Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 212 (11 milliseconds)
English
Persian
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
Search result with all words
boiling point
نقطه غلیان
boiling point
درجه جوش
boiling point
عصبانیت
boiling point
نقطه جوش
absolute boiling point
دمای جوش مطلق
boiling point curve
منحنی نقطه جوش
boiling point elevation
صعود نقطه جوش
boiling point elevation constant
ثابت صعود نقطه جوش
final boiling point
نقطه جوش پایانی
initial boiling point
نقطه اغاز جوشش
normal boiling point
نقطه جوش متعارفی
Other Matches
over boiling
فوق غلیان
boiling
جوشنده
boiling
غلیان
boiling
جوش زننده خشمناک
boiling
جوش
boiling heat
گرمای جوشش
to keep the pot boiling
زندگی یامعاش خودرافراهم کردن
boiling water
اب جوش
The kettel is boiling.
قوری دارد می جوشد
to keep the pot boiling
کارهارادرجریان نگاه داشتن
high boiling
دیر جوش
boiling rod
میله جوش
boiling chip
سنگ جوش
boiling points
درجه جوش
boiling points
نقطه جوش
stone boiling
جوشاندن بوسیله سنگ داغ سنگ جوش
boiling points
نقطه غلیان
boiling points
عصبانیت
coolant: boiling water
سردکنندهآبجوش
boiling-water reactor
راکتورآبجوش
point to point network
شبکه نقطه به نقطه
point to point line
خط نقطه به نقطه
point-to-point connection
اتصال نقطه به نقطه
0.42
[zero point four two]
[zero point forty-two]
[forty-two hundreths]
صفر ممیز چهار دو
[ریاضی]
point
حد
point
پوینت
point
نقطه نوک
point
جهت مرحله
the point is
اصل مطلب این است
point
محل مرکز
point
مقصود
far point
برد بینایی
point
محل یا موقعیت
point
درصد
point
محل شروع چیزی
point
نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
point
نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
point
نقط ه
point
که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
point
نشان میدهد
point
نقط های در تخته مدار یا در نرم افزار که به مهندس امکان بررسی سیگنال یا داده را میدهد
point
نقطه گذاری کردن
point
مرکز راس حد
point
محل
point out
<idiom>
توضیح دادن
come to the point
<idiom>
به نکتهاصلی رسیدن
point four
چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
point four
رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
in point
مناسب
zero point
نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
to the point
مربوط بموضوع
to the point
بجا
zero point
نقطه صفر
try for point
تلاش برای کسب امتیاز
way point
ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
in point
در خور
point four
اصل چهار
to come to a point
بنوک رسیدن
off the point
بطور بی ربط
beside the point
<idiom>
مسائل حاشیهای
point to point
1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
point to point
را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
point to point
پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
point to point
نقطه به نقطه
The point is that…
چیزی که هست
let point
امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
three point
فن 3 امتیازی کشتی
not to point
بیرون از موضوع
to come to a point
باریک شدن
off the point
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
off the point
بطور نامربوط
in point
بجا
not to point
پرت بیجا
point
سر
point
نقطه
to point to something
به چیزی متوجه کردن
point
نکته
point
ماده اصل
point
موضوع
point
جهت
point
درجه امتیاز بازی
point
نمره درس پوان
point
هدف
point
مسیر
point
مرحله قله
point
پایان
point
تیزکردن
point
نوک
point
دماغه
near point
نقطه نزدیک
not to the point
خارج از موضوع
Now he gets the point!
<idiom>
دوزاریش حالا افتاد!
[اصطلاح]
point
ممیز
[در کسر اعشاری]
[ریاضی]
off to a point
باریک شده نوک پیدامیکند
to let it get to that point
اجازه دادن که به آنجا
[موقعیتی]
برسد
on the point of going
در شرف رفتن
One point for you.
یک درجه امتیاز
[ بازی]
برای تو.
to point to something
به چیزی اشاره کردن
point
گوشه دارکردن
point
اشاره کردن
point
باریک کردن
point
امتیاز
point
رسد نوک
point
به سمت متوجه کردن
point
هدف گیری کردن
point
نشانه روی کردن
point
راس
point
نقطه گذاری کردن ممیز
point
خاطر نشان کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
point
قطبهای باطری یاپلاتین
point
اصل
point
نوک گذاشتن
point
نشان دادن
point
متوجه ساختن
point
نوکدار کردن
point
سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
point of support
تکیه گاه
point of symmetry
نقطه تقارن
symmetry point
نقطه تقارن
rear point
اخرین قسمت عقب دار
point of tow
نقطه یدک ناو یا قایق
point protector
چیزی که نوک مدادراپوشانده ازشکستن حفظ میکند
reorder point
نقطه تجدید سازمان یا تجدیدگسترش
quiescent point
نقطه استراحت
point of presence
شماره دستیابی تلفن برای تامین کننده سرویس که برای اتصال به اینترنت از طریق مودم به کار می رود
release point
نقطه رهایی ستون راهپیمایی
point of regard
نقطه دید
point of sale
محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
point of sight
نقطه دید
point of support
نقطه اتکا
point of intersection
نقطه تلاقی
release point
نقطه رهایی
reference point
نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
point of sale
سیستمی که از ترمینال کامپیوتر در نقط ه فروش سایت برای ارسال الکترونیکی یا کنترل ارسال مشابه قیمت گذاری محصول و.. استفاده میشود
point of no return
نقطه حداکثر شعاع عمل هواپیما اخرین حد شعاع عمل هواپیما
reference point
نقطه مبنا
reentry point
نقطه بازگشت
reentry point
نقطه باز گذشت
radix point
نقطه مبنا
rear point
قسمت نوک عقب دار
point system
شرط بندی براساس امتیاز
point target
هدف کوچک
point of loading
نقطه بارگیری
point target
اماج نقطهای
pull up point
نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
projection of a point
خط مصور
projection of a point
خطی که نقطه تصویرشده را بنقطه مقابل ان می پیوند د
projection of a point
تصویر نقطه
principle point
مبداء اصلی
potatoes and point
سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
pour point
نقطه جاری شدن
pour point
نقطه ریزش
pour point
نقطه سیلان
point style
شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
point spread
امتیاز قابل انتظار
radix point
نقطه ممیز
point of weld
نقطه جوش
point operation
عمل نقطهای
preequivalence point
پیش از نقطه هم ارزی
point size
برای اندازه گیری نوع یا متن
radix point
ممیز
point particle
ذره نقطهای
point protector
سرمداد
point race
مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
point scale
مقیاس امتیازی
point size
اینچ
point plotting
رسم نقطه
pin point
تعیین دقیق نقاط
pin point
اتی
pin point
نقطهای
pivot point
نقطه مفصلی
pivot point
لولائی
pivot point
نقطه چرخش ناو
pivot point
نقطه نشانه
pivot point
مرکز چرخش
plate point
نقطه پلیت
plumb point
نقطه شاغولی دوربین هواپیمادر لحظه عکس برداری
point after touchdown
[یک امتیاز با گذراندن توپ بر فراز دروازه با ضربه پا پس از کسب شش امتیاز با رسیدن به پشت خط پایان]
point bland
از دهانه لوله
point bland
نزدیک به دهانه لوله
point bland
تیراندازی بدون نشانه روی
point bland
بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
point break
موجهاییکه با زاویه به ساحل نزدیک می شوند
pin point
تعیین محل کردن
pin point
پیدا کردن
pin point
کشف کردن
null point
نقطه صفر
object point
سمت مورد توجه
object point
مقصد
objective point
سمت مورد توجه
objective point
مقصد
octal point
ممیز هشت هشتی
offset point
در رهگیری هوایی نقطه نشانی است در هوا که محل هدف نسبت به ان تعیین وهواپیمای رهگیر به سمت هدف هدایت میشود
one point perspective
پرسپکتیو همرو یا موازی
operating point
نقطه کار
optimum point
نقطه مطلوب
optimum point
نقطه ایده ال
orbit point
نقطه لولای چرخش هواپیمادر هوا
penetration point
درجه نفوذ
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com