس
to picture to oneself تصور کردن
You have come out well in this photo(picture). ازمد افتادن
the picture of joy مظهر خوشی
The picture is not straight . عکس کج است ( راست قرار نگرفته )
moving picture سینما
noisy picture تصویر همهمهای
Heisenberg picture نمایش هایزنبرگ [فیزیک]
picture book کتاب عکس دار
picture element سازه تصویر
picture element کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ و شدت روشنایی آن قابل کنترل است
picture graph نمودار تصویری
folded picture تصویر تا خورده
picture palace سینما
picture point نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
picture postcard کارت پستال عکس دار
picture processing پردازش تصویری
motion picture سینما
picture screen صفحه تصویر
picture signal علامت تصویر
picture signal سیگنال تصویر
picture theatre جایگاه سینما
picture theatre سینما نمایش گاه متحرک
picture to oneself پیش خود مجسم کردن
picture tube لامپ تصویر
picture window پنجره دل باز وخوش منظره پنجره بزرگ
living picture نمایش یاتصویر برجسته
picture writing تصویر نگاری
picture writing خط تصویری
sharp picture تصویر شفاف
clear picture تصویر واضح
sharp picture تصویر واضح
clear picture تصویر شفاف
fancy picture عکس خیالی
picture hat کلاه زنانه لبه پهن
picture palace جایگاه سینما
picture palace نمایش گاه تصاویر متحرک
string picture روزنه کمان
living picture پرده نقاشی
I am in the dark. Iam not in the picture. من در جریان نیستم
three gun picture tube لامپ تصویر سه لولهای
tricolor picture tube لامپ تصویر سه لولهای
slow motion picture تصویر با حرکت اهسته
magnetic picture recording ضبط تصویر مغناطیسی
to paint a rosy picture of something امیدوارانه به چیزی [موضوعی] نگاه کردن
To draw a check ( picture ) . چک ( عکس ) کشیدن
rozenzweig picture frustration study ناکامی سنج مصورروزنزوایگ
self test خودازمایی
test آزمایش شبکه ارتباطی با ارسال حجم زیاد داده و پیام روی آن
test اجرای برنامه با داده آزمایش برای اطمینان از صحت کار نرم افزار
test بررسی اینکه اطلاعات عددی , عددی هستند
test اختیار
test تست
test تست کردن ازمایش
test معاینه کردن
test ازمایش کردن
test value نمره ازمون
test قطعه مخصوص که نرم افزار با سخت افزار را آزمایش میکند
self test ازمایش خودکار
to do a test امتحان کتبی نوشتن
test تست
f test ازمون اف
test آزمون
test امتحان محک
test course مسافت ازمایش
test اجرای آزمایش یک وسیله یا برنامه برای اطمینان از صحت کار آن
test عمل اجرا شده روی وسیله یا برنامه برای بررسی صحت کار آن , و غیر این صورت , یافتن قط عات یا دستوراتی که کار نمیکنند
test محیط ی برای آزمایش برنامه ها
test امتحان
test معیار
test شهادت گواهی بازرسی کردن
test محک
test امتحان کردن
t test ازمون تی
test آزمایش
z test ازمون " زی "
x o test ازمون ضربدر و دایره
u test ازمون یو
test داده با نتایج از پیش تعیین شده که امکان آزمایش برنامه جدید را فراهم میکند
test ازمایش کردن امتحان
test محک زدن
test امتحان
test ازمودن کردن
tapping test ازمون ضربه زدن
sign test ازمون علامتها
shop test ازمایش کارگاهی
shearing test ازمون برشی
similarities test ازمون شباهتها
szondi test ازمون زوندی
service test ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
shear test ازمایش برشی
system test ازمون سیستم
slump test ازمایش فرو نشستن
stripping test ازمایش زدودن
stilling test ازمون استیلینگ
static test ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
subjective test ازمون غیرعینی
spot test ازمایش فوری
spiral test ازمون مارپیچ
spinning test تست ویژگیهای چرخش هواپیما
sorting test ازمون دسته بندی
substitution test ازمون جانشین سازی
smoke test بررسی تصادفی برای اینکه ماشین باید در صورتی که هنگام روشن کردن دود ایجاد نشود کار کند
stripping test ازمایش زدودگی
self administering test خودازما
preliminary test ازمایش مقدماتی
power test ازمون قدرت
post test پس ازمون
standardized test ازمون میزان شده
put to test امتحان کردن
omnibus test ازمون مختلط
personality test ازمون شخصیت
performance test ازمون عملی
performance test ازمون عملکردی
test element دستگاه ازمایش کننده عنصر ازمایش مدار
oseretsky test ازمون اوزرتسکی
ordering test ازمون رده بندی
oral test ازمون شفاهی
opposites test ازمون کلمات متضاد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com