English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
sowing time موسم کشت یاتخم کاری
Other Matches
sowing تخمکاری
sowing کشت و کار
sowing machine ماشین تخم کاری
sowing machine بذر افشان
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . وقتش که شد خبر میکنم
at a specified time در وقت معین یا معلوم
one-time سابق
There is still time before I go. هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
one-time قبلی
from this time forth ازاین پس
against time رکوردگیری
against time تایم گیری
for the time being عجالت
one-time پیشین
It's time وقتش رسیده که
three-four time نت
time is up وقت گذشت
four-four time چهارهچهارم
behind time بی موقع
behind time دیر
time in ادامه بازی پس از توقف
at the same time در عین حال
at the same time در ان واحد
at the same time ضمنا"
once upon a time یکی بودیکی نبود
f. time روزهای تعطیل دادگاه
from this time forth زین سپس
from this time forth ازاین ببعد
any time <adv.> هر بار
at any time <adv.> همیشه
any time <adv.> همیشه
at any time <adv.> درهمه اوقات
any time <adv.> درهمه اوقات
What have you been up to this time? حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
what is the time? چه ساعتی است
what time is it? چه ساعتی است
at any time <adv.> هر بار
time out ساعت غیبت کارگر
time out وقفه فاصله
all-time بالا یا پایینترین حد
all-time بیسابقه
from time to time گاه گاهی
from time to time هرچندوقت یکبار
all-time همیشگی
have a time <idiom> زمان خوبی داشتن
what is the time? وقت چیست
time out معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
many a time بارها
time out تایم
time out ایست
for the first [last] time برای اولین [آخرین] بار
about time <idiom> زودتراز اینها
all the time <idiom> به طور مکرر
do time <idiom> مدتی درزندان بودن
for the time being <idiom> برای مدتی
from time to time <idiom> گاهگاهی
have a time <idiom> به مشکل بر خوردن
keep time <idiom> زمان صحیح رانشان دادن
keep time <idiom> نگهداری میزان و وزن
on time <idiom> سرساعت
many a time چندین بار
since that time. thereafter. ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
What time is it?What time do you have? ساعت چند است
Once upon a time . یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
One by one . One at a time . یک یک ( یکی یکی )
down time مرگ
down time زمان تلف
down time زمان توقف
down time زمان بیکاری
down time وقفه
down time زمان تلفن شده
down time مدت از کار افتادگی
At the same time . درعین حال
mean time زمان متوسط
Our time is up . وقت تمام است
mean time ساعت متوسط
take off (time) <idiom> سرکار حاضر نشدن
take one's time <idiom> انجام کاری بدون عجله
at another time در زمان دیگری
out of time بیموقع
out of time بیگاه
out of time بیجا
There is yet time. هنوز وقت هست.
at this time <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
take your time عجله نکن
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
one at a time یکی یکی
once upon a time روزگاری
time after time <idiom> مکررا
time out <idiom> پایان وقت
while away the time <idiom> زمان خوشی را گذراندن
in no time <idiom> سریعا ،بزودی
in time <idiom> قبل از ساعت مقرر
even time دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
off time وقت ازاد
off time مرخصی
old time قدیمی
on time مدت دار
once upon a time روزی
time will tell در آینده معلوم می شود
some time یک وقتی
time تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time وقت قرار دادن برای
time دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
in the mean time ضمنا
in the time to come در
in the time to come اینده
time TIفرمان E
time اندازه گیری زمان یک عملیات
time زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time ثیر قرار میدهد
time فرصت موقع
time مدروز
time روزگار
time ایام
time زمانه
time هنگام
time فرصت مجال
time گاه
time زمان
time وقت
she is near her time وقت زاییدنش نزدیک است
in time بموقع
in time بجا
time عهد
time مدت
time وقت معین کردن
time فرصت
time تایم
time ساعتی
time زمانی موقعی
time مرورزمان را ثبت کردن
time متقارن ساختن
time [s] <adv.> بار
some time مدتی
to d. a way one's time وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
to keep time موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
time and again بکرات
time and again چندین بار
specified time وقت معین
it is time i was going وقت رفتن من رسیده است
just in time درست بموقع
there is a time for everything دارد
just in time روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
there is a time for everything هرکاری وقتی
time out مهلت
to know the time of d هوشیاربودن
two time دو حرکت ساده
up time زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
some time or other یک وقتی
time [s] <adv.> دفعه
some time or other یک روزی
time زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
in no time خیلی زود
two-two time نتدودوم
to know the time of d اگاه بودن
i time time Instruction
time quantum ذره زمانی
time utility بهره گیری از شرایط زمانی
time utility استفاده از زمان
time trouble کمبود وقت
time waisting تلف کردن وقت
to have plenty of time وقت کافی داشتن
time trouble ضیق وقت
time priority تقدم زمانی
time priority اولویت زمانی
to have a rough time بد گذراندن
training time زمان تمرین
time yield تسلیم زمانی
to beat time ضلاب یافاصله ضربی گرفتن
to bide ones time منتظرفرصت شدن
time path مسیر زمانی
to fool away ones time وقت خودراتلف کردن
time perception ادراک زمان
time policy بیمه نامه دریایی با مدت محدود
to gain time دست بدست کردن
to gain time به بهانه گذراندن
time policy بیمه نامه مدت دار
time preference ترجیح زمانی
to have plenty of time وقت فراوان داشتن
time preference رجحان زمانی
time preference ارجحیت زمانی
transfer time زمان انتقال
time resolution جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
time trial رکوردگیری در تمرین رکوردگیری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com