Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
raised head
سربرجسته
Other Matches
raised
ورامده
raised
برجسته
self raised
خود پرورده
self raised
ترقی کرده در اثر مساعی خود
self raised
خودساخته
raised
برامده
The wages wI'll be raised.
دستمزد ها بالاخواهند رفت
raised beach
بالاکنار
raised work
منبت
raised figure
طرح برجسته
raised band
نواربرجسته
no one raised his voice
صدای هیچکس درنیامد
raised flooring
کف مرتفع
raised kerb
جدول بلند
raised kerb
لبه بلند
raised shoulder
شانه سکویی
raised shoulder
شانه برجسته
raised to the purple
بپایه مترانی رسیده
raised type
حروف برجسته برای
raised pointed arch
قوس جناغی
He has never taken a step for any one . He has never raised a finger to
تا کنون برای کسی قدم یبر نداشته است ( مسا عدتی نکرده )
head to head polymer
بسپار سر به سر
head-first
از سر سراسیمه
head first
سربجلو
to head off
عازم شدن
[گردش]
head way
بلندی طاق سرعت
head way
پیشرفت
head for
به سمت معینی در حرکت بودن
head way
بجلو
over one's head
<idiom>
به مقام بالاتری رفتن
over one's head
<idiom>
خیلی سخت برای درک
head first
از سر سراسیمه
head way
پیشروی
head-first
سربجلو
Off with his head !
سرش را ببرید !
go to head of
مست کردن
head-first
باکله
head well
چاه پیشکار
head first
باکله
head well
مادر چاه
on/upon one's head
<idiom>
برای خودش
head up
بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
keep one's head
<idiom>
go head
پیش بروید
go head
ادامه بدهید بفرماید
one way head
سریکجهته
R/W head
HEAD WRITE/READ
R/W head
وسیله
head down
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head off
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
keep one's head
دست پاچه نشدن
well head
سر چشمه
to get anything into ones head
چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
to go off one's head
دیوانه شدن
from head to f.
ازسرتاپا
per head
متوسطمیانگین
over head
هزینه سربار
head up
<idiom>
رهبر
head to head
رقابت شانه به شانه
head out
<idiom>
ترک کردن
head-on
<idiom>
برعلیه کسی بودن
head-on
<idiom>
فرجام مواجه شدن با
head off
<idiom>
مانع شدن از ،جلوگیری کردن
head off
<idiom>
به عقب برگشتن
with head on
سربه پیش سر به جلو
off with his head
سرش را از تن جدا کنید
go to one's head
<idiom>
مغرور شدن
get it through one's head
<idiom>
فهمیدن ،باورداشتن
to keep one's head
ارام یاخون سردبودن
head
سالار عنوان
head
نوک پیکان
head
عنوان مبحث
head
موضوع در راس چیزی واقع شدن
head
سرفشنگ
head
رهبری کردن مقاومت کردن
head
دهنه ابزار
head
ارتفاع ریزش سر رولور سر
head
افت
head
ارتفاع فشاری
head
راس
head
دربالا واقع شدن
head
ریاست داشتن بر رهبری کردن
head
دستشویی قایق بالای بادبان
head
طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head
رئیس
head
عناصر اولیه ستون
head
پیش رو
head
رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
head
موضوع
head
دهانه
head
انتها دماغه
head
سرپل توالت ناو
head
ابتداء
head
عازم شدن سرپل گرفتن
head
مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head
توپی کامل و سایر متعلقات
head
ضربه با سر
head
هد
head
انتهای میز بیلیارد
head
: سرگذاشتن به
head
دارای سرکردن
head
دماغه
head-on
نوک به نوک
head
کله
head
عمده
keep one's head
خونسردبودن
head
سر
head
سردرخت
head
اصلی
head on
شاخ بشاخ
head on
از سر
head on
از طرف سر
head on
روبرو
head on
نوک به نوک
head-on
شاخ بشاخ
head-on
از سر
head-on
از طرف سر
head-on
روبرو
head
راس عدد
head
مهم
head
سرستون
head
اولین عنصر داده در لیست بودن
head
بعد بالایی کتاب یا بدنه
head
دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head
دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head
وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
head
شبکه یا بدنه
head
بخش بالایی وسیله
head
فرق سرصفحه
head
خط سر
head
نوک
head
فهم
head
منتها درجه موی سر
read head
نوک خواننده
rivet head
کله پرچ
read head
نوک خواندن
recording head
نوک ضبط
to hit someone on the head
بر سر کمی زدن
record head
نوک ضبط
raw head
نوک خواننده
raw head
نوک خواندن
read head
هد خواندن راس خواندن
round head
سر گرد
swelled head
دارای عقاید بزرگ خود فروش
t head bolt
پیچ چکشی شکل " T "
tension head
بار کشش
the crown of the head
فرق سر
ti lift one's head
نیرو گرفتن
to bob one's head
کوتاه کردن موی سر کسی
to gather head
نیروگرفتن
to gather head
قوت گرفتن سرپیداکردن
to hide one's head
ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
to keep ones head above water
خود را از بار بدهی رها کردن
swelled head
خودخواه
static head
فشار ایستایی
splash head
پاشش گیر
round head
برگردان
scald head
کچلی
sculptured head
پیکره سر ادمی
sculptured head
سردیس
she has a well poised head
وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
shock head
انبوه گیسو
spindle head
سر هرزگرد
shock head
دارای موی فراوان
spear head
گروه جلودار
spear head
گروه نوک درحمله یا سر جلودار
to knock head
سجود
keep one's head above water
قصر دررفتن
lost head
افت بار
lunk head
ادم کله خر
magnetic head
نوک مغناطیسی
magnetic head
هد مغناطیسی
manufactured head
سر ساخته شده
mast head
نوک دکل کشتی
movable head
با نوک متحرک
moving head
با نوک متحرک
navigation head
بارانداز کنار اسکله دریایی محل مبادله بار کشتیها دراسکله
output per head
تولید سرانه
lose one's head
دیوانه شدن
long head
زیرکی
keep one's head above water
رهایی یافتن
knock on the head
خنثی کردن
knock on the head
باطل کردن
knock one on the head
مشت بر کله کسی زدن
running head
خط عنوان هرصفحه در متن
knurled head
سر عدسی اج دار
lapping head
سمبه توپ
lapping head
سمبه فلزی
letter head
سر کاغذ
letter head
کاغذیکه نشان چاپی دارد
long head
دوراندیشی
output per head
بازده سرانه
per head tax
مالیات سرانه
percolation head
ارتفاع نفوذ
power head
سر موتور
power head
نوک نیزه تیراندازی به ماهی
pressure head
ارتفاع فشار
print head
نوک چاپ
print head
هد چاپ
net head
ارتفاع موثر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com