English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
soft money پول ضعیف
Other Matches
Protection money. Racket money. باج سبیل
Money for jam . Money for old rope . پول یا مفتی
money begets money <idiom> پول پول می آورد
soft که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد
soft متن روی صفحه
soft خطای تصادفی نرم افزار یا دادههای خطا
soft نوشتار ذخیره شده روی دیسک که قابل بارشدن یا ارسال به چاپگر برای ذخیره در حافظه موقت یا RAM است
it is too soft پر نرم است
soft حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
soft محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
soft دیسکی که سکتورها با آدرس شرح داده میشود و کد شروع هنگام فرمت روی آن نوشته میشود
soft دستوری که هر اجرای برنامه را متوقف میکند و کاربر را به برنامه نمایش داده شده یا Bios برمی گرداند
soft to the f. نرم
soft صفحه کلیدی که کار کلیدها با برنامه تغییر میکند
soft نیمبند
soft کلیدی که به وسیله برنامه تغییر میکند
soft که به طور موقت در سخت افزار ذخیره شده است
soft که هنوز بخشی از آن کار میکند حتی اگر مشکلی رخ داده باشد
soft توپ کم جان
soft گوارا
soft <adj.> نرم وقابل انعطاف
soft <adj.> ملایم
soft <adj.> لطیف
soft <adj.> نرم
soft سبک شیرین
soft لطیف
soft ملایم
soft مهربان نازک
soft عسلی
soft ضعیف
soft نرم
soft نیم بند
soft shell حلزون دارای صدف نرم
soft spot for someone/something <idiom> احساسات تندوتیز داشتن
soft shell دارای عقیده معتدل
soft shell دارای پوسته ترد وشکننده
soft sectored بخش شده غیر ملموس
soft shell نرم پوسته
fail soft با خرابی تدریجی
soft sector علامت گذاری قطاع ها وبخشهای روی یک دیسک که از اطلاعات نوشته شده ان استفاده میشود
soft drink نوشابه غیر الکلی
soft sand شکرسنگ
soft return فرمان ترکیبی رد کردن خط ورفتن به خط بعدی
soft radiation تابش نرم
soft drinks شربت
soft roe تخم ماهی نر
soft drink نوشیدنی غیر الکلی
it is a soft snap کاری ندارد
soft currency پولباواحدپولیکمارزش
fail soft تخریب تدریجی
fail soft تخریب
it is a soft snap چیزی نیست کاراسانی است
fail soft با خرابی ملایم
soft wood چوب نرم
soft furnishings متکا پرده نورتابوروکشمبلمان
soft x rays پرتو ایکس کم نفوذ
soft x rays پرتوایکس نرم
soft drink نوشابه
soft drink شربت
soft drinks نوشیدنی غیر الکلی
soft tube لامپ نرم
soft drinks نوشابه
soft touch آدمی که سختگیر نیست و میشود زود از او پول قرض کرد
soft pastel پاستلخشک
soft ray بالهنرم
soft option انتخابآسانترینراه
soft porn بیانتمایلاتجنسیبهنحویزننده
soft target هدفبدوندفاع
soft spot ناحیه نشست
soft spot شولات
soft solder لحیم قلع
soft skin پوسته نرم
soft shoulder شانه هموار
soft shelled نرم پوسته
soft shelled دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
She has a soft voice صدای نرمی دارد
soft start اغاز نرم
soft start راه اندازی نرم
soft water اب خوشگوار
soft water اب سبک
soft water اب شیرین
soft ware وسایل نرم ابزار دستگاههای کامپیوتر یا چاپ و فیلم برداری
soft valve شیر ترمویونیکی که مقداری هوا به داخل ان نشت کرده است
soft tooling ابزاری که ابعاد ان معمولا تاحد کمی قابل تنظیم است
soft goods کالاهای بی دوام
soft technology تکنولوژی نرم
soft shelled دارای پوسته تردوشکننده
soft-soaped چاپلوسی
soft palate کام گوشتی
soft palate شراع الحنک
soft palates کام گوشتی
soft palates شراع الحنک
soft hearted نازک دل
soft hearted نرم دل
soft-hearted نازک دل
soft-hearted نرم دل
soft-soaps چاپلوسی
soft copy نسخه غیر ملموس
soft copy نسخه غیر چاپی
soft error خطای ملموس
soft eye چشمی ساده
soft fails فهور ناگهانی نویزها درمدارهای ریز الکترونیکی ازطریق ذرات اشعه کیهانی
soft font فونت نرم
soft coal ذغال سنگ چاق
soft coal ذغال سنگ قیردار
soft loans وام بدون دردسر
soft acid اسید نرم
soft anneal نرم تاباندن
soft base باز نرم
soft bill پرنده منقار نازک حشره خوار
soft headed ساده لوح
soft bill مرغ مگس خوار
soft boiled نیم بند حساس
soft boiled احساساتی
soft boiled دل رحیم
soft anneal گداختن نرم
soft drinks نوشابه های غیرالکلی [غذا و آشپزخانه]
soft drinks نوشیدنی های غیرالکلی [غذا و آشپزخانه]
soft loan وام اسان
soft loan وام بدون دردسر
soft loans وام اسان
soft font فونت استقراری
soft lead سرب نرم
soft sell بانرمی وملایمت بفروش رساندن
soft hyphen خط تیره اختیاری
soft-soap چاپلوسی
soft iron اهن نرم
soft keys کلیدهای روی صفحه کلید که می توانند دارای معنای تعریف شدهای توسط استفاده کننده باشند
soft laid نرم تابیده
soft landing فرود نرم
soft soap چاپلوسی
soft soap چاپلوسی کردن تملق
soft-soap چاپلوسی کردن تملق
soft market بازار با تقاضای خوب
soft-soaped چاپلوسی کردن تملق
soft-soaping چاپلوسی
soft-soaping چاپلوسی کردن تملق
soft-soaps چاپلوسی کردن تملق
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-spoken معتدل
soft-spoken دارای صدای نرم وملایم
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft spoken دارای صدای نرم وملایم
soft spoken معتدل
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft hyphen خط تیره شرطی
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft goods کالاهای مصرف شدنی
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft missile base سکوی بدون حفاظ پرتاب موشک
soft carriage return خط فاصله خالی
this ground rides soft این زمین برای سواری نرم است
velvet feels soft مخمل به لامسه نرم است
boild egg soft تخم مرغ پخته عسلی
soft shell clam صدفپوستنازک
soft-drink dispenser جایگاهنوشیدنیسبک
A warm and soft bed . رختخواب گرم ونرم
soft page break قطع صفحه
soft iron sphere گوی قطبنما
soft missile base سکوی بی حفاظ
soft sectored disk دیسک خام
soft clip area محدودیتهای ناحیهای که در ان داده میتواند روی دستگاه ترسیم کننده نمایش داده شود
soft cell boundaries محدوده ازاد سل
soft vane meter سنجه پره مغناطیسی
soft drawn copper wire سیم مسی نرم
the soft side of the coat isin انروی نیم تنه که نرم است تواست
With soft words one may persuade a serpent out of . <proverb> با زبان خوش مار را از سوراخ بیرون مى کشند .
his money is more than can پولیش بیش
value for money قدرت خرید پول
his money is more than can ازانست که بتوان شمرد
i have no money about me با خود هیچ پولی ندارم
near money شبه پول
money on d. وجه امانعی
value for money ارزش پول
value of money ارزش پول
we are want of money ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
money سکه
he is f. of money پول فراوان دارد
take in (money) <idiom> رسیدن
near with one's money خسیس
money اسکناس
money پول
even money مبلغ مساوی در شرط بندی
f. money پول فراوان
money on d. پول سپرده
money مسکوک ثروت
money جایزه نقدی
He is in the money. پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
be in the money <idiom> پول پارو کردن
be in the money <idiom> در پول غلت خوردن
After all that money is of no use. تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
borrowed money پول قرض گرفته شده
You will need to spend some money on it. تو باید برایش پول خرج بکنی.
to scrape up [money] چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن [پول]
money can't buy everything <idiom> پول خوشبختی نمی آورد
Time is money. <proverb> وقت طلاست .
money well spent <idiom> پولی که هدر نرفته
put one's money on something <idiom> بر سر چیزی شرط بستن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com