Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English
Persian
pillow case
روه متکا
pillow case
رویه بالش
Other Matches
pillow
بالش
pillow
[قالیچه اندازه پشتی]
pillow
مخدع
pillow
صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
pillow
متکا
pillow
پشتی مخده
pillow
بالش وار قرار گرفتن بربالش گذاردن
pillow
بالین
pillow talk
صحبت خودمانی
pillow slip
روبالش
pillow slip
جلدبالش .
to consult one's pillow
هنگام شب پیش خود اندیشه کردن
pillow talk
حرفهای خصوصی
pillow cover
ستونمخروطی
such being the case
حال که چنین است دراینصورت
that is not the case
مطلب چنین نیست
case
دستور برنامه نویسی که به نقاط مختلف جهش میکند بر حسب مقدار داده
use case
مجموعه ای از رویدادها
in this p case
دراین موردبخصوص
as the case may be
بسته بمورد
as the case may be
تاچه مورد باشد
case of need
مباشر
in any case
درهر حال
in case
هرگاه
in case
در صورتیکه
in case
چنانچه مبادا
in case
برای احتیاط
in case of need
عنداللزوم
in that case
حال که چنین است
in that case
دراینصورت
In that case he is right.
د رآنصورت حق با اوست
case
پوشه
in that case
<adv.>
بعد
in that case
<adv.>
سپس
in that case
<adv.>
دراینصورت
in that case
<adv.>
پس
case
حرف بزرگ یا حرف معمولی
[فناوری چاپ]
as may be the case
<adv.>
بطور امکان پذیر
Such is not the case . That is not so.
اینطور نیست
As the case may be .
برحسب مورد( آن)
in case
<idiom>
برطبق
in no case
به هیچ وجه
in no case
به هیچ صورت
in no case
اصلا
in no case
به هیچ دلیل
just in case
احتیاطا
just in case
برای مطمئن بودن
as may be the case
<adv.>
احتمالی
case
پوشش محافظ برای یک وسیله یا مدار
case
وضع
case
جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
case
دعوی مورد
case
محاکمه
case
چمدان
case
تابع جستجویی که وقتی جواب میدهد که کلمه جستجو و حالت حروف آن تط ابق داشته باشتد
case
کیف
case
جعبه مقوایی یا چوبی جهت بسته بندی و حمل کالا
case
فرف محفظه
case
غلاف پرچم
case
مسئله
case
رجوع به بخشی از برنامه که وابسته به نتیجه آزمایش است
case
صندوق
case
موضوع حالت
case
دعوی
case
پرتزیر
case
روکش کردن
case
پوشانیدن صندوق
case
قاب
case
پوشش
case
محل ماهیگیری سگان بدنبال شکار
case
غلاف
case
روکش
case
جعبه
case
مورد
case
کلیدی که حروف را از بزرگ به کوچک تبدیل میکند
case
قضیه
case
حالت
case
اتفاق
case
: سرگذشت
case
صندوق جعبه
case
جلد
case
وضعیت موقعیت
case
پوسته
case
قالب قاب
case
جا
case
دستور یا عملی که وقتی عمل میکند که حروف به صورت مشخصی وارد شوند
case
دعوی مرافعه
case
درصندوق یاجعبه گذاشتن جلدکردن
case
حروف بزرگ یا حروف معمولی
case
پوشاندن
case
مورد غلاف
the nature of the case
ماهیت دعوا یا موضوع خوش خویی
pencil case
مدادگیر
running down case
دعوی علیه راننده وسیله نقلیه که در نتیجه تصادم باعث جرح یا خسارت شده است
door-case
چارچوب در
the vocative case
حالت ندا
suit case
چمدان
the vocative case
اسم منادی
case-bottle
شیشه چارپر
to hear a case
دعوایی راگوش کردن درامری دادرسی کردن
to put the case
فرض کردن
degenerate case
تباهیدگی
[ریاضی]
[فیزیک]
test case
شخص یاچیز مورد ازمایش
passport case
جایپاسپورت
schreber case
مورد شربر
show case
قفسه جلو مغازه
referee in case of need
داوری که در صورت لزوم می توان به او مراجعه کرد
degenerate case
تبهگنی
[ریاضی]
[فیزیک]
show case
ویترین جعبه اینه
special case
مورد ویژه
special case
مورد خاص یااستثنایی
case law
قانون موضوعه
pray consider my case
تمنی اینکه
case law
رویهای که قاضی CL در موضوع خاصی اعمال میکند و از ان به بعدسابقه میشود
suit case
جامه دان
suit case
جا رختی
pray consider my case
خواهش دارم بکار من رسیدگی کنید
test case
قضیه در ازمایش
transfer case
جعبه انتقال نیرو
transfer case
دیفرانسیل
packing case
جعبهبزرگچوبیکهدرآنچیزیراذخیرهمیکنیدویابهجاییمیبرید
Take an umbrella just in case.
احتیاطا"چترهمراه ببرید
He wI'll expedite our case.
اوکارما ؟ راجلو خواهد انداخت
gin-case
[ساختمان مزرعه با طرح مدور یا چند گوشه]
At any rate . In any case . Anyway .
درهر صورت
Supposing that is the case .
بفرض اینکه اینطور باشد
It is quite a hypothetical case .
این یک قضیه کاملا" فرضی است
In this case ( instance) .
دراین مورد
(a) case in point
<idiom>
مثالی که چیزی راثابت کند یا به روشن شدن چیزی کمک کند
in any case (event)
<idiom>
مطمئنا
brief case
[briefcase]
کیف اداری
[کیف جعبه ای دستی چرمی]
attache case
کیف اداری
[کیف جعبه ای دستی چرمی]
to argue the case for
[against]
something
بطرفداری از
[برضد ]
موضوعی استدلال کردن
attachT case
کیفدستی
writing case
محلنوشتن
weekend case
چمدانتعطیلاتآخرهفته
transmission case
جعبه دنده
transmission case
گیربکس
watch case
قاب ساعت
withdrawal of a case
استرداد دعوی
leading case
نمونه یاسابقه قضائی
worst-case
بدترین وضع یا احتمال
worst-case
بدبینانهترین
bobbin case
ماکو
cylinder case
جعبهسیلندر
key case
جاکلیدی
plastic case
جایپلاستیکی
screen case
صفحهنمایش
scroll case
قسمتطومار
spectacles case
جاعینکی
spiral case
جعبهمارپیچ
vanity case
کیفلوازم آرایش
case of necessity
حالت الزام و ضرورت
case hardening
سخت گردانی سطحی
case harden
سخت گردانی سطحی
case depth
عمق مین
case branch
انشعاب شرطی
case bottle
شیشه چارپهلو
case bottle
چارپر
case analysis
تحلیل مورد
cartridge case
پوکه
cartridge case
پوکه فشنگ
case window
پنجره لولادار
case knife
چاقوی جلد دار
case knife
چاقوی بزرگ
case numbers
شماره بسته بندی
case numbers
شماره بسته ها
case ment
غلاف
case ment
پنجره پوشش
case ment
روزنه
case ment
پنجره لولادار
case mate
پناهگاه توپ پناهگاه بمب جای نصب توپ در ناو
case mate
بمب پناه جای نصب توپ درناو
case mate
پناهگاه توپ
case marks
علامتهای روی جعبه یا بسته بندی
bullet case
پوکه
battery case
جعبه باتری
attache case
کیف پیک
case history
سوابق
case histories
شرح حال
case histories
سابقه مرض ودرمان
case histories
تاریخچه
case histories
سوابق
upper case
حروف بزرگ
upper case
حروف بزرگ و نشانههای دیگرروی ماشین تایپ یا صفحه کلید که با انتخاب کلید shift دستیابی می شوند
upper case
حرف بزرگ
case history
تاریخچه
case history
سابقه مرض ودرمان
attache case
کیف دستی
attache case
چمدان یا جامه دان مخصوص حمل اسناد
admissible case
دعوی مسموع
adjudicated case
قضیه محکوم بها
adjudicated case
امر مختومه
case study
مورد پژوهی
case study
بررسی موردی
case studies
مورد پژوهی
case studies
بررسی موردی
case history
شرح حال
lower case
حروف کوچک
case sensitive
حساس نسبت به بزرگ یاکوچک بودن حرف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com