Dictiornary-Farsi | registered letter with receipt attached | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (5 milliseconds)

English	Persian
registered letter with receipt attached	نامه سفارشی دو قبضه


Other Matches

registered letter	نامه سفارشی
i am in receipt of your letter	نامه شما واصل گردید
i am in receipt of your letter	نامه شما به من رسید
registered	قابل اهمیت
registered	مسجل
registered	ثبتی
non-registered [not registered] <adj.>	ثبت نشده
registered	ثبت شده
registered shares	سهام بانام
registered securities	اوراق بهادار با نام
registered share	سهم با نام
registered capital	سرمایه به ثبت رسیده سرمایه ثبت شده
registered nurse	پرستار دیپلمه دارای پروانه رسمی
registered office	اقامتگاه قانونی شرکت
registered port	بندر مشخص
registered capital	سرمایه ثبت شده
registered land	زمین ثبت شده
non registered share	سهم بی نام
registered bond	اوراق قرضه با نام
non registered shares	سهم بی اسم
registered trademark	علامتتجاریسردکن
registered mail	پست سفارشی
Registered mail.	نامه سفارشی
to be registered as an alien	در اداره مهاجرت ثبت شده بودن
Get the letter to him . Have the letter handed to him.	نامه را بدستش برسان
i wrote letter a letter	چندین کاغذ پشت سرهم نوشتم
i wrote letter a letter	هی کاغذ نوشتم
It hast fully registered with her .	درود گرم وصمیمانه
registered trade mark	علامت تجاری ثبت شده
registered by a notary public	محضری
registered by a notary public	ثبتی
attached <adj.> <past-p.>	ملحق شده
attached <adj.> <past-p.>	تخصیص داده شده
attached <adj.> <past-p.>	افزوده شده
attached <adj.> <past-p.>	اختصاص داده شده
attached <adj.> <past-p.>	پیوست شده
attached <adj.> <past-p.>	ضمیمه شده
attached <adj.> <past-p.>	الحاق شده
attached <adj.> <past-p.>	اضافه شده [الحاق شده]
attached	دلبسته علاقمند
attached	پیوسته
attached	ضمیمه
attached	مربوط متعلق
attached	وابسته
strings attached <idiom>	تحت کنترل قرار دادن،مهار کردن
There is only one condition attached to it .	فقط یک شرط دارد
channel attached	اتصال کانالی
To feel attached to someone .	به کسی دل بستن
thereto attached	پسوسته بدان
attached curtain	پردهکرکرهای
link attached	دور دست
attached strength	استعداد نیروی زیر امر نیروی زیر امر
link attached	راه دور
attached processor	پردازنده الصاقی
attached processor	ریز پردازنده جدا در سیستم که تحت کنترل واحد پردازش مرکزی توابع خاصی را انجام میدهد
link attached	دور
thereto attached	ضمیمه به ان
They grew attached ( attracted) to each other.	به همدیگر علاقمند شدند
attached airlift service	یکان ترابری هوایی زیرامر
receipt	قبض رسید
receipt	رسید پیام دریافت شد
receipt	دریافت
receipt	اعلام وصول
receipt	دریافتی
receipt	وصول کردن
receipt	اعلام وصول نمودن
receipt	دریافت رسید دادن
receipt	رسید
to a receipt	رسید گرفتن
receipt	رسیدکردن
receipt	بزهکاران را تحویل گرفتن
Military aid with no strings attached .	کمکهای نظامی بدون قید وشرط
Being an actor has a certain amount of kudos attached to it.	بازیگر بودن خودش تا اندازه ای جلال دربردارد .
warehouse receipt	رسید انبار
on receipt of the goods	برسیدن کالا
to pay against receipt	در برابر رسید پرداختن درمقابل رسید دادن
mate's receipt	رسید کاپیتان کشتی
mate's receipt	رسیدکاپیتان کشتی
on receipt of the goods	بوصول کالا
railway receipt	رسید راه اهن
mate's receipt	رسید معاون ناخدا
receipt notification	خصوصیتی در بیشتر برنامههای پست الکترونیکی که یک پیام خودکار را ارسال میکند برای تایید اینکه پیام دریافت شده است
receipt statement	اعلامیه ورود
receipt statement	رسید
official receipt	رسید رسمی
mate's receipt	رسیدافسر ارشد کشتی
dock receipt	رسید لنگرگاه
certificate of receipt	گواهی وصول
clean receipt	رسید بی قید و شرط
acknowledgement of receipt	اعلام وصول
certificate of receipt	گواهی رسید
dock receipt	قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
dock receipt	رسیدی که مسئول لنگرگاه پس ازدریافت کالا صادر میکند
hand receipt	رسید دستی
appropriation receipt	رسید سپرده قانونی
forwarder's receipt	رسید متصدی حمل و نقل
appropriation receipt	رسیدسپرده رسید اعتبار
blind copy receipt	در پست الکترونیکی روش ارسال پیام به چندین کاربر که برای سایرین شناخته شده نیست
data fright receipt	رسید اماری حمل
data freight receipt	رسید اماری حمل
air mail receipt	رسید پست هوایی
constructive receipt billing	ارسال صورت اقلام ارسالی روش ارسال بارنامه
Read out the letter. Read the letter aloud.	نامه را بلند بخوان
letter	سند
letter	نوشته
letter	معرفی نامه
letter	حروف ارسالی به چندین آدرس با نام بدون تغییر در متن
letter	نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
to a. letter	فرستادن
to the letter <adv.>	مو به مو
letter for letter <adv.>	کلمه به کلمه
to the letter <adv.>	کلمه به کلمه
to a. letter	روی نامه عنوان نوشتن نامه نوشتن کاغذی رابعنوان
letter	حرف
to the letter <adv.>	نکته به نکته
letter for letter <adv.>	نکته به نکته
letter for letter <adv.>	مو به مو
letter	نویسه
to the letter	طابق النعل بالنعل
d. letter	حرفی که درسالنامه دلالت برروز یک شنبه میکند
letter	باحروف نوشتن باحروف علامت گذاشتن اجازه دهنده
letter	حرف الفباء
letter	حرف چاپی
letter no	نامه شماره 5
letter of a	اگاهی نامه
letter of a	اطلاع نامه
letter	معرفت دانش
to the letter <idiom>	طبق قانون
letter	اثارادبی
letter	نامه
letter	کاغذ ادبیات
letter	مراسله
letter of credence	اعتبارنامه
letter of dismissal	انفصال
He signed with the letter	امضاء با حرف او
repetitive letter	نوشته شده است
scarlet letter	حرف A برنگ سرخ که روی سینه زناکاران نصب میشده
sea letter	سند بیطرفی کشتی
send a letter	نامهای بفرستید
send a letter	کاغذ بدهید
letter of dismissal	بطلان
letter of dismissal	الغا
to kern a letter	فاصله دخشه ای را با کاهش منظم کردن
repetitive letter	یات آدرس
letter of dismissal	انقضا
letter of dismissal	ترک
letter of dismissal	متارکه
letter of dismissal	رها سازی
letter of dismissal	خاتمه
small letter	حرف ریز
take this letter to the post	این نامه راببرید به پستخانه
Letter of recommendation.	توصیه نامه
The letter is in his own handwriting .	نامه بخط خودش است
This letter has been tampered with .	در این نامه دست برده شده
letter of reference	توصیه نامه
The letter is addressed to you .	نامه بعنوان شما نوشته شده است
I had a letter from my father .	از پدرم کاغذ داشتم
The letter is well typed .	نامه قشنگ ماشین شده است (با ماشین تحریر )
letter of reference	معرفی نامه
Has a letter arrived for me?	آیا برای من نامه ای رسیده است؟
letter of attorney	اجازه نامه
letter of attorney	اختیار نامه
I have just received your letter.	کاغذت تازه به دستم رسیده است
I read through the letter.	من این نامه را کاملا میخوانم.
To mail a letter.	نامه ای رابه پست انداختن
the letter is urgent	نامه فوری است
the letter of the law	لفظ یا نص قانون
the letter of the law	عبارت قانون
the letter of the law	نص یا لفظ شریعت
the original letter	عین نامه
to readdress a letter	عنوان نامهای را عوض کردن
letter scale	مقیاسنامهها
under cover of letter no	ضمن نامه شماره
with reference to letter no	با اشاره بنامه شماره ....عطف بنامه .......نسبت بنامه ......
chain letter	نامهی زنجیری
four-letter word	واژهیچهار حرفی
four-letter word	واژهی قبیح
four-letter words	واژهیچهار حرفی
four-letter words	واژهی قبیح
letter-bomb	بمب نامهای
letter-bombs	بمب نامهای
letter opener	سرنامهبازکن
letter of attorney	وکالت نامه
letter missive	امر نامه
letter head	کاغذیکه نشان چاپی دارد
letter head	سر کاغذ
letter founder	حروف ریز
letter de chancellerie	نامهای است که در مناسبات مهم جهانی مورد استفاده قرار می گیرد
letter de chancellerie	نامه رسمی
letter carrier	چاپار
letter carrier	نامه رسان پستچی
letter card	کاغذ پستی تا شده که لبههای چسب دارانرابهم چسبانده به پست میدهند
letter drop	صندوق پست
letter box	صندوق پست
letter balance	ترازوی نامه کشی
letter missive	اجازه نامه ابلاغیه
letter missive	امریه
letter of admission	اقرارنامه
letter of credit	برگه اعتبار
letter of credit	اعتبار اسنادی