English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 142 (7 milliseconds)
English Persian
scroll bone استخوان فرفرهای
Other Matches
scroll ثبت کردن
scroll میله نمایش داده شده در اطراف پنجره با نشانهای که میزان فضای تغییر را نشان میدهد
scroll که نحوه عملیات کلیدهای کنترل نمایشگر را تغییر میدهد , کار آنها بستگی به برنامه کاربردی دارد
scroll کلیدی
scroll متنی که روی صفحه پیکسل به پیکسل ونه خط به خط بالا می رود و حرکت ملایم تری ایجاد میکند
scroll طومار
scroll پیچک
scroll نوشته یافهرست طولانی
scroll طومارنوشتن
scroll کتیبه نوشتن
scroll برداری که وقتی انتخاب شود محتوای پنجره را بالا یا پایین یا به اطراف می برد
scroll متن نمایش داده شده که در هر لحظه یک خط بالا یا پایین صفحه می رود
scroll حرکت دادن متن نمایش داده شده به صورت عمودی بالا یا پایین صفحه نمایش یک پیکسل یا خط در واحد زمان
C-scroll [پیچک هایی به شکل سی و اس بویژه در تزئینات روکوکو]
scroll مرور کردن
scroll saw اره منبت کاری
scroll حالت ارسال که هر کلید انتخاب شده را ارسال میکند وبا گیرنده نمایش میدهد
roll scroll متن نمایش داده شده که درهرلحظه یک خط بالا یا پایین صفحه نمایش می رود
scroll foot پایه پیچکی
scroll case قسمتطومار
scroll lock key کلید Lock Scroll
t bone گوشت و استخوان گاو بشکل حرف T
bone استخوان
to the bone <idiom> به طور کامل
bone استخوان بندی گرفتن یا برداشتن
bone تقاضاکردن
bone عظم
bone خواستن درخواست کردن
knuckle bone قاب بازی
knuckle bone برامدگی بندانگشت
splint bone استخوان ساق نازک نی
knuckle bone سه قاب
shin bone درشت نی
shin bone قصبه کبری
skin and bone لاغر
skin and bone پوست واستخوان
parietal bone اهیانه
ring bone استخوان زیادی در بخولق اسب
ridge bone استحکام
occipital bone استخوان قمحدوه
navicular bone استخوان زورقی
maxillary bone استخوان ارواره
malar bone استخوان گونه
long bone استخوانهای دراز
long bone که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
pertrosal bone استخوان سنگی یاحجری
ridge bone تیره پشت
ridge bone ستون فقرات پشت
ridge bone استواری
splinter bone قصبه صغری
splinter bone ساق کوچک قزن قفلی
bone dry کسی که لب به مشروب الکلی نمیزند
bone dry جایی که نوشیدن مواد الکلی در آن قدغن است
alveolar bone استخوانحفرهای
nasal bone استخوانبینی
spoke bone زند اعلی
To set a bone. استخوان جا انداختن
It is now dry as a bone . حالاحسابی خشک شده است
herring-bone [نقش تزئینی جناغی]
bone of contention <idiom> دلیل برای جنگیدن
funny bone <idiom> جایی پشت آرنج که موقع ضربه سوزش وخارش میکند
as dry as a bone مثل چوب [خشک]
bone dry خشکیده
bone dry خیلی خشک
spoke bone زند بالا
stifle bone کاسه زانوی اسب
stirrup bone ;stirrup bone استخوان رکابی
temporal bone استخوان گیجگاه
thigh bone استخوان ران
thigh bone فخد
to have a bone to pick بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
tympanic bone استخوانی که پرده صماخ رانگه میدارد
ungual bone استخوان ناخنی
wishing bone جناغ مرغ جناغ
bone china چینی فراتاب و فریف که از رس سفید و خاکستر استخوان درست شده است
bone-house [جایی برای نگهداری استخوان مردگان]
knuckle bone کعب
marrow bone زانو
ankle bone کعب
anvil bone استخوان سندانی
back bone rope ridge
bone ache استخوان درد
bone black عاج سیاه
bone conduction رسانش استخوانی
bone glue سریشم استخوانی
bone oil روغن استخوانی
bone setter شکسته بند
bone setting شکسته بندی
breast bone استخوان سینه
breast bone عظیم قص
ankle bone استخوان قوزک
aitch bone استخوان کفل
marrow bone قاب زانو
bone marrow مغز استخوان
bone marrow مخ
bone marrow مغز قسمت عمده
bone marrow جوهر
bone of contention مایه نفاق
ckeek bone استخوان گونه
marrow bone استخوان مغز دار
zygomatic bone استخوان گونه
funny bone استخوان ارنج
funny bone شوخی
funny bone خوش مزگی
cannon bone استخوان ساق پا
carpal bone حجره گرزن
collar bone ترقوه
huckle bone قاب
huckle bone استخوان قوزک کعب
the humeral bone استخوان بازو
the humeral bone استخوان عضد
the humeral bone بازو
the humeral bone عضد
hurl bone استخوان ران اسب
tongue bone لامی
hyoid bone استخوان لامی
innominate bone استخوان بی نام
innominate bone استخژان چاربند که از سه استخوان درست شده است
knuckle bone قاب
huckle bone استخوان لگن
huckle bone استخوان چاربند
foot bone خرده استخوان پا
fish bone خارماهی
foot bone غوزک مچ پا
frontomalar bone استخوان پیشانی وگونه
fish bone استخوان ماهی
frontal bone استخوان پیشانی
green bone نیزه ماهی
have a bone to pick بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
herring bone استخوان شاه ماهی
herring bone معماری یا طرح چپ و راست
cuttle bone کف دریا
what is bred in the bone will come out in the flesh <proverb> عاقبت گرگ زاده گرگ شود
work someone's finger to the bone <idiom> تمام تلاش را به کار بستند
price cut to the bone کمترین قیمت
rag-and-bone man دورهگرد دستفروش
work one's fingers to the bone <idiom> خیلی سخت کار کردن
herring bone bond نماچینی جناغی
A bone has stuck in my throat . یک استخوان توی گلویم گیر کرده
herring bone bond رج چینی جناغی
Two dogs fight for a bone, and a third runs away w. <proverb> دو سگ بر سر استخوانى مى جنگند سومى آنرا بر مى دارد و مى برد .
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com