Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 78 (5 milliseconds)
English	Persian
proportional parts	بخشهای کسری اقلام تصاعدی یک جدول
Other Matches
mean proportional	واسطه هندسی
proportional	نسبتی
proportional	نسبی
proportional	متقابل یا هماهنگ
proportional	همزمان
proportional	تناسبی
proportional	به نسبت
proportional	متناسب
proportional taxation	مالیات تناسبی
proportional tax	مالیات که هرفرد بدون توجه به مقداراموالش باید بپردازد
proportional tax	مالیات نسبی
proportional tax	مالیات تناسبی
proportional spacing	فضادهی مناسب
proportional spacing	سیستم چاپ که در آن هر حرف نسبت به اندازه اش فضای خالی بعد از خود دارد.
proportional navigating	هدایت موشک به طورهماهنگ با مسیر تعیین شده
proportional limit	حد خطی
proportional limit	حد نسبی
proportional representation	انتخابات نسبی
proportional representation	گزینش برپار
proportional spacing	فاصله دهی مناسب
proportional growth	رشد تناسبی
proportional clothing	لباس هماهنگ یا همرنگ زمین یا منطقه عملیات
proportional liability partnership	شرکت نسبی
proportional pie graph	نمودار گرد متناسب
proportional tax system	نظام مالیات تناسبی
proportional income tax	مالیات بر درامد تناسبی
adjustable proportional module	نیمه مدول نسبی با سقف تنظیم شونده
the i. parts of a whole	بخش هایی مکمل یک چیزدرست
in these parts <adv.>	در این کشور
six parts	ششدانگ
parts	قطعات یدکی
in these parts <adv.>	در اینجا
of its parts	کل ازهریکی ازاجزای خودبزرگتر است
in parts	به اقساط
parts	هیئتها
for my parts	از سهم خودم
parts	احزاب
in parts	جزء جزء
for my parts	من که
parts of a flag	اجزایپرچم
spare parts	قطعات یدکی
private parts	شرمگاه
totake parts in something	در چیزی شرکت یادخالت کردن
the secret parts	شرمگاه
parts of spectacles	قسمتهایمختلفعینک
parts of the ear	قسمتهایمختلفگوش
Parts-per notation	بخش در یکای سنجش [مهندسی]
integration by parts	انتگرال گیری جز به جز [فیزیک]
repair parts	قطعات یدکی
integration by parts	انتگرال گیری جز به جز [ریاضی]
parts of the weapon	اجزایسلاح
parts of a shoe	اجزایکفش
prineipal parts	اصول فعل
parts list	فهرست قطعات
parts list	لیست اجزاء
parts peculiar	قطعات مخصوص
parts per million	قسمت در میلیون قسمت
parts programmer	برنامه نویس اجزاء
piece parts	قطعاتی که در تولید محصول بکاربرده میشود
privy parts	عورت
privy parts	شرمگاه
parts list	لیست قطعات
parts explosion	رسم تمام قطعات تشکیل دهنده یک مجموعه که رابطه قطعات با یکدیگر را نشان میدهد
parts of speech	اقسام کلمه
principal parts	قسمتهای اصلی زمانهای فعل که سایرزمانها را از ان میسازند
parts peculiar	قطعات اختصاصی
common parts	قطعات یدکی عمومی
common parts	قطعات عمومی
authorized parts list	لیست قطعات مجاز
parts per million [ppm]	بخش در میلیون [فیزیک] [شیمی]
authorized parts list	سهمیه مجاز قطعات
spare parts list	فهرست لوازم یدکی
poverty parts friends <idiom>	بی زر میسر نشود کام دوستان
the cow parts the hoofs	گاو سمهای شکافته دارد
missing parts test	ازمون افتادگی وار
Are there any houses for sale in these parts?	این طرفها خانه فروشی پیدا می شود ؟
Cut the cake into three separate parts.	کیک را به سه قسمت جدا ببرید

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com