English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 81 (5 milliseconds)
English Persian
scanned interrupt وقفه پویش شده
Other Matches
scanned تقطیع کردن شعر
scanned تعداد موضوعات درفایل یا لیست که در اسکن بررسی می شوند
scanned یکی ازخط وط افقی فسفری
scanned درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
scanned تعداد دفعاتی که تصویر CRT رسم مجدد میشود
scanned حرکت اشعه تصویر افقی در مقابل صفحه CRT
scanned بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
scanned dpl اسکن میکند
scanned پیمایش
scanned پوئیدن
scanned پویش کردن
scanned وسیلهای در اسکنر, دستگاه فتوکپی و ماشین فکس که از سلولهای نوری- الکتریکی برای تبدیل تصویر به الگویی از پیکسل ها استفاده میکند. این مدل ازنوک اسکن که رنگهای مختلف را تشخیص میدهد استفاده میکند
scanned فرآیند تبدیل سیگنال ویدیویی بهم پیچیده به سیگنال صاف یا یک سیگنال مرکب به سیگنال جدای RGB
scanned با وزن خواندن
scanned بطوراجمالی بررسی کردن پوییدن
scanned اجمالا مرور کردن
scanned تجسس
scanned تجسس کردن بارادار
scanned دیدبانی کردن دیدبانی مداوم
scanned کاوش کردن
scanned یک دور گردش انتن رادار
scanned پوییدن
scanned بخشی از تصویر که توسط اسکنر خوانده میشود
scanned شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scanned image تصویر پوشیده
interrupt سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
interrupt سیگنال وقفه که با روش polling تشخیص داده میشود
interrupt لیستی از وسایل جانبی و خصوصیات آنها وقتی که سیگنال وقفه صادر می کنند.
interrupt به وقفه پاسخ داده میشود و پس سیستم وضعیتهای حفظ شده را به حالت طبیعی دنبال میکند
interrupt حالتی که در آن در صورتی که وقفه رخ دهد تمام وضعیتهای ماشین و برنامه حفظ می شوند
interrupt خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
interrupt انجام عملی پس از تشخیص وقفه
interrupt سیگنالی که واحد پردازش مرکزی را از یک کار به کار دیگر با حق تقدم بیشتر می برد و به CPU اجازه میدهد دیرتر به کار اول برگردد
interrupt توقف ارسال طبق عملی در مرحله نهایی سیستم
interrupt توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
interrupt توقف
interrupt وقفه
interrupt سیگنال از وسیلهای که به CPU اعلام میکند که نیاز به توجه دارد
interrupt وقفهای که CPU را هدایت میکند تا به محل مشخصی منتقل شود
interrupt تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupt حرف دیگری را قطع کردن
interrupt گسیختن
interrupt منقطع کردن
interrupt قطع کردن
interrupt جدا کردن
interrupt ناتوان کردن وقفه
interrupt اتصال به واحد پردازش مرکزی از خارج سیستم که به رسانههای خارجی امکان استفاده از امکانات وقفه CPU را میدهد
interrupt حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
interrupt نرم افزاری که سیگنالهای وقفه را می پذیرد و روی آنها کار میکند.
interrupt ای که در پاسخ به یک وقفه کار میکند
interrupt اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
interrupt حرکت دادن وقفه
interrupt خط وقفه که فعال شده است
interrupt ذخیره سازی وقفه ها در صف و پردازش طبق اولویت
system interrupt وقفه سیستم
to interrupt any one's speech صحبت کسیرا قطع کردن
program interrupt قطع برنامه
to interrupt a friendship رشته دوستی را با کسی پاره کردن
to interrupt a view جلو منظرهای را گرفتن
to interrupt any one's speech سخن کسیرا گسیختن
to interrupt any one's speech در میان سخن کسی امدن
vectored interrupt سیگنال وقفه که پردازنده را به یک تابع در آدرس مشخص هدایت میکند
vectored interrupt وقفه برداری
To interrupt someone. To butt in. تو حرف کسی دویدن
program interrupt وقفه برنامه
interrupt driven وقفه گرا
interrupt a connection قطع شدن یک اتصال
clock interrupt وقفه زمان سنجی
interrupt handler گرداننده وقفه
priority interrupt وقفه اولویت
interrupt vector بردار وقفه
automatic interrupt وقفه خودکار
automatic interrupt قطع خودکار
non maskable interrupt سیگنال وقفه با ارجحیت بالا که توسط نرم افزار یا دستورات دیگر قابل آسیب دیدن نیست
external interrupt وقفه خارجی
interrupt serrice routine روال سرویس وقفه
daisy chain interrupt یک سیستم وقفه که در ان دستگاههای جانبی از طریق گذرگاه به کامپیوتر وصل می شوند
machine check interrupt وقفه بررسی ماشین
machine check interrupt وقفه مقابله ماشین
To interrupt someone . To cut some one short. حرف کسی را قطع کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com