Dictiornary-Farsi | regular steps | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 58 (5 milliseconds)

English	Persian
regular steps	گامهای منظمو


Other Matches

come down the steps	از پلگان بیایید پایین
take steps	اقدامات بعمل امده
to f. in one's steps	پی کسیراگرفتن
to take steps	اقدام کردن
to take steps	اقدامات بعمل اوردن
take steps <idiom>	آمادگی یافتن
corbie steps	برجستگیهایی که بشکل پله یاکنگره درسرازیریهای شیروانی میسازن
crow steps	لاریز:برجستگی هایی که بشکل پله یاکنگره درسرازیریهای شیروانی م
goose-steps	رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
goose-steps	قدم اهسته
steps to ripeness	مراحلرسیدهشدن
stone steps	پلهسنگی
altar-steps	[بالاترین محل جایی که میز عشای ربانی در آن قرار دارد.]
crown-steps	لاریز [برجستگی هایی که شکل پله یا کنگره در سرازیرهای شیروانی است.]
He took a few steps forward .	چند قدم جلو آمد
method for turning the steps	روش دور دادن پلکان
To walk with firm steps .	با قدمهای محکم راه رفتن
mobile passenger steps	پلههایمتحرکمسافرین
universal passenger steps	پلههایعمومیمسافرین
He was walking with slow steps .	با قدمهای آهسته راه می رفت
steps in the production of electricity	مراحلتولیدالکتریسیته
regular <adj.>	مرتب
regular <adj.>	منظم
regular	مقرر
regular	قانونی
regular	معین
regular	پرسنل کادر منظم
regular	معین مقرر
regular	با قاعده
regular	ارتش کادر
regular	عادی
regular expression	مبین منظم
regular army	ارتش دائمی
She has got regular teeth .	دندانهای منظمی دارد
regular grammar	دستور زبان منظم
regular guy <idiom>	شخص مهربانی که همه با دوست هستند
regular polymer	بسپار منظم
regular salary	حقوق ثابت
keep regular hours	ساعات خواب و بیداری منظم داشتن
regular officer	افسر کادر
regular army	ارتش منظم
regular procedure	اقدام قانونی
At regular intervals .	درفا صله های معین
extra regular	بیقاعده
to keep regular hours	هر کاری را درساعت معین کردن
regular army	ارتش کادر ثابت
extra regular	خارج ازقاعده
regular solid	کثیرالاضلاع پنج ضلعی منظم
regular set	مجموعه منظم
regular section	پروفیل نرمال
regular salary	حقوق دائمی
regular price	قیمت عادی
regular weave [plain]	بافت معمولی و ساده
regular payment of salaries	پرداخت حقوق بطورمرتب
I live a very regular life .	زندگی خیلی منظمی دارم
White regular teeth .	دندانهای سفید ومرتب ( یکدست )
Regular training strengthens the heart and lungs.	ورزش به طور منظم قلب و ریه ها را تقویت میکند.