English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
ripple mark شیارسطح چوب
Other Matches
ripple بطور موجی حرکت کردن
ripple موج دار شدن
ripple شکن
ripple مانند اب مواج شدن
ripple دارای سطح ناهموار
THere is not even a ripple in the water . <proverb> آب از آب تکان نمى خورد .
commutator ripple تموج جابجاگر
ripple through effect نتایج یا تغییرات یا خطاهای صفحه گسترده که به عنوان نتیجه یک مقدار تغییر یافته در یک خانه فاهر میشود
ripple through carry عملیاتی که رقم نقلی خروجی از جمع و رقم نقلی ورودی ایجاد کند
ripple though effect اثر بازدارنده
ripple sort مرتب کردن موجی
magnetic ripple لرزش مغناطیسی
magnetic ripple تموج مغناطیسی
There's a question mark [hanging] over the day-care clinic's future. [A big question mark hangs over the day-care clinic's future.] آینده درمانگاه مراقبت روزانه [کاملا] نامشخص است.
mark کد ارسالی در وضعیته که از علامت و فضای خالی
mark بعنوان سیگنال استفاده میکند
mark قرار دادن نشانه بلاک در ابتدا و انتهای بلاک متن
mark نوشتن حروف با جوهر مغناطیسی یا هادی که بعدا توسط ماشین قابل خواندن باشند
mark-down قیمت کالا را به منظور فروش پایین اوردن
mark کارت از پیش چاپ شده با فضایی برای حروف علامتدار
mark نشان
mark علامت گذاری روی چیزی
mark وسیلهای که داده را کارتهای مخصوص که حاوی علامت هدایت یا مغناطیسی است می خواند
mark علامت روی صفحه که نشان دهنده چیزی است
mark سیگنال ارسالی که نشان دهنده یک منط قی یا درست است
mark down تنزل قیمت
mark up سود توزیع کننده کالا
mark off خط کشیدن
mark of d. نشان امتیازیا افتخار
mark mark اعلام رها کردن بمب به هواپیمای بمب افکن از سوی دستگاه کنترل زمینی
mark down کاهش قیمتها
mark down پایین اوردن قیمت
mark up نرخ فروش را بالا بردن افزایش نرخ اجناس
mark down کاهش قیمت
to mark off جدا کردن
beside the mark پرت
beside the mark خارج ازموضوع
to mark out one's course طرحی برای رویه خود ریختن
mark-up سود توزیع کننده
mark up افزایش قیمت
below the mark پایین تر از میزان مقر ر
mark توجه کردن
mark علامت گذاشتن
mark حد
mark مدرک
mark مرز
mark درجه
mark پایه نقطه
mark هدف
mark داغ
mark نشان علامت
mark نشانه
mark نمره
mark ارزه
mark گواهی
mark نمره گذاری کردن علامت
mark علامت گذاری کردن
mark علامت نشانه هدف
mark علامت
mark نشانه کردن حریف
mark نشان کردن نشان
mark 01امتیاز کامل بولینگ مهارک_ردن ح_ریف
mark بل گی_ری خوب
mark هدف نقطه اغاز نقطه فرود
mark اثر
mark پایه
mark علامت گذاری
mark ایه
mark مارک
stonemason's mark علامت سنگتراش
repeat mark خال
shoulder mark نشان سردوشی علایم سردوشی
shoulder mark درجه روی دوش
shoulder mark درجه سردوشی افسران
shoulder mark نشان سردوشی
sea mark خطی که حدجزرومدرانشان میدهد
sea mark راهنمای دریایی :چراغ یافانوس دریایی
stonemason's mark نشان سنگ کار
press mark علامتی که جای کتاب رادرقفسههای کتابخانه نشان میدهد
exclamation mark علامت تعجب
mark time! !
match mark جفتن و جور کردن قطعات
mother's mark خال
pencil mark نشان مدادی
plate mark نشان عیار
plate mark انگ
plate mark طرف ودولت روی سیمینه وزرینه گذاشته میشود
plimsol mark مارک بارگیری
to mark down an article بهای کمتری بر کالایی گذاشتن
bale mark مشخصات عدل
to make one's mark اسم و رسم به هم زدن
plimsol mark علایم بارگیری
space mark علامت فاصله گذاری
plimsoll mark خط شاخص حداکثر وزن بارکشتی
pock mark ابله
mark time! در جا
tape mark نشان نوار
upto the mark داخل موضوع درست درجای خود بهنگام بموقع
we missed our mark تیر ما بسنگ خورد خطا کردیم
word mark نشان کلمه
word mark علامت کلمه
black mark سابقهی بد
Deutsche Mark واحدپول
guide mark نشانهراهنما
lateral mark علامتکناری
special mark علامتمخصوص
The would left a mark. جای زخم باقی ماند
To overstep the mark. To go too far. از حد معمول گذراندن
You mark my words. این خط واینهم نشان
Trade mark. علامت تجارتی
You mark my words . ببین کجاست که بهت می گویم ؟( بگفته ام گوش کن )
wide of the mark <idiom> از هدف به دور بردن ،نادرست
mark time <idiom> با ضرب اهنگ پا را تکان دادن
trade mark علامت تجارتی
tick mark علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر
tide mark علامتی که مد به هنگام پائین رفتن از خود بر دیواره یاساحل میگذارد
tide mark داغ مد
to hit a mark نشانی را زدن
to impress a mark on something نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
to impress a mark on something چیزیرانشان کردن
to make one's mark برجسته شدن
to make one's mark مشهور شدن نشان بجای امضا گذاشتن
to mark out a ground حدود زمینی را تععین کردن یانشان دادن
to mark good بهای کالا را در روی ان نوشتن
to mark good نشان حاکی از بهادر روی کالا گذاشتن
centre mark نقطهمرکزی
to mark time در جا زدن
to miss a mark نشانی را نزدن
to miss a mark خطا کردن
trade mark علامت تجاری
trade mark علامت بازرگانی
mark time <idiom> منتظر وقوع چیزی بودن
mark time در جا زدن در جا قدم رو
finger mark اثر انگشت
dead mark انداختن تمام میله ها دراخرین بخش مسابقه بولینگ
crop mark در نرم افزار DTP علامتهای چاپ شده که لبه کاغذ یا تصویر را نشان میدهند و امکان برش دقیق می دهند
check mark علامت کنترل
check mark علامتی در نزدیکی خط اغاز علامتی نزدیک نقطه اغازپرش یا پرتاب
center mark علامت مرکز نشانه مرکز
center mark مرکز سوراخ
calibration mark علامت کالیبراسیون
block mark نشان کنده
drag mark محل فشار
ear mark داغ گوش
ear mark نشان
file mark علامت فایل
file mark نشان پرونده
field mark نشان میدان
end mark علامت بی پایان
end mark نشان خاتمه
end mark نشان انتها
ear mark نشان کردن
birth mark ماه گرفتگی
bench mark نشانه
mark-downs قیمت کالا را به منظور فروش پایین اوردن
strawberry mark لکه برامده و قرمز رنگ مادرزادی در بدن شخص
punctuation mark نشانه چاپ که قابل بیان نیست وی در درک متن کمک میکند
punctuation mark علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
question mark " که نشان دهنده این است که یک حرفی در این محل تط ابق ایجاد میکند
question mark پرسش نشان
question mark علامت سوال
quotation mark علامت نقل قول
mark-ups سود توزیع کننده
accent mark یکی از علائم تکیه در موسیقی
accent mark علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
bench mark نشانه مبنا
bench mark شاخص علامت نقطه کنترل نقشه برداری شاخص نقشه برداری
bench mark شاخص مبداء
bench mark نشانهای که ارتفاع ان مشخص است و برای نقشه برداری به عنوان مبنااستفاده میشود
bench mark رپر
bench mark انگپایه
bench mark نشان
quotation mark نشان نقل قول
finger mark با انگشت چرک کردن
mark sense نشان گذار
hash mark علامت چاپ که به عنوان نشانه کپی سخت یا نشانگر به کار می رود
mark sensing نشان یابی
interogation mark نشان پرسش
mark sensing علامت زدن با مداد نرم
mark sensing نشان گذاری
mark sensing نشان دریابی
mark condition وضعیت نشان
mark condition شرط علامت
piece mark شماره شناسایی که روی قطعات و وسایل حک میشود
mark of mouth نشان پیری در اسب که ازگودی دندانش پیدا است
index mark علامت شاخص
mark out a ground تحدید حدود زمین
mark sense نشان دریاب
hash mark قسمتی از زمین پس از عبوراز خط یک یاردی
hash mark خط شروع مسابقه
floating mark نقاط مواج عکس هوایی
floating mark نقاط ایستگاه برجسته بینی
mark time فرمان در جا
mark sensing نشان دریایی
frequency mark نشانه فرکانس
frequency mark علامت فرکانس
bench mark علائمی که در روی انها ارتفاع محل نشان داده شده است
group mark نشان گروه
hash mark خط نشان
hall mark دولت روی سیمینه وزرینه میگذارن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com