English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 197 (9 milliseconds)
English Persian
quick clay بتن زنده
Other Matches
clay خاک رس
clay خاک رست
clay خاک زدن
clay زمین تنیس
clay سفال
clay خاک کوزه گری
clay گل
clay رس
clay brick آجر [ساخت و ساختمان]
shaly clay رس نیمه بلوری
short clay خاک کم مایه
short clay خاکی که خاک رسش کم باشد خاک رس کم مایه
graphitic clay خاک گرافیتی
firm clay خاک رس مرطوب
tile clay گل کاشی پزی
fire clay خاک نسوز
fire clay گل نسوز
fire clay گل اتشخوار
fictile clay گل کوزه گری
sensitive clay رس حساس
clay wall دیوار چینه
clay core مرکزخاکرس
slate clay شیست
pipe clay باگل سفید پاک کردن
pipe clay گل سفید ویژه سفیدکاری وساختن سرچپق و چاپ چلوار
over consolidated clay خاک رس متراکم شده باپیشفشردگی
over consolidated clay خاک رس پیشفشرده
tough clay خاک رس پر مایه
unselected clay خاک رس معمولی
ordinary clay خاک رس معمولی
potter's clay خاک کوزه گری
potter's clay [خاک رس کوزه گری]
potter's clay رس
moulding clay خاک قالب گیری
lump of clay چونه گل
lump of clay مشت
ball of clay توپبرایساختسفال
plastic clay خاک رس پر مایه
sealing clay گل مختوم
clay puddle گل رس
boulder clay رس کلوخهای
acid clay خاک رس اسیدی
clay brick آجر سفالی [ساخت و ساختمان]
sand clay رس ماسه دار
river clay گل رودخانه
clay brick اجر خاک رسی
refractory clay خاک نسوز
red clay خاک رس سرخرنگ
red clay سرخ رست
slate clay شیست خاک رسی
boulder clay یخ نهشت
clay pipe تنبوشه
clay pipe گنگ
clay pan کپه رسی
clay mortar ملاط از خاک رس
clay mortar ملاط رستی
clay pit گود خاک رس
clay mortar ملات گل
clay grouting تزریق خاک رس
porcelain clay کائولن
porcelain clay خاک چینی
china clay کائولن
china clay خاک چینی
ceramic clay خاک رس کوزه گری
clay pipe لوله سفالی
plastic refractory clay گل نسوز چسب دار
to puddle clay and sand ازرس و ماسه گل ساختن ماسه و گل رس را بهم امیختن
plaster of clay and straw کاهگل
knead clay by hand مشته پیچیدن
wet clay is plastic گل رس نرم که شکل پذیر است
artificial expended clay رس منبسط شده مصنوعی
clay water pipe تنبوشه
clay soaking pit خاکشویی
knead clay by hand خمیر کردن
quick تند و سریع
quick زنده
quick چست
quick فرز
quick چابک
quick en تندکردن
quick en جان دادن
quick en روح بخشیدن
quick en زنده کردن نیروبخشیدن به
quick en تندشدن
quick تند
quick out نوعی پاس که گیرنده به جلومی دود و برای دریافت پاس به کنار تغییر مسیر میدهد
quick سریع یا بدون اتلاف زمان
quick جلد سریع
to the quick زیادازته
to the quick کاملا
to the quick بی نهایت سراسر
to the quick ازته
quick recovery رونق سریع
quick step گام تند
quick match فتیله توپ یا ترقه
quick silver طبع سیمابی جیوه زدن به
quick silver جیوه
quick silver سیماب
quick sighted زیرک
quick sighted تیزبین
quick sight بینایی تیز
quick opener بازی تهاجمی که مدافع تیم توپ را از مهاجم میگیرد وبه سمت شکاف خط رقیب می دود
quick sight تیزبینی
quick set گرفتن فوری بتن
quick scented دارای شامه تیزیاتند
quick sand ماسه روان
quick recovery بهبود سریع
quick step قدم تند
quick temper تندی
she is quick with child جنبش بچه رادرشکم حس میکند
quick eye چشم تیز [تیزبین]
quick fix راهحلسریعونهدائم
quick stage ان مرحله ازابستنی که زن جنبش بچه رادرزهدان خودحس میکند
quick witted تیز هوش
super quick فوق انی
super quick ماسوره فوق انی
the quick and the dead زندگان ومردگان
quick wit تیزهوشی هوش تیز
quick wit هوش زیاد
quick time قدم تند مارش تند با سرعت 021
quick time قدم تندرو
quick time سر قدم بلند
quick tempered تند مزاج
quick temper تیزمزاجی
quick temper تندخویی
quick march قدم رو
double quick قدم تند
quick access با دست یابی تند
quick action عمل انی ماسوره
quick action عمل ضربتی انی
quick asset دارائی نقدی
quick assets موجودی نقدشو
quick basic کوئیک بیسیک
quick change بازیگری که زودبه زودهیئت خودرابرای بازی دیگرعوض کند
quick count کوتاه کردن علامتهای قراردادی بوسیله مهاجم میانی در خط تجمع بمنظورغافلگیر کردن تیم مدافع
quick coupler بست سریع در لولههای ابرسانی
quick disconnect نوعی رابط الکتریکی که دونیمه منطبق شونده اش بطورسریع باز و بسته میشود
quick ear گوش تیز
quick eared تیزگوش
quick eared تیزشنو
quick gravel دزدریگ
quick gravel ریگ روان
double quick باقدم تند رفتن
double-quick قدم تند
double-quick باقدم تند رفتن
i ran as quick as i could هرچه میتوانستم تند دویدم به تندی هرچه بیشتر دویدم
in quick succession تندپشت سرهم
kiss me quick زلف
kiss me quick طره
kiss me quick یکجورکلاه که درعقب سرقرارمیگیرد
quick ground زمین سست
of a quick temper تند
of a quick temper تیزمزاج
of quick wist زیرک
of quick wist زودفهم
quick ening نیروبخش
quick march مارش تند
quick freeze بسرعت سرد کردن
quick fuse ماسوره انی یا فوق انی ماسوره ضربتی
quick growth رشدسریع
quick format دستوری
quick growth تندرویی
quick in action جلد
quick in action چابک
quick in action فرز
quick kick کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
quick lime اهک زنده
quick march راهپیمایی تند
quick march گام برداری تند
quick format که تمام داده موجود روی فلاپی دیسک را در حین فرآیند فرمت پاک نمیکند, از فرمت کامل سریع تر است و امکان ترسیم داده را میدهد
quick fading زودگذر
quick fading بی دوام
quick eyed تیزچشم
quick fire تیر سریع
quick fire تیری که با حداکثرسرعت روی هدفهای متحرک اجرا میشود
quick ening احیاکننده
quick ening زنده کننده
quick fire نواخت تند
quick ening مهیج
quick firer تفنگی که پیاپی میتواندتیراندازی کند
quick disconnect coupling کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
He was too quick for her and jinked away every time. او [مرد] برای او [زن] خیلی چابک بود و هربار با تغییر جهت از دست او [زن] در می رفت.
a quick word of advice یک راهنمایی کوچک
quick flashing light چشمک زن تند
quick release system جداکنندهدستگاه
quick setting cement سیمان زودگیر
quick access memory حافظه دستیابی سریع
quick setting cement سیمان تند گیر
quick break fuse فیوز قطع سریع
quick break switch کلید قطع سریع
quick change gearbox جعبه دنده نورتون
quick make and break switch کلید لحظهای
interrupted quick flashing light چشمک زن تند مقطع
Be slow to promise and quick to perform. <proverb> در قول دادن آهسته باش ولى در انجام آن تسریع کن.
quick make and break switch کلید قطع ووصل سریع
otis quick scoring mental ability test آزمون توانایی ذهنی اوتیس با نمره گذاری سریع
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com