English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
requisition line مسیر درخواست اماد
requisition line خط درخواست اماد
Other Matches
requisition درخواست کردن درخواست وسایل
requisition درخواست رسمی کردن
requisition بازگرفتن مصادره کردن
requisition درخواست
requisition چیزمورد تقاضا
requisition تقاضا
requisition واست استرداد مجرم
requisition شرط لازم
requisition تقاضا کردن
requisition تذکر و اخطارکتبی دادن
requisition مقتضی
requisition سخره
materials requisition درخواست مواد
to call into requisition بمصادره یاسخره گرفتن
requisition number شماره درخواست
call into requisition به مصادره گرفتن
put into requisition به مصادره گرفتن
to call into requisition باز گرفتن
stock requisition درخواست کالا
purchase requisition درخواست خرید
stock requisition تقاضا جهت کالا
basic requisition number درخواست اولیه
basic requisition number درخواست ابتدایی
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
line by line milling فرز کردن سطری
line by line analysis تجزیه سطر به سطر
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
line to line voltage ولتاژ بین دو خط
line to line voltage ولتاژ زنجیر شده
line to line spacing فاصله سطور
line to line fault تماس خطوط
line by line milling فرز کردن سطر به سطر
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
line-up به خط شدن
line up ردیف ایستادن تیم
line up به ترتیب ایستادن
line up به خط شدن
line of d. مرز
Which line goes to ... ? کدام خط راه آهن به ... میرود؟
line-up به ترتیب ایستادن
line-up ردیف ایستادن تیم
line of d. حد فاصل
on line در خط
on line داخل رده
on line مورداستعمال
on line درون خطی
on line متصل
on line مستقیم
Which line goes to ... ? کدام خط به ... میرود؟
along line در امتداد خطوط
in line <idiom> با محدودیت متداول
the line صف
in line همراستا
in line شمشیر در وضع حمله
mean line خط میان
necessary line خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
o o line خط تقسیم دیدبانی
o o line خط دیدبانی سپاه
old line دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
old line محافظه کار
on the line هواپیمای اماده پرواز
out of line خارج از خط جبهه
out of line جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
down line بار کردن پایین خطی
to come in to line در صف امدن
to come in to line موافقت کردن
out of line <idiom> ناصحیح
line up <idiom> سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
line up <idiom> به درستی میزان کردن
line up <idiom> به صف کردن
down the line <idiom> درآینده
all along the line درامتدادهمه خط
all along the line در همه جا
on line help کمک مستقیم
along line در خط
line by line سطر به سطر
line out با خط علامت گذاشتن
line out قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
below the line درامد یا هزینه غیر مترقبه
down the line ضربه از کنار زمین
line ریسمان
line بخط کردن
line ترازکردن
line رشته بند
by line خط دوم یافرعی
by line خط فرعی راه اهن
by line کار یاشغل اضافی وزائد
by-line خط دوم یافرعی
by-line خط فرعی راه اهن
line ردیف
line : خط
line رسن
line طناب سیم
line جاده
line رشته
line لاین
line محصول
line شعبه
line اتصال فیزیکی به ارسال داده
line سطر
line طرز
line : خط کشیدن
line لجام
line دهنه
line خط انداختن در
line خط دار کردن
line حدود رویه
line اراستن
off line قطع
line جبهه جنگ
line سیم
line پوشاندن
Are you still on the line? خط را قطع نکردی؟
line خط
line رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line در سمت
line صفی در خط
line طناب خط
off line وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
by-line کار یاشغل اضافی وزائد
Are you still on the line? هنوز پشت تلفن هستی؟
line استرکردن
line نسب
line خط صف
line لوله منفردی در سیستم سیالات
off line منفصل
line خط زدن
off line غیر متصل
off line برون خطی
mooring line طناب مهار مین
marriage line عقدنامه سند ازدواج
mooring line طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
mason's line ریسمان کار
median line میانه
mooring line سیم مهار
message line خط مخابره
marriage line گواهینامه ازدواج
line voltage ولتاژ خطی ولتاژ زنجیرشده ولتاژ خط
lubber's line علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
lubber line خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
line width پهنای خط
lubber line خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
load line خط بار
local line خط محلی
load line خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
line voltage ولتاژ شبکه
line voltage ولتاژ خط
marline or line طناب کوچک دولا
lyman line خط لیمان
mach line موج ضربهای ضعیف
lumber's line خط سینه ناو
load line خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
lumber's line خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
line transformer مبدل خط
line up billiard بیلیارد کیسه دار با روش برگرداندن گویهای کیسه افتاده به زمین
lubber's line نشانگر سینه
morning line امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
profile line نیمرخ زمین
phantom line خط سری
phase line خط مبداء حرکت جنگی
phase line خط خیز
percolation line خط نفوذ
penny a line ارزان نویس بی مایه
penny a line پست
penny a line ارزان
peaked line خط پاره پاره
peaked line خط چین
pass a line رد کردن طناب
overhead line خط هوایی
phantom line خط فرضی
pipe line خط لوله
private line خط خصوصی
principal line خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط
price line خط قیمت
poverty line خط فقر
line inductance اندوکتیویته خط
line inductance اندوکتانس خط
possibilities line خط بودجه
possibilities line خط امکانات
pitch line مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
overhead line سیمکشی هوایی
line insulator مقره خط
outhaul line برون کش
off line operation عملکرد برون خطی
nonswitched line خط غیر گزینشی
non switched line خط گزینه نشده
no fire line خط منع اتش توپخانه
no fire line خط منع اتش
night line ریسمان ماهی گیری شبانه
new line character دخشه تعویض سطر
neutral line خط بی اثر
multipoint line خط چند نقطهای
multidrop line پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
off line storage حافظه برون خطی
offside line خط فرضی موازی با دروازه
out of line coding کدگذاری برون خطی
multicore line خط چند رشتهای
out line font قلم متغیر
out line font فونت متغیر
orienting line خط توجیه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com