Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
player's stick
چوببازیکنهاکی
Other Matches
player
نوازنده
player
بازیگر
player
بازیکن
player
هنرپیشه بازیکن ورزشی
player
بازیکن
registration of player
نامنویسی بازیگران
record player
گرامافون
tennis player
بازیکنتنیس
protect a player
معاف از انتقال
to be sidelined
[player]
از بازی یا معرکه خارج شدن
[ورزشکار]
player
[American E]
مرد زن پرست
player
[American E]
مشتاق زن
player
[American E]
زن دنبال کن
player
[American E]
مردلاس زن
cricket player
بازیکنگریکت
piano player
پیانوزن
hunch player
شرطبند از روی حدس و گمان
Media Player
برنامه ویندوز که به کاربر امکان نصب سخت افزار چندرسانهای از قبیل صدا و تصویر متحرک و فایلهای ویدیو
CD/ROM player
محلقرارگرفتنسیدی
field player
بازیگران جز دروازه بان بازیگر ثابت
exempt player
بازیگر معاف از انجام مراحل مقدماتی به علت سوابق او
money player
ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
offensive player
شطرنجباز حملهای
piano player
اسباب پیانو زنی
defensive player
شطرنج باز دفاعی
player coach
مربی
volleyball player
والیبالیست
player piano
پیانو خودکار
club player
بازیگر باشگاهی
player's number
شماره بازیگر
He is an excellent player.
عالی بازی می کند ( ورزش )
ball player
بازیگر با توپ
combi player
درایو سخت افزاری که دو یا چند فرمت ROM-CD مختلف را می خواند
back line player
بازیگر خط عقب والیبال
wireless record player
گرام پخش کننده
compact disc player
دستگاهدیسکفشرده
ice hockey player
بازیکنهاکیروییخ
american football player
بازیکنفوتبالآمریکایی
cassette player controls
کنترلکنندهاینوار
compact disc player controls
دکمههایکنترلکنندهدیسک
attacking
[style of play, player]
<adj.>
مهاجم
attacking
[style of play, player]
<adj.>
تهاجمی
personal radio cassette player
رادیووضبطصوتشخصی
attacking
[style of play, player]
<adj.>
حمله
to stick on
[to]
چسباندن
[روی چیزی]
non-stick
ناچسبان
non-stick
ته لیز
stick out
متحمل شدن
non-stick
نچسب
stick around
<idiom>
همین دوروبر منتظر ماندن
non-stick
تفلون
non-stick
ناچسبنده
stick it out
<idiom>
طاقت آوردن ،ادامه دادن
stick out
جلو امدن
to stick up for
پشتی کردن
stick out
پیش امدگی داشتن
stick out
اصرار کردن
stick around
تاخیر کردن بانتظار چیزی بودن
stick around
درنگ کردن
stick-on
چسبنده چسبناک
stick to your last
برشته خود بجسبد
stick to your last
یا از حدخود بیرون نگذارید
to stick together
نسبت بیکدیگروفادار بودن
to stick up
گردن فرازی کردن
to stick up
تندنوشتن
to stick up
مقاومت کردن
to stick up for
دفاع کردن از
stick up
<idiom>
دزدی مسلحانه
stick
چسبیدن
stick
گروه پرنده
stick
چوب بازی
stick
چوب بازی هاکی
stick
هریک از سه میله عمودی کریکت چوبدست اسکی
stick
تخته موج سواری شلاق
stick
چماق
stick up
سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick up
برجستگی داشتن
stick
یک گروه چترباز که از یک دریا یک قسمت هواپیما به بیرون می پرند
stick
وقفه
stick
تردیدکردن
stick
فرورفتن
stick
گیر کردن گیر افتادن
stick
سوراخ کردن نصب کردن
stick
الصاق کردن چوب
stick
عصا
stick
وضع چسبندگی
stick
چسبناک
stick
الصاق تاخیر
stick
پیچ درکار تحمل کردن
stick
چسباندن
stick-up
سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick-up
برجستگی داشتن
to stick something
چیزی را سفت و پابرجا بستن
stick (someone) with
<idiom>
ترک چیز ناخوشایندی
stick with
<idiom>
ماندن با
stick with
<idiom>
دنبال کردن کاری
stick up for
<idiom>
کمک کردن ،حمایت کردن
he wants the stick
چوب میخواهد
stick out a mile
مثل روز روشن بودن
to stick to one's guns
پای کاری محکم ایستادن
To stick out ones chest.
سینه خود را بیرون دادن
carrot and stick
<idiom>
قول تنببیه وتشویق رایک جادادن
To drive all with the same stick .
<proverb>
همه را با یک چوب راندن .
yard stick
متر
[وسیله اندازه گیری]
[ابزار]
stick-in-the-mud
<idiom>
گوشه عزلت برگزیدن
stick to one's guns
<idiom>
روی حرف خود ماندن
stick shifts
دندهی دستی
shed stick
چوب هاف
[چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
stick shift
دسته دنده
gear stick
دسته دنده اتومبیل
stick umbrella
چتردستهچوبی
stick eraser
چوبپاککن
shed stick
چوبنخ
French stick
قرصدراز نازک نان
yard stick
خط کش تاشو
[ابزار]
yard stick
خط کش
[ابزار]
quadruped stick
عصایچهارپایه
I always stick to my word.
من همیشه سر حرفم می ایستم
stick one's neck out
<idiom>
مورد حمایت قراردادن ،ریسک کردن
ortho-stick
عصایهدایتگر
goalkeeper's stick
چوبدروازهبند
glue stick
چسبپمادی
folding stick
چسبدوطرفه
English stick
عصایانگلیسی
stick shift
دندهی دستی
stick in the mud
بیعرضه
walking stick
حشره راست بال امریکایی
buff stick
چوبیکه چرم
buff stick
بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
broom stick
دسته جاروب
composing stick
قالب حروف چینی
control stick
سیستم کنترل هواپیما بااستفاده از دسته دنده سیستم کنترل دستی
dipper stick
کاسه بیل
filter stick
لوله صافی دار
fish stick
فیله ماهی سرخ کرده
green stick
شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
gun stick
سنبه تفنگ
gun stick
میل سمبه تفنگ
high stick
بالا بردن غیرمجاز چوب
hiking stick
دسته اضافی سکان که خم میشود و در عین حال مسیررا تعیین میکند
honing stick
سنگ تیغ تیزکنی
ingot stick
شمشه
walking stick
چوبدستی
walking stick
عصا
stick in the mud
طفره رو
stick in the mud
ادم کند
stick in the mud
ادم عقب مانده
stick in the mud
محافظه کار
stick-in-the-mud
بیعرضه
stick-in-the-mud
طفره رو
stick-in-the-mud
ادم کند
stick-in-the-mud
ادم عقب مانده
stick-in-the-mud
محافظه کار
stick-in-the-muds
بیعرضه
stick-in-the-muds
طفره رو
stick-in-the-muds
ادم کند
stick-in-the-muds
ادم عقب مانده
stick-in-the-muds
محافظه کار
stick-ups
سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick-ups
برجستگی داشتن
job stick
دسته بازی
job stick
سکان هدایت دسته فرمان
stick to your work
بکار خود مشغول باشید
polo stick
چوگان
size stick
الت اندازه گیری پا
size stick
قالب اندازه گیری
stick bridge
پل دراز چوبی و فلزی کمکی برای رسیدن به گوی بیلیارد
stick brush
قلم مو
stick check
دور کردن گوی از گوی دار بااستفاده از چوب
to stick in the throat
درگلوگیرکردن
to stick to one's word
سر قول خود ایستادن
swizzle stick
چوب نازکی برای بهم زدن مشروب
swagger stick
باتون
to stick like a leech
مانند کنه چسبیدن
stick plane
رنده میله دار
stick plane
رنده با تیغه گرد
stick to the point
از موضوع خارج نشوید
to stick in ones gizzard
ناگواربودن
stick insect
حشرهی چوب کبریت مانند
night stick
باتون
stick insects
حشرهی چوب کبریت مانند
swagger stick
چوب دستی کوچک
night stick
چوب باتون
stick glove
دستکش کلفت دروازه بان
shooting stick
صندلی جمعشو و متحرک
shooting stick
صندلی عصایی
joss stick
چوب جاس
pogo stick
چوب پای فنردار
controlled stick steering
دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
folding meter stick
متر
[وسیله اندازه گیری]
[ابزار]
folding meter stick
خط کش تاشو
[ابزار]
short end (of the stick)
<idiom>
غیر منصفانه
stick to (a story/the facts)
<idiom>
وفادارماندن
folding meter stick
خط کش
[ابزار]
controlled stick steering
دسته دنده خودکار
stick and ball model
الگوی گلوله و میله
To stick a poster on the wall.
اعلان به دیوار چسباندن
batten
[shed stick]
کجی
[چوب متحرک در دار که پود را در گره ها محکم می کند]
The stamp doesnt stick.
این تمبر نمی چسبد
double meter stick
[American]
خط کش
[ابزار]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com