English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
snap a person's nose off بکسی پریدن
snap a person's nose off تشر زدن
Other Matches
to snap one's nose or head off بکسی پریدن واوقات تلخی کردن
snap a person's head off بکسی پریدن
snap a person's head off تشر زدن
snap پارگی یا گسیختن نخ تار یا پود
snap سخن نیش دارگفتن
snap ناگهانی
snap بی خبر
snap باخشونت حکمی رادادن
snap ربودن
snap عوعو کردن
snap روش بازگرداندن توپ به بازی از تجمع
snap اچار پرچ
snap شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
snap گرفتن عکس فوری
snap up تند برداشتن
snap into it زودباش
snap into it بجنب
to snap یکدفعه عصبانی شدن و داد زدن
to snap at someone یکدفعه سر کسی [با عصبانیت] داد زدن
snap at حمله کردن
snap up معترض شدن
snap at غنیمت شمردن
snap at زودخریدن
snap at روی دست بردن
snap at ربودن
snap چسبیدن به قاپ زدن
snap گازگرفتن
snap up <idiom> با اشتیاق گرفتن
snap قاپیدن
snap up بیدرنگ پذیرفتن
snap گسیختن
snap بشکن
(a) snap <idiom> خیلی ساده
snap out of it <idiom> ترس کسی ریختن
to snap up ربودن
to snap up زودبرداشتن
snap گازناگهانی سگ
snap up سخن کسی را قطع کردن
snap up بزودی خریدن روی دست بردن
snap پاس دادن یارد کردن توپ به عقب از بین پاها
to snap up بی درنگ پذیرفتن یا خریدن متعرض شدن
snap بی مقدمه
snap شتابزدگی ناگهانی
snap عجله
snap قفلکیف وغیره
snap چفت
snap قالب زنی
snap مهرزنی
snap یک گاز
snap لقمه
snap گیره فنری
snap قزن قفلی
snap shooter عکاس فوری
snap ring خار حلقوی
snap swivel حلقه گردان با گیره فلزی برای وصل کردن طعمه ماهیگیری به ان
brandy snap یکجوربیسکوئیت
snap pass پاس سریع با پیچش سریع مچ
snap switch کلید فنری
it is a soft snap چیزی نیست کاراسانی است
it is a soft snap کاری ندارد
snap shot عکس فوری گرفتن
snap shot فوری
snap shot بعجله انجام شده
snap shot عکس فوری
snip snap صدای تیک تیک دراوردن صدای تیک تیک
snap shoting بی درنگ شلیک کردن
snip snap جواب زیرکانه
snap one's fingers بشکن زدن
snap report گزارش فوری یا انی
cold snap یخ بندان بی مقدمه
to snap one;s fingers at ناچیز شمردن
snap bean لوبیا سبز
snap bean لوبیافرنگی
snap fastener دکمه قابلمه
snap fastener دکمه فشاری
snap shackle شکلاچارپرچ
to snap one;s fingers at با زدن بشکن
to snap at an invitation دعوتی را فورا پذیرفتن
i dont care a snap مرا هیچ پروایی نیست
snap-fastening front جلودکمهدار
snap-fastening tab نوارجلو
snap-fastening waist دکمهکمر
to snap one's chewing gum ترکاندن آدامس باد شده
inside-leg snap-fastening دکمهایرویسمتداخلشلوار
look down one's nose at someone or something <idiom> نفرت خودرانشان دادن
under one's nose <idiom> دم دست
nose around [about] <idiom> چیزی را سری نگه داشتن کاوش کردن
nose down <idiom> پایین آوردن دماغه
(have one's) nose in something <idiom> فضولی کردن
right under one's nose <idiom> مشهود
on the nose بردن شرط
nose up چرخش حول محور عرضی وخارج شدن محور طولی ازوضعیت تراز بطرف اوج
nose down خارج شدن هواپیما از پروازتراز بطرف شیرجه و کاهش ارتفاع
on the nose <idiom> دقیقا
Just under his nose. درست پایین پایش
nose پوزه
nose بینی اسب
nose برجستگی
nose دماغه جلویی تخته موج سواری
under one's nose <adv.> جلوی چشم کسی
nose عضو بویایی
nose بینی
nose نوک برامده هر چیزی
it is under his nose درست جلوچشم اوست
it is under his nose پیش روی اوست
nose بوکشیدن
nose دماغه
nose بینی مالیدن به مواجه شدن با
nose دماغه جلو کشتی
nose سر لوله
nose دهانه
nose دماغه کلاهک موشک
pug nose بینی کوتاه وکلفت سر ببالا
pay through the nose <idiom> برای چیزی پول زیادی خرج کردن
to speak through one's nose تو دماغی
to speak through one's nose سخن گفتن
to lead by the nose الت قرار دادن
bar nose دماغهمیله
turn up one's nose at <idiom> ردکردن خوب بودن برای کسی
thumb one's nose <idiom> با تنفر نگاه کردن
bridge of nose برآمدگیبینی
dorsum of nose تیغهبینی
external nose نمایبیرونیبینی
(no) skin off one's nose <idiom> دلبستگی به چیزی ،دلواپسی
polypus of the nose بواسیر لحمی بینی
pope's nose دمگاه
pope's nose دنبال چه
lead by the nose <idiom> کنترل کامل داشتن
keep one's nose to the grindstone <idiom>
to blow one's nose دماغ گرفتن
to blow one's nose بینی پاک کردن
to blow nose گرفتن بینی
he has Roman nose او بینی عقابی دارد
parson's nose دم مرغیاهرپرندهپختهنشده
Go and blow your nose. برو دماغت رابگیر ( نظافت بینی )
the tip of the nose نوک بینی
To talk through ones nose. تو دماغی حرف زدن
My nose is running. از بینی ام آب می آید
tip of nose نوکبینی
nose pad لاییبینی
keep one's nose clean <idiom>
saddle nose بینی فرو رفته
nose of the quarter دماغهیکچهارمی
nose leaf لایهبینی
nose leather چرم بینی
to follow ones nose دنبال قسمت خودرفتن
to follow ones nose واگذاردن
to follow ones nose کار رابدست تقدیر
spindle nose سر هرزگرد
boozer's nose آدم الکلی [اصطلاح روزمره]
have one's nose in a book <idiom> دائم سر توی کتاب داشتن
the answer is right under your nose <idiom> جواب مثل روز روشن است
keep someone's nose to the grindstone <idiom> همت کردن
nose angle زاویه نوک
nose bag توبره
nose band رو دماغی
nose band بخشی از کلگی اسب
nose cone دماغه مخروطی شکل نوک موشک و راکت
nose dive شیرجه ناگهانی در هواپیما تنزل ناگهانی قیمت
pay through the nose <idiom> سرکیسه کردن
mucus of the nose اب بینی
mucus of the nose مف
lead by the nose الت قرار دادن
red-nose آدم الکلی [اصطلاح روزمره]
long nose انبر دم باریک
long nose دم باریک
drinker’s nose آدم الکلی [اصطلاح روزمره]
nose cone مخروط دماغه
mucus of the nose مخاط بینی
nose dive ناگهان شیرجه رفتن یا تنزل کردن
nose gear قسمت جلوی ارابه فرود ازنوع تری سیکل صرفنظر ازفاصله ان تا دماغه
have one's nose in a book <idiom> کرم کتاب خوانی داشتن
he paid through the nose زیاد به او تحمیل کردند گوشش را بریدند
parsmip nose دمبلیچه
parsmip nose دنبال چه
parsmip nose دمگاه
boozer's nose آدمی که دماغش قرمز است [چونکه بیش از اندازه مشروب می نوشد] [اصطلاح روزمره]
nose-picking انگشت کردن در بینی
hawk nose دماغ قوشی
hawk nose بینی قوشی
red-nose آدمی که دماغش قرمز است [چونکه بیش از اندازه مشروب می نوشد] [اصطلاح روزمره]
drinker’s nose آدمی که دماغش قرمز است [چونکه بیش از اندازه مشروب می نوشد] [اصطلاح روزمره]
nose spray بسک جلو
nose hit ضربه کامل به میله شماره 1بولینگ
bull nose چشمی سینه ناو
nose piece قسمتی از ریز بین که حامل عدسی شیئی است
nose ribs تیغه هایی در امتداد وتر که در تمام طول بال و تا تیرک جلویی امتداد میابند
nose ring حلقهای که به بینی گاومیزنند تا بدان اورابکشند
nose spray بسکهای جلوی گلوله
septal cartilage of nose غضروفدرونیبینی
flat nose plier اچار فرانسه
needle-nose pliers دم باریک
camlock spindle nose هرزگرد بادامکی شکل
My nose (hand)is bleeding. دماغم ( دستم ) خون می آید
She leads her husband by the nose . سوار شوهرش است ( تسلط ونفوذ )
fillet under the nose of a step مغزی لبه یا دماغه پله
nose landing gear ترمزفروددماغه
To glean information . To nose around . سر وگوش آب دادن
nose ape or monkey بوزینه خرطوم دار
flat nose plier انبردست قابل تنظیم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com