English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
power driven vessel یگان شناور موتوری
Other Matches
driven گردنده
driven معماری کامپیوتر که دستورات یک بار اجرا می شوند و ترتیب کنترل دریافت میشود
driven well چاهی که بوسیله فروبردن لوله کنده وبا اب رسانده باشند
driven رانده
self driven خود کار
driven رانده شده
self driven خودرو
driven که هر مرحله اجرا مربوط به عمل خارجی است
driven انجام شده توسط چیزی
even driven program برنامه رویدادی
driven pile شمع کوبیده
event driven برنامه کامپیوتری یا فرآیند که هر مرحله اجرا مربوط به عملیات خارجی است
menu driven گزینشی
interrupt driven وقفه گرا
menu driven فهرستی
gasoline driven محرکه بنزینی
Left out of one place and driven away from another. <proverb> از آنجا مانده از اینجا رانده .
menu driven software نرم افزارهای فهرست گرا
menu driven program برنامه منودار
menu driven program برنامه بافهرست انتخاب تنظیم شده
command driven software نرم افزار فرمان گرا
weight-driven clock mechanism مکانیزم ساعتپانولدار
diesel driven generation set دستگاه محرکه دیزلی
patron-driven acquisition [PDA] [library] کسب بر طبق [درخواست] مشتری [کتابخانه]
hunger for power [craving for power] میل شدید به قدرت
vessel رگ بشقاب
vessel اوند
vessel کشتی
vessel مجرا
vessel مخزن
vessel وسیله حمل
vessel یگان شناور
vessel گلدان فرف
vessel هر نوع مجرایا لوله
vessel سفینه مجرا
vessel ناو گشتی
vessel فرف
vessel شناور
vessel رگ
combatant vessel ناو جنگی
blood vessel عروق خونی
air vessel لوله تنفسی
air vessel قصبه الریه
absorption vessel فرف جذب
contents of a vessel دارایی یامحتویات فرف مظروف
wreck vessel شناور کشتی غرق شده
blood vessel رگ
tramp vessel کشتی ازاد
pressure vessel فشار
collecting vessel مجرایدریافتی
air vessel هواگیر
reactor vessel مجرایرآکتور
combatant vessel کشتی جنگی
carrying vessel کشتی باربری
pressure vessel فرف
curing vessel فرف سخت گردانی
war vessel ناوجنگی
overtaking vessel شناوه سبقت گیرنده
live vessel شناوه با خدمه
dumb vessel شناوه بدون خدمه
light vessel شناوه چراغدار
privileged vessel ناو راهدار
privileged vessel ناو باارجحیت را
to gauge a vessel مظروف فرفی راپیمودن یااندازه گرفتن
gate vessel شناور درب حوض تعمیرات ناو
sailing vessel کشتی بادبانی
feeder vessel کشتی سوخت رسان
furnace vessel مجرای کوره
fishing vessel کشتی ماهی گیری
mine vessel ناو مین جمع کن
drinking vessel قدح
drinking vessel جام
ocean vessel کشتی اقیانوس پیما
war vessel کشتی جنگی
dewar vessel فلاسک دیوئر
naval vessel ناو
scrapped vessel شناوه اوراقی
dewar vessel فرف دیوئر
overtaking vessel ناو درحال سبقت
named vessel کشتی مشخص
motor vessel کشتی موتوری
drinking vessel ابخوری
drinking vessel فرف ابخوری کاسه
armed naval vessel ناو جنگی
the vessel was put a bout جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
auxiliary sailing vessel کشتی بادی موتوردار
capillary blood vessel مویرگ-سرخرگ
emergency support vessel کشتیپشتیبانیفوری
to dash a vessel to pieces فرفی را خرد یا ریز ریزکردن
Take a copper vessel, pour water in it and let it stay overnight کشتی مس
will-power اراده
power i طرح شماره یک بازی با سه مدافع
outside power جریان خارجی
will to power قدرت خواهی
power اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
will-power عزم راسخ
will power <idiom> قدرت
p in power to do something عدم نیروبرای کردن کاری
power 0 تلاش برای سرعت بیشتر ضمن مسابقه با 02 پاروزن پی درپی
power down قطع برق خاموش کردن
power down قطع نیرو
power [over somebody/something] قدرت [ بر کسی یا چیزی]
will-power تصمیم
useful power توان مفید
power down خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
e. power نیروی اجرایی
e. power قوه مجریه
power up روشن کردن
power up برق
i did all in my power انچه در توانم بود کردم
in power صاحب مقام
in power دارای اختیارات
power saw دستگاه اره
power saw اره ماشینی
power on روشن کردن
will-power قدرت اراده
useful power قدرت مفید
power جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
power حذف توان کامپیوتر
power حداکثر تلاش در کمترین زمان
power خاموش کردن یک وسیله
power که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
power توقف منبع تغذیه الکتریکی
power درشت نمایی قدرت دوربین
power برقی
power دستگاه برقی
power منبع تغذیه که میتواند حتی پس از خرابی برق نیرو داشته باشد
power مجموعه بررسیهای سخت افزاری که کامپیوتر پس از روشن شدن انجام میدهد
power خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
power قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
power تنظیم خودکار CPU در یک وضعیت ابتدایی شناخته شده به سرعت پس از اعمال برق .
power روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
power اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
power واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
power توان از دست رفته
power بیان اینکه ولتاژ یک قطعه الکتریکی تامین شده است
power قوه یا توان
to the power of [three] به توان [سه] [ریاضی]
power نرم افزار کامپیوترهای luptop و برخی صفحههای جدیدتر PC و صفحههای نمایش که برای حفظ انرژی قط عاتی که استفاده نمیشوند را به طور خودکار خاموش می کنند
power قوه [ریاضی]
power توان
power نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
power قدرت دیدذره بین
power قدرت
power برق
power اقتدار سلطه نیروی برق
power برتری
power توان نیرو
power توانایی
power خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
power راندن
power توان [ریاضی]
power قوه
power شدت
power زور بکاربردن
power نیرو
power قدرت نیرو
power زور
power توان برقی
power انرژی
power دولت
power اقتدار و اختیار
power test ازمون قدرت
power steering فرمان خودکار
power user کاربر پیشرفته
power spectrum طیف توانی
power volleyball والیبال قدرتی
pulling power نیروی کشش
power stroke مرحله قدرت
tractive power نیروی کشش
predictive power قدرت پیش بینی
r f power supply منبع توان بسامد رادیویی
power transmission انتقال انرژی
power transmission انتقال قدرت
power system سیستم قدرت سیستم انرژی
power system شبکه نیرو
power surge برق ناگهانی
power supply مبدل برق
power supply تامین کننده برق
power traverse مکانیسم حرکت سمت برقی دستگاه برقی حرکت سمت
power turret برجک برقی
power supply منبع انرژی
power supply منبع تغذیه
power supplay منبع تغذیه
power supplay منبع قدرت
power structure ساخت قدرت
power unit پیش راننده
power transformer ترانسفورماتور شبکه ترانسفورماتور قدرت
power mower چمن زن یا علف چین موتوری
power distribution پخش قدرت
power function تابع قدرت
power hacksaw اره کمانهای
power hacksaw کمان اره
power head سر موتور
power head نوک نیزه تیراندازی به ماهی
power house کارخانه برق
power installation تاسیسات جریان قوی
power dissipation اتلاف قدرت
power jack جک
power law قانون توانی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com