English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 128 (8 milliseconds)
English Persian
second degree burn سوختگی درجه دوم
Other Matches
burn up <idiom> کاملا سوختن (معمولا برای چیزهایی غیرازساختمان)
burn down <idiom> کاملا سوختن (معمولابرای ساختمان استفاده میشود)
to burn ته گرفتن [غذا]
to burn up سوزاندن و از میان بردن
burn in سوختن
burn in حرارت دادن واکس برای مالیدن به کف اسکی
burn in نوشتن داده در یک قطعه PROM
burn in ازمایش روشن
burn in فرایندازمایش مدارها و مولفههای الکتریکی از طریق قراردادن انها در دمای زیاد یک کوره
burn off خسته کردن رقیب باگرفتن سرعت اولیه دوچرخه
burn out تمام شدن سوخت به طور غیرمنتظره خاتمه سوزش زمان خاتمه سوزش سوختن
burn out گرمای زیادی یا استفاده نادرست که باعث میشود یک مدار الکترونیک یا وسیله متوقف شود
to burn out خاموش شدن
to burn out سوختن
to burn into نشان گودگذاشتن
to burn into خوب داغ کردن
to burn away سوختن و تمام شدن
burn اتش زدن
burn سوزاندن
burn برنامه نویسی PROM با داده
burn سوختن مشتعل شدن
burn کسب امتیاز برداشتن غیرمجاز سنگ یا مانع دیگر از مسیر
burn امتیاز گرفتن از حریف
burn اثر سوختگی
burn کارکردن موتور راکت طبق برنامه
burn دراتش شهوت سوختن
burn سوزش موادمنفجره
burn in علامت گذاری یک صفحه تلویزیونی یا مانیتور پس از نمایش یک تصویر درخشان برای مدت طولانی
burn سوختن
to burn ones fingers ازدخالت یاتندی درکاربدی دیدن
dark burn خستگی
my ears burn گویی کسی از من سخن می گوید
sun burn افتاب زدگی
sun burn سوختگی ازافتاب
to burn a hole سوزاندن
to burn a hole سوراخ کردن
to burn blue شعله یا نور ابی دادن
to burn down ar low اهسته ترسوختن
to burn down or low اهسته ترسوختن
ion burn یون سوخت
burn variation واریاسیون برن در دفاع فرانسوی
burn through range مسافتی که رادار در ان میتواند هدفها را کشف کند
to burn rubber بوکس و باد کردن چرخ
have money to burn <idiom> پول از پارو بالا رفتن
to burn the food بگذارند غذا ته بگیرد
have money to burn <idiom> بی پروا خرج کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
burn one's bridges behind one <idiom> پلهای پشت سرش راخراب کردن
flash burn سوختگی حاصله از برق ترکش اتمی
slash and burn ببرو بسوز
burn notice علامت رمز برای نشان دادن اینکه یک نفر یا گروهی ازافراد قابل اعتماد نیستند
to burn the midnighoil شب نشینی کردن
slash and burn بریدن و سوزاندن گیاهان جنگلی
first-degree درجهیک
in a less degree کمتر
p in the second degree شریک جرم
degree درجه [یکای زاویه] [ریاضی]
to a degree تادرجه زیادی
(the) third degree <idiom> بتفصیل پرسیدن
to p to the degree of m.a نائل شدن به درجه A.
third degree رتبه سوم
degree اندازه
degree رتبه بندی کردن
degree پایه
third degree درجه سوم
degree زینه
degree درجه
degree رتبه
degree دیپلم یا درجه تحصیل
to burn the midnight oil دود چراغ خوردن
to burn the midnight oil در شب ریاضت کشیدن
to burn the midnight oil شب نشینی کردن
Be careful not to burn the meat . مواظب باش گوشت رانسوزانی
burn a hole in one's pocket <idiom> پولی که تومیخواهی سریعا خرج کنی
burn the candle at both ends <idiom> یکسره کارمیکند
burn the midnight oil <idiom> تا دیر وقت درس خواندن
burn the midnight oil <idiom> [زحمت زیاد کشیدن]
Wet and dry burn togrther . <proverb> تر و خشک با هم مى سوزد .
It is not a pottage so hot as to burn the mouth . <proverb> آش دهن سوزى نسیت .
degree of shrinkage ضریب افت
degree opulence درجه توانگری
degree of protection میزان حفافت
electrical degree درجه الکتریکی
degree of precision درجه دقت
kelvin degree درجه کلوین
to the nth degree <idiom> بالاترین وجه ممکن
magnetic degree زاویه مغناطیسی
oxidation degree درجه اکسایش
degree of shrinkage ضریب جمع شدگی
conferred a degree درجه دانشگاهی اعطا کردن
degree of protection میزان تامین درجه حفافت
arc degree درجه [یکای زاویه] [ریاضی]
degree of arc درجه [یکای زاویه] [ریاضی]
degree of relationship درجه خویشاوندی
degree of risk میزان خطر
degree of risk شدت خطر شدت قبول خطر
principal in the first degree مجرم اصلی
degree of saturation درجه اشباع
poll degree درجهای که از دانشگاه بگیرندولی با امتیازویژهای توام نباشد
third degree of readiness محل پدافندstations defense : syn
degree of freedom درجه ازادی
centigrade degree درجه صدبخشی
centigrade degree زینه صدبخشی
degree gradution تقسیم بندی درجهای
degree gradution مقیاس درجهای
degree of advancement درجه پیشرفت
degree of centralization درجه تمرکز
degree of compaction درجه تراکم
degree of crystalinity درجه بلورینگی
third degree of readiness امادگی درجه سه
degree of difficulty درجه بندی حرکات مشکل شیرجه
degree of dissociation درجه تفکیک
baume degree درجه بومه
degree of curve درجه انحناء
bachelor's degree مدرک لیسانس
degree of polymerization درجه بسپارش
first degree of readiness station action
second degree of readiness امادگی درجه دو
second degree of readiness وضعیت زرد relaxed actionstation : syn
thirty degree cut برش 03 درجه
fourth degree of readiness امادگی درجه چهار
average degree of polymerization درجه متوسط بسپارش
advancement degree of reaction درجه پیشرفت واکنش
critical degree of polymerization درجه بحرانی بسپارش
fourth degree of readiness محل دریانوردی station cruising: syn
number average degree of polymerization میانگین عددی درجه بسپارش
weight average degree of polymerization میانگین وزنی درجه بسپارش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com