Dictiornary-Farsi | principal line | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (3 milliseconds)

English	Persian
principal line	خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط


Other Matches

the principal	suretyship of contract a in
the principal	مکفول
principal	رئیس دانشکده یا دبیرستان
the principal	مکفول عنه
principal cause	علت اصلی
principal cause	جهت عمده
principal	امر مرتکب اصلی
principal	کارفرما
principal	موکل ارباب
principal	شرکت اصلی
principal	قسمت یا سرویس نظامی لاحق از نظر اماد و تدارکات
principal	مایه
principal	عمده موکل
principal	مضمون عنه
principal	رئیس موسسه اثاثه ارثی
principal	رئیس مدیر
principal	مهم
principal	عمده
principal	اصل
principal	مایه سرمایه اصلی
principal	عامل
principal	دستور دهنده
principal	مجرم اصلی
principal	مطلب مهم
principal	صفت موروثی
principal	اصلی
principal rafter	تیرعرضیطاقاصلی
lady principal	خانم رئیس
principal amphibians	دوزیستاناصلی
Principal and interest .	مایه وسود
the principal debtor	مضمون عنه
principal techniques	روشهایاصلی
cosmological principal	اصل کیهان شناختی
lady principal	رئیسه
lady principal	مدیره
default by the principal	نکول توسط واگذارنده
principal offender	مباشر در جرم مجرم اصلی
principal parts	قسمتهای اصلی زمانهای فعل که سایرزمانها را از ان میسازند
principal planets	سیارات اصلی
principal punishment	مجازات اصلی
principal colors	رنگهای اصلی
principal reason	علت اصلی
principal stress	خستگی اصلی
principal stress	تنش اصلی
principal town	شهر عمده
principal of a school	مدیر اموزشگاه
principal in the first degree	مجرم اصلی
principal contractor	پیمانکار اصلی
principal and interest	اصل پول و بهره
principal offender	مباشر
principal and profit	مایه و سود
principal axis	محور اصلی
principal axis	محور مبداء
principal balustre	زیر ستون
principal challenger	رد عضو هیات منصفه با دلیل قابل قبول
principal clause	قضیه اصلی
principal types of interchange	انواععمدهپلهایچندراهی
principal types of missile	انواععمدهموشک
principal diagonal [matrix]	قطر اصلی [ریاضی]
principal types of nut	انواععمدهمغزهایخوراکی
principal types of forks	انواععمدهچنگالها
principal types of pome	انواععمدهمیوههایکروی
principal types of shoe	انواععمدهکفشها
principal types of spectacles	انواععمدهعینکها
principal types of spoons	انواععمدهقاشقها
principal types of tables	انواععمدهمیزها
principal types of tent	انواععمدهچادرها
principal veins and arteries	عمدهرگهایوسرخرگها
principal types of knife	انواععمدهچاقو
principal types of foot	فشرده کننده آب سنگین
principal edible molluscs	عمدهصدفهایقابلخوردن
principal components method	روش مولفههای اصلی
principal centre of affairs	مرکز مهم امور
principal axis of inertia	محور اصلی ماند
principal of domestic jurisdiction	اصل صلاحیت ملی
their principal food is rice	خوراک عمده انها برنج است
principal edible gastropods	عمدهشکمپایانقابلخوردن
principal moment of inertia	لنگر اصلی ماند
principal kinds of deer	انواععمدهگوزنها
principal types of armchairs	انواعصندلیهایدستهداراصلی
principal moment of inertia	لنگر اصلی لختی
principal types of berry	انواعتوتفرنگیهایعمده
principal types of bills	انواعنوک
principal types of carving blade	انواعتیغهحکاکیاصلی
principal types of tropical fruit	انواععمدهمیوههایگرمسیری
principal types of stone fruit	انواععمدهمیوههایهستهدار
principal types of citrus fruit	انواععمدهمرکبات
line to line spacing	فاصله سطور
line to line voltage	ولتاژ بین دو خط
line by line analysis	تجزیه سطر به سطر
line to line fault	اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line voltage	ولتاژ زنجیر شده
line to line fault	اتصال کوتاه خط به خط
line by line milling	فرز کردن سطری
line by line milling	فرز کردن سطر به سطر
line to line fault	تماس خطوط
line to line fault	اتصال کوتاه دوقطبی
line up <idiom>	به درستی میزان کردن
out of line	خارج از خط جبهه
down line	بار کردن پایین خطی
down the line	ضربه از کنار زمین
on the line	هواپیمای اماده پرواز
Which line goes to ... ?	کدام خط راه آهن به ... میرود؟
Which line goes to ... ?	کدام خط به ... میرود؟
out of line	جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
in line	شمشیر در وضع حمله
in line <idiom>	با محدودیت متداول
out of line <idiom>	ناصحیح
line up <idiom>	سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
on line help	کمک مستقیم
old line	محافظه کار
old line	دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
along line	در خط
along line	در امتداد خطوط
all along the line	در همه جا
all along the line	درامتدادهمه خط
below the line	درامد یا هزینه غیر مترقبه
down the line <idiom>	درآینده
line out	قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
line out	با خط علامت گذاشتن
line up <idiom>	به صف کردن
line by line	سطر به سطر
to come in to line	موافقت کردن
to come in to line	در صف امدن
mean line	خط میان
the line	صف
necessary line	خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
o o line	خط تقسیم دیدبانی
o o line	خط دیدبانی سپاه
in line	همراستا
line-up	به ترتیب ایستادن
Are you still on the line?	هنوز پشت تلفن هستی؟
Are you still on the line?	خط را قطع نکردی؟
line	جبهه جنگ
line	لوله منفردی در سیستم سیالات
line	رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line	نسب
off line	وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
off line	برون خطی
line-up	به خط شدن
line up	ردیف ایستادن تیم
line up	به ترتیب ایستادن
line up	به خط شدن
line	خط زدن
off line	منفصل
off line	قطع
off line	غیر متصل
line	سیم
line	حدود رویه
line	اتصال فیزیکی به ارسال داده
by line	خط دوم یافرعی
by line	خط فرعی راه اهن
by line	کار یاشغل اضافی وزائد
by-line	خط فرعی راه اهن
by-line	کار یاشغل اضافی وزائد
line	شعبه
line	طرز
line	رشته
line	لاین
line	محصول
by-line	خط دوم یافرعی
line-up	ردیف ایستادن تیم
line	دهنه
line	خط انداختن در
line	خط دار کردن
line	بخط کردن
line	ردیف
line	سطر
line	: خط
line of d.	مرز
line of d.	حد فاصل
line	اراستن
line	: خط کشیدن
on line	در خط
line	رشته بند
on line	درون خطی
line	جاده
line	طناب سیم
on line	مورداستعمال
on line	داخل رده
line	رسن
on line	متصل
on line	مستقیم
line	ریسمان
line	ترازکردن
line	خط صف
line	در سمت
line	لجام
line	خط
line	صفی در خط
line	طناب خط
line	پوشاندن
line	استرکردن
median line	میانه
marriage line	گواهینامه ازدواج
marriage line	عقدنامه سند ازدواج
no fire line	خط منع اتش توپخانه
new line character	دخشه تعویض سطر
private line	خط خصوصی
mason's line	ریسمان کار