English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
retention money مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
retention money پول گرویی
Other Matches
Money for jam . Money for old rope . پول یا مفتی
Protection money. Racket money. باج سبیل
retention نگهداشتن
retention حفظ
retention یادداری
retention حافظه
retention ابقا ضبط
retention نگاهداری
retention نگهداری
retention حفافت توقیف بازداشت کردن
retention زمانی که تصویرتلویزیون پس ازنمایش دادن پنهان میشود,.به علت فسفرمقاوم
retention ضبط
retention of the urine حبس البول
retention time زمان بازداری
retention index شاخص بازداری
retention volume حجم بازداری
retention index اندیس بازداری
retention of title ضبط مالکیت
retention area قسمتهایی از دیسک توربین دراطراف ریشه تیغه ها که تحت نیروی زیادی قرار دارند
image retention ضبط تصویر
retention of configuration حفظ پیکربندی
retention of the urine شاش بند
retention of title حفظ مالکیت
retention period دوره ابقا
tube retention clip گیرهنگهدارندهلوله
contingency retention stock اقلام ذخیره برای عملیات احتمالی
storm water retention tank منبعهای نگهدارنده اب باران
money begets money <idiom> پول پول می آورد
near money شبه پول
take in (money) <idiom> رسیدن
money on d. وجه امانعی
value for money قدرت خرید پول
i have no money about me با خود هیچ پولی ندارم
his money is more than can ازانست که بتوان شمرد
even money مبلغ مساوی در شرط بندی
value of money ارزش پول
we are want of money ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
He is in the money. پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
After all that money is of no use. تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
value for money ارزش پول
near with one's money خسیس
he is f. of money پول فراوان دارد
his money is more than can پولیش بیش
money on d. پول سپرده
f. money پول فراوان
be in the money <idiom> در پول غلت خوردن
money جایزه نقدی
money مسکوک ثروت
money پول
be in the money <idiom> پول پارو کردن
money اسکناس
money سکه
purchase money قیمت جنس
promotion money دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
purchase money در CL ثمن
I'm not made of money! <idiom> من که پولدار نیستم! [اصطلاح روزمره]
prize money پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
possession money حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
passage money تاکردن
possession money حق النسبی
possession money حق الاجرا
penury of money قحط پول
penury of money کمیابی پول
passage money معاش کردن
quantity of money مقدار پول
raise money فراهم کردن پول
raise money جمع اوری کردن پول
You will need to spend some money on it. تو باید برایش پول خرج بکنی.
borrowed money پول قرض گرفته شده
money can't buy everything <idiom> پول خوشبختی نمی آورد
pin money <idiom> پول خرده خرجی
do not coin money <idiom> پول چاپ نکردن [پول چاپ نمی کنم]
Money peters out. پول کم کم تمام می شود.
to scrape up [money] چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن [پول]
ready money پول نقد
ready money پول موجود
ready money پول فراهم شده
requistion for money درخواست
requistion for money پول
money for jam <idiom> پول بی دردسر
passage money راه
passage money غذا
money supply عرضه پول
money stock عرضه پول
money stock حجم پول در گردش
money spinner کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
money pot دخل
money pot غلک
money player ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
money on deposit پول سپرده
money on deposit وجه امانی
to be rolling in money <idiom> تو پول غلت زدن [اصطلاح]
money off offer فروش با تخفیف
money of account پول محاسباتی
money multiplier ضریب بهم فزاینده پول
money matters امور پولی
money making پول بهم زنی
money making پول بهم زدن پول جمع کنی
money wage مزد پولی
passage money خوراک
passage money کرایه مسافر
passage money کرایه
onother's money پول شخصی دیگر
onother's money پول دیگری
odd money یک اسکناس 01 ریالی
oceans of money یک دنیا پول
neutrality of money بدون تاثیربودن پول
neutrality of money خنثی بودن پول
quasi money شبه پول
mortgage money پول قرضی
mortgage money پول رهنی
money worth چیزی که بپول بیزرد
money worth پول بها
money worth بهای پول
money worth برابر پول
money making پول گرد کن
save money پس انداز کردن
To count the money . پول شمردن
Count the money to see if it is right. پو ؟ را بشما ؟ ببین درست است
Take your money out of your pocket. پولت را از جیب دربیاور
He owes me some money. از او پول می خواهم (طلب دارم )
He got the money from me by a trick. با حقه وکلک پول را از من گرفت
pocket money . پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
He is saving his money. پولهایش راجمع می کند
To touch someone for money. کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
I am pinched for money. دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
To swindle money out of somebody. با تقلب پول از کسی گرفتن ( درآوردن )
To be a money grubber. پول پرست بودن
To raise money. پول فراهم کردن
gate money پولبلیطورودیه
danger money مزدوحقالزحمهانجام کاریخطرناک
appearance money پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
wildcat money پول بدون پشتوانه
To be wallowing in money . غرق درپول بودن
To put some money aside . پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
My only problem is money . تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
money sink <idiom> گودال پول [کیسه پول سوراخدار]
My money request to him طلب من از او [مرد]
I am running out of money . پول من تمام شد. [من دیگر پول ندارم.]
Changing money تبدیل پول و ارز
Time is money. <proverb> وقت طلاست .
He is a money -bags. <proverb> مالامال از پول است .
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
save money به دقت خرج کردن
rake in the money <idiom> ایجاد تعجب
for love or money <idiom> به هر شکلی
Money is no object at all . پول اصلا" مطرح نیست
We divided the money among ourselves . پول را بین خودمان قسمت
Could you lend me some money ? می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
volume of money حجم پول
velocity of money سرعت پول
have money to burn <idiom> پول از پارو بالا رفتن
sound money پول سالم
sound money پول قوی
soft money پول ضعیف
smart money مطلع
smart money غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
have money to burn <idiom> بی پروا خرج کردن
smart money خسارت
smart money پاداش زیان
short of money کم پول
scant of money بی پول
scant of money کم پول
salvage money جایزه نجات کشتی یا محموله
role of money نقش پول
money well spent <idiom> پولی که هدر نرفته
put one's money on something <idiom> بر سر چیزی شرط بستن
supply of money عرضه پول
table money فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
tight money کنترل پولی
veil of money نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
veil of money حجاب پول
time is money <idiom> وقت طلاست
trust money پول امانی
token money پول فرعی
to take eggs for money کردن
to take eggs for money را با دربرابر
to take eggs for money خر مهره
to stink of money خر پول بودن
to stake money on something سرچیزی شرط بندی کردن پول روی چیزی گروگذاشتن
to have a run for one's money از هزینه یا کوشش خود بهرهای بردن
to guzzle away one's money پول خودرادرمیگساری ازدست دادن
to game away one's money درقمارپول ازدست دادن
to change money خردکردن یامبادله کردن پول
time money وام مدت دار
tight money سیاست پولی انقباضی
money for jam <idiom> پول باد آورده
money maker پول گرد کردن
circulation of money گردش پول
despatch money جایزه بارگیری یا تخلیه سریع
despatch money پاداش جهت بارگیری یاتخلیه سریع
dispatch money جایزه یا انعام بارگیری یاتخلیه سریع
dispatch money پاداش سرعت کار
door money پول دم در
door money دری
door money ورودیه
earnest money بیعانه
earnest money پیش بها
money demand تقاضا برای پول
demand for money تقاضا برای پول
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com