English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 92 (6 milliseconds)
English Persian
slow twitch کند انقباض
Other Matches
twitch تکانش
twitch تک انقباض
twitch انقباض ناگهانی
twitch حرکت یا کشش ناگهانی
twitch منقبض شدن کشش
twitch پیچاندن سرکوفت دادن
twitch فشردن
twitch تکان ناگهانی
twitch ناگهان کشیدن جمع شدن
twitch بهم کشیدن
twitch گره زدن
twitch grass کشش حرکت یا کشش ناگهانی
twitch grass منقبض شدن
twitch grass سرکوفت دادن
twitch grass گره زدن فشردن
twitch grass پیچاندن
twitch grass جمع شدن بهم کشیدن
to twitch off grapes انگور چیدن
to twitch one by the sleeve استین کسیرا کشیدن
twitch grass تکان ناگهانی ناگهان کشیدن
slow down تاخیر کردن
slow down به عقب انداختن
slow down اهسته
slow down کند
slow down کاهش
slow and sure شتاب کار را خراب میکند
slow down <idiom> از حد معمول آرامتر
slow کند
slow-down <idiom> به توقف کامل نرسیدن
slow اهسته
slow تدریجی
slow کودن تنبل
slow یواش
slow اهسته کردن یاشدن
slow مسیر خیس
slow حرکت کند ومنحرف گوی بولینگ
SLOW آهسته
go-slow آرام کارکردنکارگرانبهنشانهاعتراض
slow to anger دیر غضب
slow setting کند گیر
slow pill ماده شیمیایی که بطورغیرمجاز به اسب برای کندکردن سرعتش تزریق میشود
slow paced اهسته خرام
slow paced اهسته گام
slow to wrath دیر خشم
slow to wrath دیرغضب
slow to wrath خونسرد
slow whistle تاخیر داور در سوت زدن پس از خطا
slow motion کند
slow motion کند جنبی
slow-motion برپیچسرخورنده
slow lane محلعبورآهسته
slow motion کند نمایی
slow motion حرکت کند
slow of speech کندزبان
slow neutron نوترون کند
slow coach ادم بیحال یا کودن
slow fire نواخت کند
slow curing قیرهای محلول دیرگیر
slow coach ادم قدیمی مسلک
slow-witted کندذهن
at a slow pace اهسته
slow and steady اهسته وپیوسته
slow ahead اهسته به جلو
slow witted کند ذهن
dead slow خیلی اهسته
slow worm مار شیشهای
slow fire اتش کردن بانواخت کند
slow fire یک دقیقه فرصت برای تیراندازی به هر نفر
slow footed کندرو
slow moving کالاهایی که فروختن انها مدت زیادی طول میکشد
slow moving دارای حرکت کند
slow-witted بیهوش
slow match کبریت کند سوز
slow learner کنداموز
slow worm کورمار
slow gaited کندقدم
slow gait چهارنعل کوتاه با حرکت اسب به چپ و راست
slow footedness کندروی
slow footedness اهستگی
slow footed اهسته
Slow but sure wins the race. <proverb> پیروزى از آن کسى است که آهسته و مطمئن مى رود .
He was walking with slow steps . با قدمهای آهسته راه می رفت
slow-burning stove اجاقآرام پز
slow burning conductor سیم اهسته سوز
slow moving depression کمفشاری کند
slow curing cutback قیر مایع دیرگیر
slow motion picture تصویر با حرکت اهسته
slow-wave sleep [SWS] خواب عمیق [روانشناسی]
Be slow to promise and quick to perform. <proverb> در قول دادن آهسته باش ولى در انجام آن تسریع کن.
slow and steady wins the race اسب تازی دوتک روبشتاب شتراهسته میرودشب وروز
slow-wave sleep [SWS] مراحل سوم و چهارم خواب [روانشناسی]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com