Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (8 milliseconds)
English
Persian
quick flashing light
چشمک زن تند
Search result with all words
interrupted quick flashing light
چشمک زن تند مقطع
Other Matches
flashing light
نور چشمک زن
flashing light
چراغ چشمک زن
interrupted flashing light
چراغ چشمک زن منقطع
group flashing light
چشمک زن دستهای
flashing
درز پوش
flashing over
جهش جرقه
flashing
کاهش حوزه مغناطیسی
chimney flashing
درزبندی دودکش
eaves flashing
اب بندی لب بند
stepped flashing
درزپوش پلکانی
quick en
زنده کردن نیروبخشیدن به
quick en
تندکردن
quick en
جان دادن
to the quick
زیادازته
quick
سریع یا بدون اتلاف زمان
quick out
نوعی پاس که گیرنده به جلومی دود و برای دریافت پاس به کنار تغییر مسیر میدهد
quick
تند
quick
فرز
quick
جلد سریع
quick
زنده
quick
تند و سریع
quick en
روح بخشیدن
quick
چابک
quick en
تندشدن
quick
چست
to the quick
کاملا
to the quick
ازته
to the quick
بی نهایت سراسر
quick wit
تیزهوشی هوش تیز
quick count
کوتاه کردن علامتهای قراردادی بوسیله مهاجم میانی در خط تجمع بمنظورغافلگیر کردن تیم مدافع
quick temper
تندی
quick wit
هوش زیاد
quick clay
بتن زنده
quick step
قدم تند
quick step
گام تند
quick fix
راهحلسریعونهدائم
quick coupler
بست سریع در لولههای ابرسانی
quick witted
تیز هوش
quick time
قدم تند مارش تند با سرعت 021
quick time
قدم تندرو
quick time
سر قدم بلند
quick tempered
تند مزاج
quick temper
تیزمزاجی
quick eared
تیزشنو
quick eared
تیزگوش
quick temper
تندخویی
quick disconnect
نوعی رابط الکتریکی که دونیمه منطبق شونده اش بطورسریع باز و بسته میشود
she is quick with child
جنبش بچه رادرشکم حس میکند
quick change
بازیگری که زودبه زودهیئت خودرابرای بازی دیگرعوض کند
quick action
عمل انی ماسوره
quick access
با دست یابی تند
quick gravel
دزدریگ
in quick succession
تندپشت سرهم
super quick
فوق انی
quick gravel
ریگ روان
quick sand
ماسه روان
i ran as quick as i could
هرچه میتوانستم تند دویدم به تندی هرچه بیشتر دویدم
super quick
ماسوره فوق انی
quick action
عمل ضربتی انی
of quick wist
زودفهم
kiss me quick
یکجورکلاه که درعقب سرقرارمیگیرد
quick ground
زمین سست
kiss me quick
زلف
quick basic
کوئیک بیسیک
quick assets
موجودی نقدشو
quick asset
دارائی نقدی
of a quick temper
تند
of a quick temper
تیزمزاج
of quick wist
زیرک
the quick and the dead
زندگان ومردگان
quick format
که تمام داده موجود روی فلاپی دیسک را در حین فرآیند فرمت پاک نمیکند, از فرمت کامل سریع تر است و امکان ترسیم داده را میدهد
quick ening
احیاکننده
quick march
راهپیمایی تند
quick march
گام برداری تند
quick march
مارش تند
quick march
قدم رو
quick match
فتیله توپ یا ترقه
quick fading
بی دوام
quick growth
رشدسریع
kiss me quick
طره
double quick
قدم تند
quick fire
تیر سریع
quick fire
تیری که با حداکثرسرعت روی هدفهای متحرک اجرا میشود
quick fire
نواخت تند
quick format
دستوری
quick freeze
بسرعت سرد کردن
quick fuse
ماسوره انی یا فوق انی ماسوره ضربتی
quick firer
تفنگی که پیاپی میتواندتیراندازی کند
quick growth
تندرویی
quick in action
جلد
quick in action
چابک
quick in action
فرز
quick kick
کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
quick lime
اهک زنده
quick fading
زودگذر
double quick
باقدم تند رفتن
quick ening
مهیج
quick ening
نیروبخش
quick opener
بازی تهاجمی که مدافع تیم توپ را از مهاجم میگیرد وبه سمت شکاف خط رقیب می دود
quick sight
تیزبینی
quick sight
بینایی تیز
quick sighted
تیزبین
quick sighted
زیرک
quick silver
سیماب
quick silver
جیوه
quick silver
طبع سیمابی جیوه زدن به
quick ening
زنده کننده
quick set
گرفتن فوری بتن
double-quick
قدم تند
double-quick
باقدم تند رفتن
quick recovery
رونق سریع
quick eyed
تیزچشم
quick eye
چشم تیز
[تیزبین]
quick recovery
بهبود سریع
quick ear
گوش تیز
quick scented
دارای شامه تیزیاتند
quick stage
ان مرحله ازابستنی که زن جنبش بچه رادرزهدان خودحس میکند
He was too quick for her and jinked away every time.
او
[مرد]
برای او
[زن]
خیلی چابک بود و هربار با تغییر جهت از دست او
[زن]
در می رفت.
a quick word of advice
یک راهنمایی کوچک
quick release system
جداکنندهدستگاه
quick change gearbox
جعبه دنده نورتون
quick break switch
کلید قطع سریع
quick break fuse
فیوز قطع سریع
quick access memory
حافظه دستیابی سریع
quick setting cement
سیمان تند گیر
quick setting cement
سیمان زودگیر
quick disconnect coupling
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
quick make and break switch
کلید قطع ووصل سریع
Be slow to promise and quick to perform.
<proverb>
در قول دادن آهسته باش ولى در انجام آن تسریع کن.
quick make and break switch
کلید لحظهای
otis quick scoring mental ability test
آزمون توانایی ذهنی اوتیس با نمره گذاری سریع
to come to light
روشن شدن
light come light g
باد اورده را باد
to come to light
معلوم شدن
light come light g
میبرد
inward light
نور باطنی
first light
سپیده دم
in the light of
نظریه
in the light of
بشکل
inward light
نور داخلی
inward light
اشراق
to i. light from anything
حائل نورشدن
to i. light from anything
گذر کردن روشنایی
come to light
<idiom>
آشکارشدن
light value
مقدار نور
at first light
در اولین روشنایی روز
light
منبع نور سیگنال نور
light
چراغ اویخته پرتو مرئی نور مرئی
light
چراغ راهنمایی
light
پرتوافکندن نور
light
نوردادن
in the light of
از لحاظ
light
هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
light
سبک
light
دیود نیمه هادی که در اثر اعمال جریان نور منتشر میکند.
light
امکان کامپیوتری به صورت قلم که حاوی یک وسیله حساس به نور است که میتواند پیکسهای روی صفحه ویدیو را تشخیص دهد.
out like a light
<idiom>
(زود خوابیدن)خیلی سریع به خواب رفتن
see the light
<idiom>
متوجه اشتباه شدن
light out
بسرعت ترک کردن
light out
ناگهان رفتن
light
چراغ برق
Something light, please.
لطفا یک چیز سبک.
light
<adj.>
رنگ روشن
light up
<idiom>
ناگهان شادوخوشحال شدن
light
نانومتر nm که به شخص امکان دیدن میدهد
on/off light
خاموش
on/off light
چراغروشن
light
روشن
light
روشنایی
light
بچه زاییدن
first light
اولین طلیعه خورشید
first light
فلق صبح
first light
افق نجومی
in light of
<idiom>
به علت
to s e the light
توی خشت افتادن
light-well
[فضایی زیر زمین در ساختمان ها]
to s e the light
بدنیا امدن
to s e the light
زاییده شدن
light-well
[حیاط کوچک برای عبور نور]
course light
روشنایی باند فرودگاه چراغهای مخصوص روشن کردن باند فرود
light
روشن کردن
light
نور
very light
خیلی روشن یا کم رنگ
very light
خیلی سبک
one's light s
نهایت کوشش را در حدودتوانایی یا استعداد خود بعمل اوردن
light scattering
پراکندگی نور
light red
رنگ قرمز روشن
light sleeper
کسیکه خوابش سبک است
light source
منبع نور
light wave
موج نوری
light skirts
زن سبک و جلف
light ship
کشتی حامل فار دریایی کشتی حامل فانوس دریایی
light ray
شعاع نور
light screen
پرده نور
light screen
صفحه نور
light sensitive
با حساسیت نوری
light shelter
پناهگاه سبک
light resistance
مقاومت در مقابل نور
light red
نارنجی رنگ
light shield
محافظ نور
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com