English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
rail shuttle service سرویسانتقالریل
Other Matches
shuttle نقل و انتقال دادن
shuttle راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttle قسمت قسمت حرکت کردن
shuttle حرکت شاتل
shuttle ریل انتقال
shuttle لرزنده رفت وامدن کردن
shuttle ترنی که فقط در مسیرمعینی امد ورفت کند
shuttle ماکو
shuttle حمل کردن قسمت به قسمت
shuttle بمباران قسمت به قسمت
shuttle ماکو [وسیله ای که نخ پود در آن قرار گرفته و بین نخ های تار عبور داده می شود.]
shuttle بردن افرادو تجهیزات
shuttle رسانگر فضایی قابل استفاده مجدد که مانند هواپیما پروازمیکند
shuttle شاتل
shuttle وسیله نقلیه با مسیر مشخص
flat shuttle ماکوپهن
fast shuttle تغییرمکان سریع یکانها یا خودرو
shuttle hurdles مسابقه دو امدادی یا رفت وبرگشت با مانع
fast shuttle نقل و انتقال سریع
shuttle play مسابقه دو رفت و برگشت امدادی یا با مانع
shuttle diplomacy دیپلماسی شدآمدی
shuttle box جعبه دو سره
shuttle bombing بمباران با استفاده از دوپایگاه هوایی برای بمب گیری
shuttle bobbin ماشوره
shuttle armature ارمیچر تیراهنی
space shuttle سفینه فضایی
space shuttle شاتل فضایی
shuttle cock توپ بدمینتون
space shuttle at takeoff موشکفضاییدرحالپرواز
space shuttle in orbit نمایفضاپیمادرمدار
rail ریل
per rail با راه اهن
rail شینه
rail سرزنش
rail توبیخ
rail سرکوفت طعنه
rail ریل خط اهن
rail خط اهن
rail نرده
rail دست انداز کمرکش در و پنجره
rail الت میانی در و پنجره
rail وادارمیانی در و پنجره
rail نرده کشیدن توبیخ کردن
by rail با راه اهن
by rail باقطار
third rail ریل کنتاکت
z rail ریل یا شینه "زد"
fishplate rail ریل وصلهای
manning the rail گماردن پرسنل به دور ناو یاوسیله برای انجام تشریفات
hug the rail غلطیدن یا بلندشدن گوی کنارلبه خارجی میز بیلیارد درنتیجه پیچش گوی
chancel-rail نرده مشبک [کلیسا]
post and rail مانع در پرش اسب 4 تیر افقی و 2 تیر عمودی
bullhead rail ریل سردوبل
transport by rail حمل و نقل بار بوسیله راه آهن
rail capacity فرفیت راه اهن
catch a rail برخورد تخته موج سواری باموج و سرنگونی
crane rail مسیر حرکت پاتیل جرثقیل مسیر بالابر
hand rail جان پناه
rail capacity حداکثرفرفیت کشش ریلها از نظرتعداد قطار در روز
contact rail ریل کنتاکت
conductor rail ریل هادی شمش هادی
conductor rail شینه هادی
communion-rail نرده محراب
cross-rail اسکلت چوبی
guard-rail ریل نگهدار حائل ریل
guard rail نرده هائیکه در دوطرف پل جهت عابرین ساخته میشود
guard rail جان پناه
grooved rail ریل شیاردار
grab a rail خارج شدن از موج با گرفتن میله تخته موج
free on rail تحویل کالا روی قطار
free on rail قراردادی که در ان فروشنده کالا را درایستگاه راه اهن کشور مبداء به خریدار تحویل میدهد
free on rail تحویل در راه اهن
guard rail نرده دست انداز راه پله
guide rail ریل راهنما
guide rail شینه راهنما
guard-rail نرده
hand rail دست انداز نرده
hand rail دست انداز
hand rail جانپناه
hand rail دستگیره نرده
bottom rail پاسار
hand rail نرده
frieze-rail نرده پیشخوان
fishplate rail ریل پشت بندی
rail loading سوار کردن بار یا پرسنل روی درزینهای راه اهن
hammer rail ریلچکش
railroad rail ریل راه اهن
ship's rail راه اهن منتهی به کشتی
safety rail سپرامنیتی
running rail ریلسیار
rub rail ریلساینده
rail track مسیرریل
rail track خطآهن
rail section بخشریل
sliding rail ریلمتحرک
to rail a place گرداگردجائی نرده یامحجرکشیدن
rail joint اتصالریل
balance rail ریلتوازن
lock rail ریلقفلشده
check-rail ریلتنظیم
closure rail ریلفرعی
cross rail نردهمیانی
damper rail ریلدمبر
rail tanker واگن مخزن دار
chancel-rail دیواره مشبک [کلیسا]
rail switch دوراهی
choir-rail [ردیفی از نرده ها یا جداره ی مشبک که جایگاه همسرایان را از شبستان کلیسا جدا می کند.]
rail spike میخ یا پیچ ریل
chair-rail [قرنیز دور تا دور دیوار شبیه پایه ستون]
altar-rail [نرده ای در جلو محراب کلیسا کشیش برگزار کننده ی مراسم را از سایر عبادت کنندگان جدا می کند.]
picture rail قابعکس
towel rail میلهحوله
top rail ریلبالایی
side rail ریلکناری
sill rail ریلپایه
rail bond پل ریل
metal rail ریلفلزی
missile launch rail ریل فراگیرنده موشک
rail cambering machine دستگاه ریل خم کن
double rail logic منطق دو خطی
double curtain rail میلهدوتاییپرده
film guide rail ریلراهنمایفیلم
rail borne vehicle وسیله نقلیهای که روی ریل حرکت میکند
strategic concentration by rail سیستم پولی فلزی
pedestrian guard rail جانپناه برای پیاده رو
rail tank car واگن نفت کش
strategic concentration by rail نشرمسکوکات فلزی
skidding door rail ریل زیر در کشویی
single rail logic منطق تک خطی
top rail of sash حمایلریلی
single curtain rail ریلپردهتکی
bottom side rail ریللغزندهزیرین
bonding resistance of rail مقدار مقاومت اتصال به ریل
to shift freight traffic from road to rail حمل نقل بار را از جاده به راه آهن منتقل کردن
top and bottom rail of door frame پاسار
service بنگاه سرویس
service بررسی یا تعمیر یا نگهداری سیستم
i am at your service در خدمت شما هستم
in service خدمتی
in service به خاطر خدمت
in service درخدمت ارتش در ارتش
self service خود زاوری
self service خود یاوری
service کمک
service برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و..
service جنگی
service کار
service وفیفه
service تعمیر
service توافق برای سرویس یک قطعه توسط مهندس در صورت خرابی آن
he is of no service to us بکار ما نمیخورد
he is of no service to us بدرد مانمیخورد
service عبادت تشریفات
service شرکتی که سرویس خاص مانند خارج کردن فایلهای DTP به مجموعههای تایپ , تبدیل فایلها یا ایجاد اسلاید از فایلهای گرافیکی را بر عهده دارد
service بیت ارسالی برای کنترل ونه داده
service نظامی
service یکدست فروف اثاثه
self service با انتخاب ازاد
self service بدون مسئول توزیع سلف سرویس
self-service خود زاوری
self-service خود یاوری
self-service کمک بوسیله خود شخص
self-service تهیه وانتخاب غذاتوسط خود شخص
self-service ازاد
self-service بدون مسئول توزیع سلف سرویس
self-service با انتخاب ازاد
service over خطای سرویس
service نظام وفیفه
self service ازاد
service لوازم
please do me a service خواهشمندم یک همراهی بامن بکنید
to see service کردن
to see service در ارتش یانیروی دریایی خدمت
self service کمک بوسیله خود شخص
on service سر خدمت
on service سر کار
one's service خدمت یکسره
take into service استخدام کردن
self service تهیه وانتخاب غذاتوسط خود شخص
service سنجد
f.service نمازمعمولی هفته
service نوکری یاری
service سرویس کردن
service روبراه ساختن
service تعمیر کردن
service خدمت
d. service نماز
service قسمت یکان
d. service عبادت خدا
service ماشینی راتعمیروروغن کاری کردن
service سرویس
service اداره
out of service <adj.> ازکارافتاده
service منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
service اطاعت و فرمانبرداری عبادت و نماز
service درخت سنجد وابسته بخدمت
service شعائر
out of service <adj.> خراب [ازکارافتاده]
service ابلاغ
service رسیدگی به
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com