English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (2 milliseconds)
English Persian
reserve price اخرین بها
reserve price بهای قطعی
reserve price قیمت نهایی بهای قطعی
reserve price قیمت پایه در حراج
reserve price قیمت پنهانی [در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.]
Other Matches
reserve مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
reserve قید شرط
reserve نگهداشتن
reserve ذخیره کردن اختصاص دادن
with reserve بقید احتیاط
under reserve تحت تضمین
to have something in reserve چیزی درچنته داشتن
to have something in reserve چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
reserve پس نهاد
I'd like to reserve ... می خواهم یک ... رزرو کنم؟
reserve کتمان حقیقت
reserve عضو علی البدل
reserve رزرو کردن
reserve از پیش حفظ کردن
reserve مدارا
reserve توداربودن
reserve احتیاط یدکی
reserve ذخیره
reserve اندوختن اندوخته
reserve نگه داشتن اختصاص دادن
reserve پس نهاد کردن
reserve کنار گذاشتن
reserve ذخیره کردن
reserve احتیاط
reserve اندوخته
reserve buoyancy حجم بالاتر از خط ابخور ناو
reserve accumulator انباره کمکی
reserve buoyancy جرم اضافی برای غوطه ورساختن کامل شناورها یابدنه هواپیمای دریایی
reserve center مرکز احتیاط
reserve curreny پول ذخیره
reserve center مرکز اموزش احتیاط
tactical reserve احتیاط تاکتیکی
reserve components قسمتهای احتیاط ارتش
reserve echelon رده احتیاط
stone reserve ذخیره سنگ
operational reserve احتیاط عملیاتی
reserve force نیروی احتیاط
central reserve سکوی وسط
central reserve سکوی میانی
payment under reserve پرداخت تحت تضمین
ready reserve ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
equipment reserve ذخیره تجهیزاتی
tactical reserve نیروهای احتیاط تاکتیکی
reflex reserve پس مانده بازتاب
operational reserve ذخیره عملیاتی
reserve curreny ارز ذخیره
floating reserve احتیاط سیال
floating reserve نیروی ذخیره احتیاط متحرک
reserve requirements ذخائر مورد نیاز
reserve requirement مقدار ودیعه مالی که هر بانک تجارتی در بانک مرکزی بایدداشته باشد
reserve on board مدارک و اییننامههای طبقه بندی شده ناو
reserve officer افسر احتیاط
reserve officer افسر وفیفه
reserve mobilization بسیج نیروهای احتیاط
reserve mobilization بسیج احتیاطها
reserve fund وجوه اندوخته
reserve fund وجوه ذخیره
reserve stock اماد ذخیره
liability reserve ذخیره بدهیها
reserve stock موجودی ذخیره
nature reserve اندوختگاه نیادی
general reserve احتیاط عمومی
gold reserve اندوخته طلا
nature reserve اندوختگاه طبیعی
rolling reserve امادذخیره دم دست وهمیشه حاضر در پای کار
rolling reserve اماد ذخیره غلطان
national reserve پاستگاه ملی
national reserve اندوختگاه ملی
reserve factor نسبت استحکام واقعی یک سازه به کمترین استحکام لازم برای شرایط موردنظر
mobile reserve احتیاط متحرک
reserve fund سرمایه احتیاطی
capital reserve اندوخته سرمایه
army reserve احتیاط نیروی زمینی
battle reserve احتیاط جنگی
army reserve قسمت احتیاط نیروی زمینی
I'd like to reserve a table for 5. میخواهم برای 5 نفر یک میز رزرو کنم.
battle reserve ذخیره جنگی
Could you reserve a room for me? آیا میتوانید اتاقی برای من رزرو کنید؟
reserve parachute چترذخیرهای
paper in reserve کاغذذخیرهای
capital reserve ذخیره سرمایه
federal reserve system سیستم ذخیره فدرال
federal reserve bank بانک فدرال رزرو
federal reserve system نظام فدرال رزرو
strict nature reserve اندوختگاه طبیعی بازداشته
fractional reserve banking روش مبتنی بر ذخیره جبران کسری در امریکا در ازای هرصد دلاری که مشتریان دربانک می گذارد
fractional reserve banking بانک باید 02دلار ذخیره قانونی داشته باشد
federal reserve system سیستمی که به موجب ان
industrial reserve army ارتش ذخیره صنعتی
fuel reserve tank مخزن ذخیره سوخت
army reserve command فرماندهی احتیاط نیروی زمینی قسمت احتیاط ارتش
reserve army of unemployed ارتش ذخیره بیکاران
auction sale without reserve فروش به وسیله حراج بدون ذکر قیمت پایه
federal reserve system ایالات متحده علیرغم تقسیم به ایالات مختلف دارای پشتوانه ارزی واحد است
reserve army of unemployed سپاه ذخیره بیکاران
civil reserve air fleet گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
price قیمت گذاشتن
at any price بهر قسمت که باشد
at any price بهر بها
What is the price ...? قیمت ... چقدر است؟
all in price قیمت کل
price ارزش
price بها قائل شدن
mean price قیمت متوسط
price بها
price مبلغ شرطبندی
price ارزش پولی کالا
all in price بهای کامل
just price قیمت عادلانه
just price قیمت منصفانه
last price قیمت اخر
last price اخرین قیمت حداقل قیمت
least price حداقل قیمت
price قیمت
price نرخ
Without ( beyond , above ) price . بی نهایت قیمتی
asking price قیمت آخر
asking price قیمت مورد مطالبهی فروشنده
outside price حد اکثر بها
What is the price ...? قیمت ... چقدر است؟
What is the price ...? قیمت ... چقدر است؟
price taker خریدار یا فروشنده جزء گیرنده قیمت
price war جنگ قیمتها
prohibitive price بهای گزاف که بر کالایی گذارندو مردم ازعهده خریدان برنیایند
quoted price قیمت داده شده
quoted price مظنه
price support قیمت حمایت شده از طرف دولت
price list فهرست قیمت
price list لیست قیمت
price market وضع کردن قیمت در انحصار
price theory اقتصاد خرد
price of blood خون بها
price support حمایت قیمت
price system نظام قیمت
price system نظام قیمتی
price tag برچسب قیمت کالا
price tag اتیکت قیمت
price taker قیمت را داده شده فرض کردن
price theory نظریه قیمت
price support تایید قیمت
price support حمایت قیمتی
price support تثبیت قیمت توسط دولت برای حمایت کالا
price stabilization تثبیت قیمت
price stability ثبات قیمت
regular price قیمت عادی
price stability تثبیت قیمت
repurchase price قیمت بازخرید
price responsiveness انعطاف پذیری قیمت
resale price قیمت فروش مجدد
resale price بهای خرده فروشی
price setter قیمت وضع کردن در انحصار
price responsiveness کشش قیمت
reduced price بهای کاسته بهای تخفیف دار
price system نسبت و رابطه قیمتها با هم
price stabilization ثبات قیمت
reasonable price قیمت معقول
reasonable price قیمت عادله
price of blood خون تاوان
reduced price بهای نازل
price of blood دیه
price ratio نسبت قیمت
price reduction کاهش قیمت
price rigidity انعطاف ناپذیری قیمت
Price are fixed here . دراینجا قیمتها ثابت هستند
half-price نیمبها
cut-price جنسحراجشده
wholesale price قیمت عمده فروشی
very low price ثمن بخس
upset price کمترین بهای مقطوع درهراج
unjust price قیمت ناعادلانه
unit price بهای واحد
unit price قیمت واحد
unit price واحد قیمت
unit price واحد بهاء
trade price قیمت صنفی
We must settle the price first. اول باید قیمت راطی کرد
At the price of. At the cost of . به قیمت
at a knock-down price به قیمت مفت
crash price قیمت مفت
give-away price قیمت مفت
It's a steal at that price. این قیمت مفت است.
half price نصف قیمت
What is the price per week? قیمت برای یک هفته چقدر است؟
What is the price per night? قیمت برای یک شب چقدر است؟
At all costs . At any price . به هر قیمتی که شده
To put a price on something . روی چیزی قیمت گذاشتن
Every man has his price . هر کسی یک قیمتی دارد ( قابل تطمیع وپذیرفتن رشوه )
trade price قیمت تجاری
trade price قیمت تجارتی
trade price قیمت عمده فروشی
spot price قیمت نقدی
sopt price قیمت نقد
sopt price قیمت فروش نقدی
sopt price قیمت روز
shadow price شبه قیمت قیمت ضمنی
shadow price قیمت سایهای
selling price قیمت فروش
sale price قیمت حراج
sale price قیمت فروش
ruling price قیمت روز
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com