English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (11 milliseconds)
English Persian
seek time زمان پیگرد
seek time زمان جستجو زمان طلب
seek time زمان پیگردی
Search result with all words
average seek time مدت متوسط جستجو
head seek time زمان جستجوی هد
Other Matches
seek زمانی که نوک خواندن / نوشتن شیار مناسب روی دیسک را پیدا میکند
seek جستجو برای یافتن
seek بخشی از حافظه که برای داده یا کلمه خاص جستجو میشود
seek پوییدن
seek طلب کردن پیگردی کردن
seek گشتن
seek جستجو
to seek somebody out جوییدن کسی
to seek somebody out جستجو برای پیدا کردن کسی
seek جستجو کردن
seek جوییدن طلبیدن
to seek somebody out طلبیدن کسی
hide-and-seek بازی غایب شدنک
hide and seek بازی غایب شدنک یا غایب موشک
hide-and-seek چشم بندک
to seek adventures دل بدریازدن
to seek a position جستجوی کاریامقامی کردن پی کاری گشتن
to seek a position مشورت کردن
to seek shelter پناه جستن
to seek refuge پناه بردن پناهنده شدن
to seek refuge پناه جستن
to seek or ask lagal a نظرقضائی خواستن
to seek or ask lagal a مشورت قضائی کردن
to seek advice نظر خواستن
to seek advice مشورت کردن
seek delay تاخیر پیگردی
to seek adventures مخاطره جویی کردن
to seek adventures پی مخاطرات رفتن
to seek a remedy for something چاره جویی کردن
to seek a remedy for something چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
to seek a position نظر خواستن
To seek political asylum. تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
to seek redress in court به دادگاه رجوع کردن [حقوق]
To seek refuge ( shelter). پناه آوردن ( بردن )
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . وقتش که شد خبر میکنم
at the same time ضمنا"
one at a time یکی یکی
do time <idiom> مدتی درزندان بودن
for the time being <idiom> برای مدتی
once upon a time روزگاری
from time to time <idiom> گاهگاهی
at the same time در ان واحد
behind time دیر
have a time <idiom> به مشکل بر خوردن
behind time بی موقع
time is up وقت گذشت
at a specified time در وقت معین یا معلوم
about time <idiom> زودتراز اینها
in no time <idiom> سریعا ،بزودی
against time تایم گیری
once upon a time یکی بودیکی نبود
against time رکوردگیری
all the time <idiom> به طور مکرر
There is still time before I go. هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
time in ادامه بازی پس از توقف
have a time <idiom> زمان خوبی داشتن
keep time <idiom> زمان صحیح رانشان دادن
while away the time <idiom> زمان خوشی را گذراندن
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
at another time در زمان دیگری
what is the time? وقت چیست
There is yet time. هنوز وقت هست.
time will tell در آینده معلوم می شود
at this time <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
out of time بیجا
out of time بیگاه
on time <idiom> سرساعت
take off (time) <idiom> سرکار حاضر نشدن
take one's time <idiom> انجام کاری بدون عجله
time after time <idiom> مکررا
time out <idiom> پایان وقت
out of time بیموقع
It's time وقتش رسیده که
at the same time در عین حال
in time <idiom> قبل از ساعت مقرر
take your time عجله نکن
once upon a time روزی
it is time i was going وقت رفتن من رسیده است
to d. a way one's time وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
all-time همیشگی
all-time بیسابقه
all-time بالا یا پایینترین حد
one-time پیشین
one-time قبلی
one-time سابق
from time to time هرچندوقت یکبار
from time to time گاه گاهی
many a time چندین بار
many a time بارها
from this time forth ازاین ببعد
what is the time? چه ساعتی است
what time is it? چه ساعتی است
to keep time موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
just in time درست بموقع
just in time روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
in time بجا
in time بموقع
in the time to come اینده
in the time to come در
in the mean time ضمنا
two time دو حرکت ساده
up time زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
i time time Instruction
to know the time of d اگاه بودن
to know the time of d هوشیاربودن
from this time forth زین سپس
from this time forth ازاین پس
old time قدیمی
on time مدت دار
down time مرگ
down time زمان تلف
in no time خیلی زود
down time زمان توقف
down time زمان بیکاری
down time وقفه
down time زمان تلفن شده
down time مدت از کار افتادگی
One by one . One at a time . یک یک ( یکی یکی )
off time مرخصی
Our time is up . وقت تمام است
off time وقت ازاد
for the time being عجالت
four-four time چهارهچهارم
three-four time نت
two-two time نتدودوم
f. time روزهای تعطیل دادگاه
some time or other یک روزی
since that time. thereafter. ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
mean time زمان متوسط
mean time ساعت متوسط
even time دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
What time is it?What time do you have? ساعت چند است
At the same time . درعین حال
Once upon a time . یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
at any time <adv.> درهمه اوقات
time وقت قرار دادن برای
time به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time [s] <adv.> بار
time سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time فرصت موقع
any time <adv.> درهمه اوقات
What have you been up to this time? حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
for the first [last] time برای اولین [آخرین] بار
time تایم
time فرصت
time 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
she is near her time وقت زاییدنش نزدیک است
time زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time [s] <adv.> دفعه
time زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time اندازه گیری زمان یک عملیات
time TIفرمان E
some time یک وقتی
time زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
there is a time for everything هرکاری وقتی
time سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time ثیر قرار میدهد
time انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time and again بکرات
time and again چندین بار
there is a time for everything دارد
specified time وقت معین
some time or other یک وقتی
time out تایم
time وقت
time out ایست
time out وقفه فاصله
time مدت
time وقت معین کردن
time out مهلت
time عهد
time مدروز
time روزگار
some time مدتی
time زمان
time گاه
time فرصت مجال
time هنگام
time زمانه
time out معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
keep time <idiom> نگهداری میزان و وزن
at any time <adv.> هر بار
time out ساعت غیبت کارگر
time زمانی موقعی
time ساعتی
time ایام
at any time <adv.> همیشه
any time <adv.> همیشه
time متقارن ساختن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com