Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 48 (4 milliseconds)
English
Persian
simply stated
به بیان کوتاه
Other Matches
simply
بسادگی
simply
<adv.>
<idiom>
حالا دیگه
[اصطلاح روزمره]
simply
واقعا
simply
حقیقتا
simply
<adv.>
<idiom>
حالا
[اصطلاح روزمره]
She kept on and on . She simply wouldnt let go .
مگرول کن معامله بود !
I simply cant concentrate.
حواس ندارم ( حواس برایم نمانده )
simply supported deep beam
تیره تیغه روی دو تکیه گاه ساده
Rather than simply modifying existing designs she searches for new solutions.
به جای اینکه طرح های موجود را فقط اصلاح کند او
[زن]
به دنبال راه حل های تازه می رود.
As stated above.
همانطور که دربالاآمده است ( اشاره شده است )
he f.stated that
دروغی گفت که
stated
وضعیت
stated
وضعیت چیزی
stated
<adj.>
<past-p.>
گفته شده
Unless otherwise stated .
مگر اینکه خلاف ( عکس ) آن اظهار گردد
stated
<adj.>
<past-p.>
اظهار شده
stated
<adj.>
<past-p.>
ذکر شده
stated
<adj.>
<past-p.>
بیان شده
stated
<adj.>
<past-p.>
نامبرده شده
stated
چگونگی
stated
مدار یا وسیله یا برنامهای که نشان میدهد هیچ عملی رخ نداده ولی ورودی می پذیرد
stated
وضعیتی که در آن عمل رخ میدهد یا میتواند رخ دهد
stated
حالت
stated
دولت
stated
دولتی حالت
stated
کشوری
stated
ایالت
stated
جمهوری کشور
stated
ملت
stated
دولت استان
stated
کیفیت
stated
تعیین کردن حال
stated
افهار داشتن افهارکردن
stated
جزء به جزء شرح دادن
stated
حال
stated
تعیین کردن وقرار دادن
stated
افهار کردن وتصریح کردن
stated
ابهت
stated
مقام ورتبه
stated
سیاسی رسمی وضع
stated
دولتی
stated
ایالت کشوری
stated
کشور
stated
توضیح دادن
i stated the facts
چگونگی را بدانسان که بودبیان کردم
at a stated time
در وقت معین
Much as I tried , I couldnt do it . I simply couldnt do it .
هر چه سعی کردم نشد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com