English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
solid shot ساچمهخالص
Other Matches
solid looking دارای قیافه جامد وبیروح
solid توپر نیرومند
solid مکعب حجمی
solid یک پارچه
solid منجمد سخت
solid بسته
solid ناب
solid قوی خالص
solid استوار
solid محکم
solid سه بعدی
solid مکعب
solid سخت
solid ز جسم
solid قابل اطمینان
solid دج
solid سه بعدی سایه دار ایجاد میکند
solid چاپگری که از شکل حرف کامل برای چاپ یک حرکت استفاده کند مثل چاپگر -daisy wheel
solid خطایی که همیشه در حین استفاده از یک وسیله ایجاد میشود
solid رنگی که روی صفحه نمایش نمایش داده میشود یا روی چاپگر رنگی چاپ میشود بدون اینکه ترکیب شود
solid ثابت
solid توپر
solid پر
solid تیمی با بازیگران خوب
solid سخت پا
solid یکسان فضائی
solid یکپارچه
solid توپر سخت محکم
solid جامد
solid ماده جامد سفت
solid تن
solid بدن [کالبد]
solid جسم [بدن]
solid تنه
solid solution محلول جامد
solid state حالت جامد
solid state نیمه هادی
solid partition جداگر یکپارچه
solid propellant سوخت جامد
solid shaft محور توپر
solid sodding پوشش یکدست چمنی
solid solution کریستال مخلوط
solid line خط پر
solid jet فوران پر
of solid build خوش بنیه
regular solid کثیرالاضلاع پنج ضلعی منظم
solid angle زاویه سه بعدی مخروط وامثال ان
solid body جسم سخت
solid color رنگ یکدست
solid dam سد کور
crystalin solid جامد متبلور
solid angle زاویه فضایی
solid dam سد بی دررو
solid dike اب بند
solid door لنگه در توپر
solid geometry هندسه سه بعدی
solid geometry هندسه فضایی
solid geometry هندسه ی فضایی
color solid سه بعدی رنگ نما
solid floor کف زیر بر
monoatomic solid جامد تک اتمی
solid-state مربوط به وسایل نیمه هادی
solid-state وسیله الکترونیکی که با اثرات سیگنالهای الکترونیکی یا مغناطیسی در ماده نیمه هادی کار میکند
solid figure تن
solid figure بدن [کالبد]
solid figure جسم [بدن]
solid figure تنه
solid wire سیم تک رشته
solid support تکیه گاه جامد
This is a very solid car. این اتوموبیل خیلی محکم است
Seven solid years. هفت سال تمام (پیاپی،آز گار )
It must have a solid foundation. اساس کار باید محکم باشد
solid-state وسیله ذخیره حافظه با وضعیت ساکن
solid fuel سوخت جامد
solid-shade dyeing یکدست و همرنگ
solid state device دستگاه حالت جامد
solid-shade dyeing رنگرزی یکنواخت
solid rubber tyre لاستیککائوچوییسفت
gas solid chromatography کروماتوگرافی گاز- جامد
unit solid angle زاویه واحد فضایی
solid-rocket booster راکدثابتبالارونده
solid-state laser لیزر حالت جامد [فیزیک]
solid state physics فیزیک حالت جامد
airless solid injection تزریق بدون کمپرسور
solid state component مولفهء حالت جامد
solid state circuitry مدارات حالت جامد
solid state cartridge کارتریج نیمه هادی
solid state cartridge کارتریج حالت جامد
solid state diffusion پخش حالت جامد
substitutional solid solution محلول جامد جانشینی
Iranian goods are usally solid. جنس ساخت ایران غالبا" محکم است
like a shot بیدرنگ
like a shot بی تامل
Take my shot بند کفشم باز شده
within shot در تیررس
one shot یک بارهای
He shot himself. او به خودش شلیک کرد.
to be shot خراب بودن
to be shot ازکارافتادن
shot گلوله
shot امپول
shot برد
shot تیراندازی شده تیرخورده
shot ضربه
shot شوت
shot پرتاب وزنه گلوله سربی
shot تیراندازی تیرانداز ماهر
shot ساچمه وزنه برای مردان 62/7 کیلوگرم وبرای زنان 520/4 کیلوگرم
shot اسم مفعول shoot
shot تیرپرتاب شده
shot یک طول زنجیر لنگر
shot تیرزدن
shot تیر
shot ساچمه
shot رسایی پرتابه
shot تزریق
shot جرعه
shot گلوله تیراندازی شده
shot یک گیلاس مشروب
shot فرصت ضربت توپ بازی
shot منظره فیلمبرداری شده
shot عکس
shot جوانه زده
shot اصابت کرده
shot رهاشده
bank shot ضربهای که گوی بیلیارد به کناره میز بخورد
bank shot ضربهای که به دیوار بخورد و برگردد
bounce shot گویی که به زمین می خورد وبه طرف دروازه می رود
bank shot پرتابی که به تخته بخورد
alley shot ضربه شدید کم ارتفاع به دیوار مقابل که بعد به دیوارکناری می خورد
acrack shot تیراندازماهر
break shot نخستین ضربه برای پراکندن گویهای بیلیارد
parting shot تیر سلام برای بدرقه یکانها یامهمانان
big shot ادم کله گنده
stuff shot شوت ابشاری
shot putters شرکت کننده در پرتاب وزنه وزنه پران
spot shot ضربه به گویی که در نقطه معین گذاشته شده
stop shot ضربه با چرخش که گوی اصلی بیلیارد بعد از تماس می ایستد
big shot شخص مهم
call one's shot مشخص کردن هدف
corner shot ضربه به گوشه دیوار جلو
combination shot ضربه مرکب با یک سری حرکات گوی تا به کیسه بیافتد
chip shot ضربه کوتاه
shot putter شرکت کننده در پرتاب وزنه وزنه پران
charity shot پرتاب ازاد
case shot جای فشنگ
case shot چارپاره
case shot چار پاره
cheap shot خشونت عمدی
carom shot طرز ضربه زدن به گوی بامماس گذاشتن به گوی دیگر
cannon shot تیررس توپ شلیک شده از توپ
cannon shot گلوله توپ
called shot ضربه معین بطرف گوی یاکیسه یا هر دو
course line shot مشاهده در خط
tee shot ضربه از نقطه شروع بازی گلف
pot shot تیری که یگانه منظورازانداحتن ان تهیه گوشت شکاربرای خوراک باشد
mug shot عکسیکهدرزمانارتکابجنایتگرفتهشود
As soon as a shot was heard … تا صدای تیر شنیده شد …
To fire a shot تیر انداختن ( درکردن ، شلیک کردن )
ond shot بیک حمله دریک حمله
She shot up last year . پارسال یکدفعه قد کشید
big shot <idiom> شخص مهم وقدرتمند
give it your best shot <idiom> سخت سعی کردن
long shot <idiom> شرط بندی روی چیزی که بنظر میآید ناموفق باشد
shot in the arm <idiom> تشویق یا برانگیختن چیزی
shot in the dark <idiom> تیری درتاریکی
A shot in the dark تیری درتاریکی
hollow shot گودالساچمه
bar shot ساچمهیمیلهای
wood shot ضربه با قسمت چوبی راکت
to fire a shot شلیک کردن
to fire a shot تیرخالی کردن
trap shot ضربه به گوی از محدوده ماسهای
trial shot گلوله ازمایشی
trial shot تیر ازمایشی
trial shot تیر قلق گیری
wedge shot ضربه برشی در گلفV
wild shot تیر پراکنده
wild shot تیر بی هدف
with in ear shot در حدود صدا رس
with in gun shot درمیدان تیر درتیررس
pot-shot تیری که یگانه منظورازانداحتن ان تهیه گوشت شکاربرای خوراک باشد
shot put پرتاب وزنه
course line shot تیری که درخط حرکت هدف و به جلوی ان اصابت کرده باشد
push shot ضربه فشاری
one aircraft was shot down یک هواپیما
drop shot ضربه دراپ
ond shot یکمرتبه
ond shot یکجا
drop shot ضربه اهسته بالای حد مرزی و افتادن به زمین
net shot ضربه لب تور
drop shot جاخالی
long shot شرکت کنندهای که احتمال پیروزی کمی دارد
long shot شانس کمی برای برنده شدن دارد نوعی شرط که احتمال بردن ان کم است
one aircraft was shot down سرنگون گردید
open shot سیستم باز
pull shot ضربه با اوردن پای عقب جلومیله و حرکت افقی چوب کریکت
passing shot ضربه دور از دسترس
gun shot در تیررس
out of ear shot بیرون از صدا رس
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com