Dictiornary-Farsi | sluggish stream | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 87 (6 milliseconds)

English	Persian
sluggish stream	رودخانه با جریان کند


Other Matches

sluggish	تنبل
sluggish	لش
sluggish	کند
sluggish	بطی اهسته رو
sluggish	گرانجان
sluggish	کساد
sluggish economy	اقتصاد در حالت رکود
sluggish year	سال رکود
sluggish year	سال کسادی
sluggish economy	اقتصاددر حالت کسادی
against the stream	بر ضد جریان اب
against the stream <adv.>	مخالف جریان
on stream	در حال عمل درعمل
to go with the stream	همرنگ جماعت شدن
up stream	بالارود در قسمت بالای نهر
on stream	درحال فعالیت
stream	جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
stream	جریان طولانی داده سری
stream	رود جوی
stream	جماعت
stream	جریان
stream	نوعی روش تیرانداز خودکار واجرای رگبار در تیراندازیها رگبار مخلوط
stream	روانه
stream	جریان اب ابیاری جویبار
stream	جوب
stream	نهر
stream	تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
stream	جریان اب
stream	سیلان
stream	رودخانه ابراهه
stream	مسیل
stream gaging	اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
stream centerline	اسه ابراهه
stream line	خط هدایت جریان
stream day	روز کاریاگردش ماشین
stream corridor	دالان رود
stream bed	بستر ابراهه
stream anchor	anchor kedge
stream anchor	لنگر ضد جریان اب
stream lines	خطوط جریان
stream of consciousness	جریان فکر
stream of consciousness	تسلسل روانی
to strive against the stream <idiom>	بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
To jump across the stream.	ازروی نهر آب پریدن
subterranean stream	طوفانزیرزمینی
transport stream	ستون سیال خودروهای حمل و نقل خط سیال خودروهای حمل و نقل
traffic stream	جریان رفت و امد
traffic stream	جریان امد و شد
to rush a stream	از نهری تند گذشتن
tidal stream	current tidal
stream turbine	توربین بخار
stream takeoff	حالت موجی هواپیماها درحال برخاستن پشت سر هم پرواز از روی باند به صورت موج پشت سر هم
stream routing	روند روانه
stream routing	روند رود
stream of income	جریان درامد
stream of consciousness	سیلان ذهن
head stream	سرچشمه رودخانه
free stream	جریان ازاد
ephemeral stream	رودی که درموقع بارندگی اب در ان جریان دارد
ephemeral stream	رود فصلی
data stream	مسیل یا نهر داده
data stream	سیر داده
blood stream	جریان خون
bit stream	گروه بیتی
bit stream	نهربیتی
bit stream	مسیل بیتی
bit stream	بیتهای متوالی
bit stream	رشته ذره یی
Gulf Stream	جریان اب گرم گلف استریم
in stream procedure	رویه با مسیل
input stream	جریان سیر ورودی
output stream	مسیل خروجی
output stream	نهر خروجی
stream of money	جریان پول
job stream	مسیل برنامه ها
job stream	ورودی برای سیستم عامل مسیل عملیات
side stream	ریزابه
tributary stream	ریزابه
jet stream	جریان باد جت استریم درطبقه استراتوسفر که دارای فشار و سرعت زیاد میباشد
jet stream	تند باد
input stream	مسیل ورودی
to be exposed to a constant stream of something	در معرض چیزی به طور مداوم بودن [بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
input job stream	مسیل برنامه ورودی
job output stream	مسیل خروجی برنامه
job input stream	مسیل ورودی برنامه
Only dead fish swim with the flow [stream] . <proverb>	در زندگی باید بجنگیم. [ضرب المثل]

sluggish stream

رودخانه با جریان کند