English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (10 milliseconds)
English Persian
slide rule خط کش ریاضی
slide rule خط کش مهندسی
slide rule خط کش محاسبه
Search result with all words
azimuth adjustment slide rule خط کش محاسبات تنظیم گرا
nautical slide rule خط کش محاسبه دریایی
slide rule dial صفحه مدرج خط کش محاسبهای
Other Matches
slide طوقه لغزنده
slide سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
slide سورتمه
slide حرکت به آرامی روی یک سطح
slide in کشویی
slide in توسراندنی
slide لیزخوردن ازپهلو
slide حرکت از پهلو
slide پس وپیش رونده
slide سرخونده
slide تبدیل تلفظ حرفی به حرف دیگری لغزنده
slide اسباب لغزنده
slide کشو
slide سرسره
slide سراشیبی ریزش
slide سرازیری
slide لغزیدن
slide سریدن
slide غلاف متحرک
slide خط کش
slide ریل لغزنده سرسره
slide صفحه لغزنده چهارچوب
slide لغزش
slide سرسره گهواره توپ
slide سر سراندن
slide اسلاید
slide projector برنامهاسلاید
slide rules خط کش محاسبه
slide rules خط کش مهندسی
slide rules خط کش ریاضی
back slide لغزش به عقب
back slide منحرف شدن از مسیر
to slide to the side به آنطرف سریدن
tuning slide دریچهتولیدآهنگ
slide valve دریچه متحرکی که باز وبسته میشود
power slide لغزش به کنار در پیچ مسیر
operating slide دستگاه الات متحرک تیربار الات متحرک یا قسمتهای خوراک دهنده
slide [for children] سورتمه [سرسره ] [در برف]
slide valve دریچه متحرک
gun slide دستگاه سرسره کشو توپ دستگاه کشوی عاید و دافع توپ
cutter slide لغزنده فرز
cross slide کشوی لغزنده عرضی
back slide شناورشدن روی اب به پشت با بازوهای چسبیده به بدن وحرکت به عقب با فشار پا
bottom slide لغزنده زیرین
left slide حرکت موج سوار روی موج بسمت چپ روبرو ساحل
control slide کشوی کنترل
control slide غلتگاه کنترل
slide-bar مانعسرخوردن
third valve slide سومیندریچهسرنده
variable slide طول عقب نشینی متغیر
slide wire سیم لغزان
slide chair مقرغلافمتحرک
entrance slide سراشیبیورودی
second valve slide دومیندریچهسرنده
glass slide اسلایدشیشهای
first valve slide اولیندریچهسرنده
adjustment slide فلز متحرک
slide valve سوپاپ متحرک
slide chasse حرکت با یک پا بجلو و فشار
slide show نمایش اسلاید
slide aperture شکاف درجه
slide plate صفحهلغزان
slide slip سردادن هر دو اسکی با هم ازپهلو
slide mount شیشهرویاسلاید
slide magazine جعبهاسلاید
slide valve دریچه کشویی
reverse slide change تعویضاسلایدوارونه
forward slide change تعویضاسلایدجلویی
slide wire potentiometer پتانسیومتر با سیم لغزان
slide show package بسته نمایش اسلاید
slide wire bridge پل ویتستن لغزان
power-off/slide-select bar دکمهاتخابگراسلاید
to rule out غیر قابل دانستن
to rule off موازنه کردن
over rule مسلط شدن
over rule باطل کردن
to rule out رد کردن بی ربط دانستن
rule over حکمرانی کردن
to rule out خارج کردن
to rule on something حکم کردن در موضوعی [قانون]
to go by a rule ازقانونی پیروی کردن
rule out <idiom> حذف کردن
rule out خط زدن
rule out ردکردن
rule out جلوگیری کردن
rule out ممنوع ساختن
rule off بستن حساب
there is a rule that... قانونی هست
there is a rule that... که باید.....
rule out غیر محتمل شمردن
three second rule قانون 3 ثانیه در بسکتبال
rule of three قاعده اربعه متناسبه
as a rule <idiom> معمولا ،طبق عادت
rule off ته دفتر را بستن
rule گونیا
to rule something out چیزی را غیر محتمل شمردن
rule نشان راه
rule نظامات حکمرانی یاحکومت کردن
rule حکومت سلطه
five second rule قانون 5 ثانیه
to rule something out چیزی را غیر قابل دانستن
else rule قانون منط ق برنامه دریک دستور -IF Then برای اعمال IF دیگر اگر شرط -IF Then برقرار نبود
as a rule معمولا
by rule رسما
by rule طبق مقررات
rule موقعیتهایی که یک تابع را شرح می دهند
rule نرم افزاری که قوانین و دانش خبره را در یک موضوع مشخص برای داده کاربر برای حل مشکل اعمال میکند
to rule something out چیزی را بی ربط دانستن
rule اداره کردن
rule حکم کردن
rule حکومت کردن
rule فرمانروایی
rule بربست قانون
rule حکم
rule دستور
rule قاعده
rule خط کش
rule قانون
rule [on something] دستور [در] [مورد] [برای] موضوعی
It's a rule that ... قانون است که ...
rule [on something] حکم [در] [مورد] [برای] موضوعی
work-to-rule کارفقطدرحدقانوننهبیشتربهنشانهاعتراض
sine rule قانون سینوس ها [ریاضی]
rule the roost <idiom> عزیز خانواده بودن ،سوگلی خانواده
two man rule قانون حضور یاتصویب دونفره یا تصویب به وسیله دونفر برای انجام کار
cosine rule قانون کاشانی [ریاضی]
we make it a rule to قانون ما اینست که ...قانونی داریم که .....
rule of inference, قواعد استنتاج [منطق] [ریاضی]
There's an exception to every rule. برای هر قانونی استثنائی وجود دارد.
pocket rule خط کش جیبی [ابزار]
pocket rule خط کش تاشو [ابزار]
carpenter's rule خط کش [ابزار]
folding rule خط کش [ابزار]
carpenter's rule خط کش تاشو [ابزار]
folding rule خط کش تاشو [ابزار]
carpenter's rule متر [وسیله اندازه گیری] [ابزار]
transformation rule قواعد استنتاج [منطق] [ریاضی]
inference rule قواعد استنتاج [منطق]
cosine rule قانون کسینوس [ریاضی]
L'Hôpital's rule قاعده لوپیتال [ریاضی]
L'Hôpital's rule قاعده هوپیتال [ریاضی]
chain rule قاعده زنجیری [ریاضی]
direct rule حکومتایالتیومحلی
rule book کتابقانون
divisibility rule قانون بخش پذیری [ریاضی]
associative rule شرکت پذیری [ریاضی]
distributive rule خاصیت توزیع پذیری [ریاضی]
distributive rule قانون پخش پذیری [ریاضی]
commutative rule خاصیت جابجایی [ریاضی]
folding rule متر [وسیله اندازه گیری] [ابزار]
twentyfour second rule قانون 42 ثانیه در بسکتبال
majority rule قانون اکثریت
hairline rule خط بسیار نازک
hofmann's rule قاعده هوفمان
home rule حکومت ملی
home rule حکومت داخلی
home rule حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
huckel's rule قاعده هوکل
jointing rule شمشه کرم بندی
kundt's rule قاعده کونت
last chance rule مقررات مربوط به اجتناب ازتصادم با قایقهای دیگر
leader's rule روش تعیین مسافت امن هنگام اجرای تیر بالای سربوسیله تیربار
leader's rule تعیین مسافت امن
markovnikoff's rule قاعده مارکونیکوف
martial rule حکومت نظامی
martial rule تحت حکومت نظامی
metal rule خط کش فلزی
meter rule مقررات مربوط به ساختن قایقهای بادی
mil rule قانون میلیم
gunner's rule روش تخمین مسافت صحیح در تیراندازی با تیربار یاتفنگ بدون عقب نشینی
ground rule دستورالعمل
glass rule خط کش شیشهای
majority rule شیوه رای گیری بر مبنای اکثریت ازاد
golden rule قاعده زرین
rule of law قانون تساوی افراد در برابرقانون و قابل رسیدگی بودن اعمال مامورین دولت درمحاکم عمومی
breach of rule نقض قانون
bredt's rule قاعده برت
by rule and line با دقت خط کشیدن
chain rule قانون زنجیری
column rule خط برنج
corkscrew rule قاعده پیچ بطری بازکن قاعده چوب پنبه کش
cram's rule قاعده کرام
cramer's rule دستور کرامر
despotic rule حکومت مطلقه
despotic rule حکومت استبدادی
expansion rule قاعده بسط
expedite rule مقررات سرعت بخشیدن به بازی پینگ پنگ
foot rule خطکش یک فوتی درودگران
gag rule قانون منع مباحثه و منافره
mil rule قانون مربوط به رابطه میلیمی
tokick against a rule ازقانون سرباززدن
rule the roost اختیارداری کردن
rule of thumb قانون کلی
rule of thumb قانون عمومی
rule of thumb قاعده سر انگشتی
saytzeff's rule قاعده زایتسف
sequence rule قاعده توالی
sliding rule خطکش ریاضی
sliding rule خط کش مهندسی
rule of thumb حساب سر انگشتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com