English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
splash line خط شروع غواصی
splash line خط پریدن به اب در غواصی
Other Matches
splash لکه
splash ترکیدن ترکیدن گلوله در پدافند هوایی یعنی کلیه هدفهای هوایی زده شد
splash ترشح
splash صدای ریزش
splash ترکش
splash دارای صدای چلب چلوب
splash دارای ترشح
splash چلپ چلوپ کردن ریختن
splash ترشح کردن
splash چلپ چلوپ
splash شتک
splash صدای ترشح
splash plate صفحهآبپاش
splash scale طبلهای که انحراف ترکش گلوله را از هدف با ان اندازه گیری می کنند
to splash into water به اب زدن
splash head پاشش گیر
splash guard گلگیر
splash board سپر پاشنه قایق
splash lubrication روغنکاری تزریقی
splash screen صفحه نمایش ابتدایی که در زمان شروع برنامه برای مدت کوتاهی نمایش داده میشود
oil splash lubrication روغنکاری تزریقی
splash proof enclosure حفافت در برابر قطرات اب حفافت در برابر باران حفافت در مقابل ریزش قطرات اب
line by line milling فرز کردن سطر به سطر
line by line analysis تجزیه سطر به سطر
line to line voltage ولتاژ زنجیر شده
line to line fault تماس خطوط
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
line to line voltage ولتاژ بین دو خط
line to line spacing فاصله سطور
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
line by line milling فرز کردن سطری
line-up به خط شدن
line up ردیف ایستادن تیم
down line بار کردن پایین خطی
line up به ترتیب ایستادن
to come in to line موافقت کردن
to come in to line در صف امدن
line سیم
line up به خط شدن
off line منفصل
down the line ضربه از کنار زمین
out of line خارج از خط جبهه
on line مستقیم
line-up به ترتیب ایستادن
line-up ردیف ایستادن تیم
out of line جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
line of d. حد فاصل
line of d. مرز
on line در خط
on line داخل رده
on line درون خطی
on line متصل
on line مورداستعمال
Which line goes to ... ? کدام خط به ... میرود؟
old line محافظه کار
old line دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
o o line خط دیدبانی سپاه
o o line خط تقسیم دیدبانی
mean line خط میان
line by line سطر به سطر
necessary line خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
below the line درامد یا هزینه غیر مترقبه
along line در خط
along line در امتداد خطوط
all along the line درامتدادهمه خط
on line help کمک مستقیم
in line شمشیر در وضع حمله
the line صف
line out قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
line up <idiom> به صف کردن
in line همراستا
on the line هواپیمای اماده پرواز
Which line goes to ... ? کدام خط راه آهن به ... میرود؟
all along the line در همه جا
in line <idiom> با محدودیت متداول
out of line <idiom> ناصحیح
line up <idiom> سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
line up <idiom> به درستی میزان کردن
line out با خط علامت گذاشتن
line اراستن
line حدود رویه
line طرز
line لجام
line خط
line رشته
line دهنه
line لاین
line محصول
line شعبه
line بخط کردن
line اتصال فیزیکی به ارسال داده
line طناب سیم
line : خط کشیدن
line ترازکردن
line استرکردن
line پوشاندن
line طناب خط
line خط صف
line خط دار کردن
line صفی در خط
line در سمت
line جبهه جنگ
line خط انداختن در
line لوله منفردی در سیستم سیالات
line رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line نسب
line خط زدن
off line قطع
line رسن
Are you still on the line? خط را قطع نکردی؟
Are you still on the line? هنوز پشت تلفن هستی؟
line ریسمان
line رشته بند
line ردیف
line : خط
off line وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
off line برون خطی
down the line <idiom> درآینده
off line غیر متصل
line سطر
by-line خط دوم یافرعی
by line خط دوم یافرعی
line جاده
by-line خط فرعی راه اهن
by line خط فرعی راه اهن
by-line کار یاشغل اضافی وزائد
by line کار یاشغل اضافی وزائد
private line خط خصوصی
mason's line ریسمان کار
marriage line عقدنامه سند ازدواج
median line میانه
lubber line خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
mooring line طناب مهار مین
loop line دوراهی
profile line نیمرخ زمین
mooring line سیم مهار
mooring line طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
lubber line خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
local line خط محلی
marriage line گواهینامه ازدواج
marline or line طناب کوچک دولا
line width پهنای خط
lyman line خط لیمان
lubber's line نشانگر سینه
lubber's line علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
lumber's line خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
line voltage ولتاژ خطی ولتاژ زنجیرشده ولتاژ خط
line voltage ولتاژ شبکه
line voltage ولتاژ خط
line up billiard بیلیارد کیسه دار با روش برگرداندن گویهای کیسه افتاده به زمین
load line خط بار
load line خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
line transformer مبدل خط
load line خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
mach line موج ضربهای ضعیف
message line خط مخابره
morning line امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
overhead line سیمکشی هوایی
phantom line خط فرضی
out line font قلم متغیر
out line font فونت متغیر
pipe line خط لوله
orienting line خط توجیه
pitch line مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
possibilities line خط امکانات
possibilities line خط بودجه
phantom line خط سری
phase line خط مبداء حرکت جنگی
phase line خط خیز
outhaul line برون کش
out of line coding کدگذاری برون خطی
pass a line رد کردن طناب
peaked line خط چین
peaked line خط پاره پاره
penny a line ارزان
penny a line پست
penny a line ارزان نویس بی مایه
percolation line خط نفوذ
poverty line خط فقر
price line خط قیمت
principal line خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط
no fire line خط منع اتش
night line ریسمان ماهی گیری شبانه
new line character دخشه تعویض سطر
neutral line خط بی اثر
multipoint line خط چند نقطهای
multidrop line پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
multicore line خط چند رشتهای
mould line خط حاصل از تلاقی دو سطح
no fire line خط منع اتش توپخانه
non switched line خط گزینه نشده
nonswitched line خط غیر گزینشی
on line system سیستم درون خطی
on line storage حافظه درون خطی
on line operation عمل درون خطی
on line operation عملکرد درون خطی
lumber's line خط سینه ناو
overhead line خط هوایی
offside line خط فرضی موازی با دروازه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com