English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
power zoom button دکمهفعالکنندهزوم
Other Matches
TV power button دکمهروشنکنندهتلوزیون
power-on button دکمهروشنشدندستگاه
power button دکمهروشن
VCR power button دکمهفعالکنندهVCR
zoom فاصله عدسی را کم و زیادکردن
zoom بزرگ کردن
zoom وزوز بسرعت ترقی کردن یا بالارفتن
zoom با صدای وزوز حرکت کردن
zoom بزرگ کردن یک ناحیه از متن
zoom زوم
zoom هواپیما را با سرعت وبازاویه تند ببالا راندن
zoom درشتنمایی
zoom lens عدسی دوربین عکاسی دارای کانون متغیر
zoom lenses عدسی دوربین عکاسی دارای کانون متغیر
zoom box جعبه درشتنمایی
hunger for power [craving for power] میل شدید به قدرت
button هرچیزی شبیه دکمه
on-off button دکمهروشن
on-off button خاموش
on the button <idiom> درست سر موقع
button شکل دایرهای که در صورت انتخاب از روی صفحه به وسیله صفحه کلید یا نمایشگر نمایش عمل خاصی را انجام میدهد
button گل میخ گرد
button دکمه
button میخ
button تکمه زدن باتکمه محکم کردن
button کلید هایی که اعمالی انجام می دهند
button تکمه
button غنچه
memory button دکمهحافظ
crystal button ریسهکریستالی
function button دکمهردیاب
bachelors button گل اشرفی
button head سر عدسی در پیچ ها
measuring button دکمهاندازهگیری
locking button دکمهقفل
listen button دکمهمخصوصگوشکردن
push button دکمه فشاری
push button شستی
spray button دکمهآبپاش
button hook قلاب
starter button دکماستارت
stop button دکمهایست
TV/video button دکمهتلوزیون
bachelors button گل دگمه
TV/video button ویدئو
The button on my coat off. تکمه کتم افتاد
button hole جا دکمه
shank button دکمهپایدار
on/play button کلیدشروعبهکار
pause button دکمهایستکوتاه
play button دکمهشروع
record button دکمهضبط
regulating button دکمهتنظیمکننده
reset button دکمه
rewind button دکمهعقببرنده
ceiling button مقره سقفی
belly button ناف
start button تکمه راه اندازی
microphone button کپسول میکروفون
capstan button دکمهچرخطناب
button-through smock دکمهسریقه
button strap دکمهروپوشزنانه
button loop دکمهرکاب
button facing دکمهسربندشلوار
start button تکمه استارت
radio button شانه دایرهای کنر یک انتخاب که در هنگام انتخاب یک مزکز سیاه دارد.دگمههای رادیویی یک روش انتخاب از بین چند موضوع است و در هر زمان فقط یک دکمه رادیویی انتخاب میشود.
radio button دکمه رادیو
kissing button برامدگی روی زه که درکشیدن کامل کمان با لب کمانگیر مماس میشود
to press the button دکمه را فشار دادن در راه انداختن چیزی یا کاری پیش قدم شدن
start button دگمهای که معمولاگ گوشه سمت چپ در پایین صفحه نمایش ویندوز است و یک مسیر مناسب به برنامه ها و فایلهای کامپیوتر ایجاد میکند
farcy button دکمه یابرامدگی درناخوشی سراجه
microphone button تکمه میکروفن
eject button دکمهخروج
finger button دکمهانگشتی
push button کلید فشاری
end button انتهایکلاهک
erase button دکمهپاککننده
mouse button دکمه ماوس
push button control کنترل دکمهای
Press the elevator button. تکمه آسانسور رافشار بدهید
fast-forward button دکمهجلوبر
preset tuning button دکمهتنظیمچرخش
push-button telephone تلفندکمهفشاری
language display button دکمهنمایشگر
key finger button دکمهیابندهکلید
record muting button دکمهضبطبدونصدا
push button switch تکمه فشاری
push button switch کلیدپوش باتون
push button dialing شماره گیری دکمهای
counter reset button دگمههایتحدیدشمارشگر
macro set button دکمهتنظیمصدا
push the panic button <idiom> از ترس قلبش فرو ریخت
cassette eject button دکمهخروجفیلماز
lens release button دکمهآزادکردنبیرونآوردنلنز
emergency push button تکمه اضطراری
auto reverse button دکمهمعکوساتوماتیک
reverse stitch button دکمهوارونهکنندهدوخت
shutter release button دکمه
record announcement button دکمهاعلام کنندهضبط
push button tuner میزانساز دگمهای
depth-of-field preview button زمینهدکمهعقببر
alarm threshold display button دکمهنمایشسرحدهشدار
double button carbon microphone میکروفون دو زغالی
single button carbon microphone میکروفون تک زغالی
data display illumination button دکمهنمایشگراطلاعات
interior door lock button دکمهقفلدستگیرهداخلیدر
p in power to do something عدم نیروبرای کردن کاری
power 0 تلاش برای سرعت بیشتر ضمن مسابقه با 02 پاروزن پی درپی
power saw دستگاه اره
power saw اره ماشینی
power on روشن کردن
e. power نیروی اجرایی
power down خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
power down قطع نیرو
power down قطع برق خاموش کردن
power i طرح شماره یک بازی با سه مدافع
will power <idiom> قدرت
outside power جریان خارجی
e. power قوه مجریه
in power صاحب مقام
in power دارای اختیارات
power اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
useful power قدرت مفید
useful power توان مفید
will to power قدرت خواهی
will-power اراده
will-power تصمیم
will-power عزم راسخ
will-power قدرت اراده
power up روشن کردن
i did all in my power انچه در توانم بود کردم
power up برق
to the power of [three] به توان [سه] [ریاضی]
power توان [ریاضی]
power قوه [ریاضی]
power نیرو
power توان برقی
power منبع تغذیه که میتواند حتی پس از خرابی برق نیرو داشته باشد
power زور
power قدرت نیرو
power شدت
power زور بکاربردن
power دستگاه برقی
power توانایی
power نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
power توان
power مجموعه بررسیهای سخت افزاری که کامپیوتر پس از روشن شدن انجام میدهد
power توقف منبع تغذیه الکتریکی
power که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
power حذف توان کامپیوتر
power خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
power قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
power نرم افزار کامپیوترهای luptop و برخی صفحههای جدیدتر PC و صفحههای نمایش که برای حفظ انرژی قط عاتی که استفاده نمیشوند را به طور خودکار خاموش می کنند
power خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
power بیان اینکه ولتاژ یک قطعه الکتریکی تامین شده است
power جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
power خاموش کردن یک وسیله
power تنظیم خودکار CPU در یک وضعیت ابتدایی شناخته شده به سرعت پس از اعمال برق .
power روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
power اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
power واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
power قدرت دیدذره بین
power درشت نمایی قدرت دوربین
power راندن
power اقتدار سلطه نیروی برق
power قوه یا توان
power قدرت
power برتری
power برق
power اقتدار و اختیار
power حداکثر تلاش در کمترین زمان
power توان از دست رفته
power برقی
power [over somebody/something] قدرت [ بر کسی یا چیزی]
power توان نیرو
power انرژی
power قوه
power دولت
reactive power توان غیر فعال
reactive power توان واکنشی
real power توان حقیقی
real power توان موثر
received power توان دریافتی
rectangular power قدرت راست روی
power test ازمون قدرت
reflecting power قدرت انعکاس
reactive power توان راکتیو
reactive power توان هرز
rated power هریک از چند حدود تعیین شده توان توربین گاز
tractive power نیروی کشش
power volleyball والیبال قدرتی
power user کاربر پیشرفته
power unit پیش راننده
power turret برجک برقی
power traverse مکانیسم حرکت سمت برقی دستگاه برقی حرکت سمت
power transmission انتقال قدرت
r f power supply منبع توان بسامد رادیویی
power transformer ترانسفورماتور شبکه ترانسفورماتور قدرت
power meter دستگاه اندازه گیری توان توان سنج وات متر
radiant power شاره تابان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com