Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
point of application of a force
نقطه فرود نیرو
Other Matches
application of a force
کاربرد نیرو
application of a force
فرود نیرو
Force is the answer to force.
<proverb>
جواب زور را زور مى دهد .
application
معمولا به صورت نوشته
application
تقاضا برای چیز
application
عرضحال
application
برنامه کاربردی استفاده
application
پیشنهاد
on application
در زمان
[حالت]
درخواست
application
[for something]
درخواست نامه
[برای چیزی]
application
فرم تقاضا
application
کاربرد
application
اعمال
application
درخواست نامه پشت کار
application
درخواست
application
کاربرد استفاده
application
کاری که یک کامپیوتر انجام میدهد یا مشکلی که حل میکند
application
استعمال
application
موارد استعمال
application
اجرا
application
به کار گماردن استخدام کردن به کار بردن
application
تقاضای کار
field of application
میدان کاربرد
brush application
رنگزنی با قلم مو
application credentials
مدارک درخواستنامه
to file an application to somebody
از کسی بوسیله درخواست نامه تقاظا کردن
to withdraw an application
صرف نظر کردن از تقاضای درخواست نامه ای
standby application
کاربرد جانشین
application
[applicability]
مفیدبودن
Application may be filed by ...
مهلت ارائه تقاضا نامه تا ... است.
application study
بررسی امکان کاربرد اقلام جدید اماد
application programmer
برنامه نویس کاربردی
application programming
برنامه نویسی کاربردی
application programs
برنامههای کاربردی
application software
programs application
application software
نرم افزار کاربردی
microcompouter application
کابردهای ریزکامپیوتر
application study
بررسی پذیرش اماد
transactional application
برنامه کاربردی ثبت و ضبط
application years
عمر مفید یک دستگاه
application years
مدتی که یک دستگاه میتواند کارکند
to grant an application
درخواست نامه ای را پذیرفتن
written application
تقاضانامه
application documents
مدارک درخواستنامه
application papers
مدارک درخواستنامه
vertical application
برنامه کاربردی عمودی
nontransactional application
برنامه کاربردی غیر ثبت وضبطی
application
[applicability]
قابلیت اجرا
application for loan
تقاضای وام
application form
برگ درخواست
application heap
پشته کاربردی
outward application
استعمال برونی یا خارجی
application heap
حافظه پایه
application of fire
اجرای اتش روی هدفهای مورد نظر اجرای اتش
application of load
فرود بار کاربرد نیرو
application
[applicability]
قابلیت استفاده
credit application
تقاضای گشایش اعتبار
application expenses
هزینه های درخواستنامه
[درخواست کار]
application
[applicability]
سودمندی
application program
برنامه کاربردی
application package
بسته کاربردی
application
[applicability]
مقبولیت
application oriented
کاربرد گرا
application
[applicability]
عملی بودن
application of load
کاربرد بار
systems application architecture
معماری کاربردی سیستم ها
application program interface
میانجی یا رابط برنامه کاربردی
client based application
برنامه کاربردی ایستگاه پردازشگر
to make an application
[to apply]
درخواست کردن
FI'll in the job application form.
این برگ درخواست کاررا پرکنید
to reject
[refuse]
an application
درخواست نامه ای را رد کردن
application of low to instances
تطبیق قانون با موارد
application oriented language
زبان کاربردی
server based application
برنامه کاربرد شبکه
compressive load application
بار فشاری
mail application programming interface
مجموعه استانداردها
mail application programming interface
که نحوه ارسال و انتقال پست الکترونیکی را بیان می کنند
subsequent filing
[application, documents]
ادا کردن پس از ارائه درخواست نامه
point to point network
شبکه نقطه به نقطه
point to point line
خط نقطه به نقطه
point-to-point connection
اتصال نقطه به نقطه
0.42
[zero point four two]
[zero point forty-two]
[forty-two hundreths]
صفر ممیز چهار دو
[ریاضی]
by force
بجبر
by force
عنفا
by force of
بضرب
by force
جبرا
came into force
مجری شدن
in force
دارای اعتبار
in force
مجری
to come into force
مجرایامعمول شدن
by force
بزور
p force
نیروی جلوبرنده یاپرت کننده
force
بی عصمت کردن
force
راندن
force
بیرون کردن
force
بازور جلو رفتن تحمیل
force
مجبور کردن
force
وادار کردن
force
نیروی نظامی
force
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
force
فشار دادن
force
بزور بازکردن
force
مجبورکردن بزورگرفتن
force
نافذ
force
زور
force
نیرو
force
جبر
force
عنف
force
نفوذ
force
قوا
force
عده
force
بردار نیرو
force
خشونت نشان دادن
force
درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
force
مسلح کردن
force
یکان قسمت نظامی
force
تکرار ضربه برای به دفاع کشاندن حریف
force
مجبورکردن
force
تحمیل کردن
force
شروع به عمل یا کار
force
کد توکار که شروع صفحه جدید را نشان میدهد
force
مجبور کردن کسی به انجام کاری
force
قدرت
force
پاس بی هدف
force
شدت عمل
force
ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
explosive force
قدرت انفجار
expulsive force
قوه دافعه
field force
نیروی میدانی
uniaxial force
نیروی تک محوری
external force
نیروی خارجی
external force
نیروی بیرونی
force-fed
به زور خوراندن
work force
تعداد کارگر
field of force
میدان نیروی مغناطیسی
work force
نیروی کار
vital force
نیروی حیاتی
viscous force
نیرو در واحد جرم یا حجم ناشی ار برش مماسی درسیال
vertical force
نیروی شاغولی
vertical force
نیروی قائم
vertical force
نیروی عمودی
contractile force
نیروی انقباضی
contractlie force
قوه انقباض
force basis
مبنای یکان
drag force
نیروی کششی
drag force
نیروی مقاوم حرکت
drifting force
نیروی وزش
drifting force
نیروی رانش
driving force
نیروی محرکه
driving force
نیروی محرک
tour de force
کار دشوار
tour de force
شیرین کاری
tour de force
نمایش استادی و زبردستی
tour de force
هنرنمایی
distributing force
نیروی تکان دهنده
dissipative force
نیروی اتلافی
dispersion force
نیروی پاشیدگی
contrifugal force
نیروی گریز از مرکز
coriolis force
نیروی کوریولیس
coriolis force
اثرچرخش زمینی عناصر متحرک
coriolis force
نیروی اینرسی فاهری که روی یک جسم با سرعت زاویهای داخل یک سیستم دوار در حرکت است
coulomb force
نیروی کولنی
coulombic force
نیروی کولنی
counter force
نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
covering force
نیروی پوششی
The regulations in force .
مقررات جاری
labour force
مردمیکهتوانائیکارکردندارند
damping force
نیروی میران
eccentric force
نیروی برونگرا
effective force
نیروی موثر
force-feeding
واخوراندن
force-feeding
به زور به خورد کسی دادن
force-feeding
به زور خوراندن
exchange force
نیروی تبادلی
force-feed
واخوراندن
exercising force
اعمال زور
force-feed
به زور به خورد کسی دادن
force-feed
به زور خوراندن
force-fed
واخوراندن
force-fed
به زور به خورد کسی دادن
force-feeds
به زور خوراندن
force-feeds
به زور به خورد کسی دادن
equalizing force
نیروی برابر کننده
elastic force
نیروی ارتجاع
electric force
نیروی الکتریکی
electromotive force
نیروی برقرانی
electromotive force
نیروی محرکه الکتریکی
electromotive force
نیروی الکتروموتوری
electromotive force
قوه الکتروموتوری
electromotive force
نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
electrostatic force
نیروی الکتروستاتیکی
field of force
میدان نیرو
force-feeds
واخوراندن
explosive force
نیروی انفجار
force augmentation
عناصر تقویتی یکان
irregular force
قوای چریکی
security force
نیروی تامینی
screening force
نیروی پوشاننده
screening force
نیروی پوششی
sales force
نیروی فروش کارکنان قسمت فروش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com