English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 188 (9 milliseconds)
English Persian
semi circle نیم دایره
Other Matches
semi نیم
semi نصف
semi نصفه
semi نیمه تاحدی
semi تقریبا نصف
semi نصف شده
semi پیشوندی بمعنی : نیم
semi نیمه
semi- در معنای نصف یا بخش
semi monthly پانزده روزیکبار
semi meran شبه مران در دفاع مران
semi mechanization نیمه مکانیزه
semi literate نیمه نویسا
semi-conscious نیمه بیهوش
semi independent نیمه خود مختار
semi monthly روزنامه یامجله دوهفتگی
semi naufragium نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
semi-colon نقطه ویرگول
semi-colon نقطهبند
semi-colon نیم وج از یا
semi-conscious نیمه هشیار
semi-colons نقطه ویرگول
semi-colons نیم وج از یا
semi-colons نقطهبند
semi independent نیمه مستقل
semi diesel نیم دیزل
semi conductor نیمه هادی
semi solvable نیم حل پذیر
semi slav شبه اسلاو در وامبی وزیرشطرنج
semi skilled نیمه ماهر
semi spinner پرتاب دورانی گوی بولینگ
semi roller پرتاب دورانی گوی بولینگ
semi officially بطورنیم رسمی
semi official نیمه رسمی
semi weekly هفتهای دوبار
semi automatic نیم خودکار
semi barbarian نیم وحشی
semi centennial پنجاهمین سالگرد
semi centennial نیم سده نیم سدهای
semi circular نیم دایرهای
semi circular a طاق روی
semi trailer نیمه یدک
semi-conscious در حال نیمه غش
semi-column نیم ستون
semi-modal افعالیمثلdare;-Needنیمهکمکی
semi annual ششماهه
semi annually ششماهه
semi-detached درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
semi detached درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
semi finals نیمه نهایی
semi-finals نیمه نهایی
semi-mummy نیمهبستهشده
semi-precious نیمه گرانبها
semi-finalists شرکت کننده در مسابقهی نیمه نهایی
semi-finalist شرکت کننده در مسابقهی نیمه نهایی
semi-final مسابقات نیم پایانی
semi-final نیم پایانی
semi-finalist نیم - پایانگر
semi-finalists نیم - پایانگر
semi-final نیمه نهایی
semi-precious نیمه بهادار
semi circular parry دفاع نیمدایره
semi automatic lathe ماشین تراش نیمه خودکار
semi automatic advance میزان کردن نیم خودکار
semi-submersible platform سکوینیمهشناور
semi skilled worker کارگر نیمه ماهر
semi self maintained discharge تخلیه نیم وابسته
semi processed data داده خام که پردازش شده است مثل مرتب کردن , ضبط کردن , تشخیص خطا..
semi open game بازی شطرنج نیمه باز
semi interquartile range دامنه نیمه چارکی
semi killed steel فولاد نیمه ارام
semi logarithmic paper کاغذ نیمه لگاریتمی
semi indirect lighting روشن سازی نیم مستقیم
semi luxury goods کالاهای نیمه تجملی
semi finished goods کالاهای نیمه ساخته
semi-fisheye lens لنزنیمهبرآمده
semi-detached houses خانههاییکشکلبادیوارمشترک
semi durable goods کالاهای نیمه بادوام
semi automatic telephone system تلفن نیم خودکار
inner circle دایرهداخلی
circle eight چرخش با دایرهای بشکل 8لاتین
circle جفتی
circle محیط دایره
circle گرفتن احاطه کردن
circle دور
circle دورزدن
circle قلمرو
circle مدورساختن
circle دویدن در مسیر منحنی
circle محفل حوزه
circle دایره
semi-permanent hair color [American] رنگ مو
elevation circle قطاع درجه
azimuth circle سمت نما
azimuth circle قطب نمای نجومی هواپیما زاویه یاب نجومی صفحه قطب نمای کشتی
traffic circle دایرهی یک طرفه
central circle دایرهوسط
centre circle دایرهمرکزی
goal circle محدودهگل
arc de circle خمش
on-deck circle دررویدایره
outer circle دایرهخارجی
azimuth circle سمت گیر
azimuth circle دایره سمتیه
base circle هر قسمت اریب از یک سیلندر دایره مبنا
dip circle میل سنج
diffusion circle دایره پخش
color circle دایره رنگها
circle of position دایرهای که از موضع نفرات عبور میکند دایره مکان نافر
circle of influence دایرهای که حد منطقه تاثیررا مشخص میکند
circle graph نمودار دایرهای
circle dodge گریز از حریف در مسیرمنحنی
center circle دایره میانی
center circle دایره وسط زمین
restricting circle دایرهممنوعه
antarctic circle مدار قطب جنوب
altitude circle صفحه ارتفاع سنج هواپیما
area of a circle مساحت صفحه [قرص شکل] [ریاضی]
circumscribed circle دایره محیطی [ریاضی]
circle chart نمودار دایره ای [ریاضی]
circle chart گراف دایره ای [ریاضی]
area of a circle مساحت دایره [ریاضی]
vicious circle دور معیوب
aiming circle زاویه یاب فرماندهی
dress circle صندلیهای ردیف جلوتماشاخانه
station circle چرخههواشناسی
striking circle دایرهبرخورد
vicious circle دور و تسلسل
mill circle چرخ اسیاب ژیمناستیک
vicious circle <idiom> دلیل وتاثیری بانتیجه بد
unit circle دایره واحد [ریاضی]
Arctic Circle مدار قطب شمال
winner's circle محوطه نزدیک خط پایان درمسیر سوارکار و اسب برنده برای گرفتن جایزه
leg circle جفتی
great circle دایره عظیمه سماوی
great circle دایره عظیمه
great circle بزرگترین دایره محیط یک کره
marker circle دایره مشخص کننده مرکزمنطقه فرود هوایی یا باندفرود هواپیما
giant circle افتاب شکسته
mohr's circle دایره موهر
flank circle جفتی خرک
half circle چرخش نمیدایره ژیمناست
hip circle چرخ جلو روی پارالل
kick circle دایره 8/81 متری وسط میدان
hrowing circle دایره پرتاب دیسک
come full circle <idiom> کاملا برعکس
hour circle نصف النهار حلقه مدرج
mohr's circle دایره مور
hour circle دایره ساعتی
hole circle گردی سوراخ
face off circle هرکدام از پنج دایره کوچک مخصوص رویارویی
turning circle دایره چرخش ناو
vertical circle دایره قائم
vertical circle دایره عظیمه ماربر راس القدم و سمت القدم نافر
pitch circle دایره گام
turning circle دایره گردش
root circle دوره پای دندانه
throwing circle دایره پرتاب نیزه
tip circle دوره نوک
stress circle دایره تنش
three point circle قوس زمین زیر حلقه بسکتبال
north circle دایره شمالگان
small circle دایره صغیره سماوی
small circle دایره صغیره
stalder circle اشتادلر
stalder circle چرخش کامل بدورمیله بدون تماس پاها بامیله
parhelic circle هاله روشن بالای افق
tactile circle دایره بساوشی
the vicious circle دور تسلسل
prime vertical circle دایره قائم اصلی
secondary great circle دایره عظیمه ثانویه
inscribed circle [of a triangle] دایره [محاطی مثلث] [ریاضی]
perimeter [circumference] of a circle محیط دایره
center ice circle داره میانی زمین
centre of crest circle مرکز خمیدگی
centre face-off circle دایرهمرکزیمحلروبروشدنحریفها
graduated circle of an alidade دایره مدرج زاویه یاب صفحه درجه دار زاویه سنج
free throw circle دایره پرتاب ازاد
great circle route کمان دایره عظیمه
centre of crest circle مرکز انحنای ستیغ
great circle route مسیرقوس دایره عظیمه سماوی
tip circle diameter قطر دوره نوک
vicious circle of poverty دور باطل فقر
adjustment for horizontal-circle image تنظیم افقی مرکز تصویر
adjustment for vertical-circle image تنظیم عمودی مرکز تصویر
the power of a point with respect to a circle قوت یک نقطه نسبت به یک دایره [ریاضی]
jackknifing [with trailer or semi-trailer] تا شدن [به ۹۰ درجه و بیشتر ] کامیون در حال حرکت [با تریلر یا تریلر مسقف]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com