English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 161 (9 milliseconds)
English Persian
split the difference <idiom> واریز اختلاف پول
Search result with all words
to split the difference تفاوت میان دو چیز را دو نیم کردن
to split the difference میانه را گرفتن مصالحه کردن
Other Matches
difference فرق
difference اختلاف دو چیز
difference تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
difference تفاوت
difference اختلاف
I cant see much difference in them. فرق زیادی بین آنها نمی بینم
difference تفاضل
difference in northing اختلاف عرض جغرافیایی اختلاف عرض
difference in easting اختلاف طول
difference in easting اختلاف طول جغرافیایی
difference equation معادله تفاضلی
difference chart جدول تعیین بر دو سمت توپ
difference chart جدول تعیین سمت و برد نسبی
significant difference تفاوت معنادار
symmetric difference تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
difference excess مابه التفاوت
difference of opinions اختلاف نظر
difference of potential اختلاف پتانسیل
phase difference اختلاف فاز
phase difference اختلاف مراحل عملیات
logical difference تفاضل منطقی
potential difference اختلاف پتانسیل
just noticeable difference کمترین تفاوت محسوس
it makes a t. difference تفاوت خیلی زیادی نمیکند
it makees no difference فرقی نمیکند
it makees no difference تفاوتی نمیکند
finite difference تفاضل متناهی
potential difference ولتاژ نقوذ یادفیوژن
distinction without a difference ترجیح بلا مرجحdistillate
difference tone صورت افتراقی
phase difference اختلاف فاز جریان الکتریسیته
just noticeable difference جی ان دی
goal difference تفاضلگلدرفوتبال
difference equation رابطه بازگشتی [ریاضی]
make a difference <idiom> شرایط را عوض کردن
sensed difference تفاوت محسوس
This is only a slight difference. این فقط یک اختلاف جزیی است
That's hardly going to make a difference now, is it ! <idiom> این الان که دیگه فرقی نمی کنه [تفاوتی نداره] ! [اصطلاح روزمره]
the difference between the consecutive terms اختلاف هر دو جمله متوالی [ریاضی]
rank difference correlation همبستگی تفاوت رتبه ها
electric potential difference اختلاف پتانسیل الکتریکی
equally appearing difference تفاوتهای یکسان نما
set-theoretic difference تفاضل [مجموعه] [ریاضی]
magnetic potential difference اختلاف پتانسیل مغناطیسی
A fundamental (slight) difference. اختلاف اساسی ( جزئی )
contact potential difference اختلاف پتانسیل مجاورتی
standard error of difference خطای معیار تفاوت
Difference of opinion (in taste). اختلا ف عقیده ( سلیقه )
It doesnt make any difference to me . برای من فرقی نمی کند (ندارد)
color difference signal پیام اختلاف رنگ
There are many difference between Persian and English . بین زبانهای فارسی وانگلیسی فرق های زیادی وجود دارد
margin of difference of weight in coins حد ترخص
margin of difference of weight in coins حد ترخیص allowance
split میلههای باقیمانده
split up شکستن
split up پاره شدن
split t نوعی طرح تهاجمی شبیه به جبهه تی
split جدا شدن از گروه
to be split [over something] [with somebody] موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
to be split [over something] [with somebody] ناسازگاری کردن [با کسی] [سر چیزی]
to be split [over something] [with somebody] مخالفت کردن [با کسی] [سر چیزی]
split up <idiom> جداشدن
to split the d. میانه را گرفتن
split up از هم جدا شدن از هم پاشیدن
split ترک
split second قسمتی از ثانیه
split وزنه برداری یکضرب فرانسوی
split یک پا جلوو یک پا به عقب
split از جبهه دورافتادن
split مساوی
split شکافتن
split دو نیم کردن
split ترک برداشتن تقسیم کردن
split second ان
split پا باز
split انشعاب
split دوبخشی شکافتن
split دونیم کردن
split از هم جدا کردن
do split ضربهای در بولینگ که میله جلو و 7 یا 01 را جا می گذارد
split شکاف
split نفاق
split چاک
split screen صفحه تقسیم بندی شده
split-level چند سطحی
split-level سه نیم اشکوبی
split screen صفحه نمایش تقسیم شده
split bet شرطدوحالته
split screen صفحه نمایش دوبخشی
to split hairs نکته گیری کردن
to split hairs باریک بین شدن
to split hairs موشکافی کردن
to split one's sides از خنده روده برشدن
split-screen نرم افزارای که صفحه نمایش را به دو یا چند محل مستقل تقسیم میکند تا دو فایل متن متن یا گراف را در یک فایل متن نشان دهد
straddle split وضع باز پاها به طرفین
split link چاکشاخهایرابط
banana split نوعیدسر همراهباموز-بستنیوآجیل
to split open با دو نیم شدن [از هم جدا شدن] باز کردن
split ticket <idiom> انتخاب افراد سیاسی برای رای
split personality تعدد شخصیت شخصیت دو نیم
split hairs <idiom> فرق گذاشتن
split infinitive مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
split infinitives مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
split screen نرم افزارای که صفحه نمایش را به دو یا چند محل مستقل تقسیم میکند تا دو فایل متن متن یا گراف را در یک فایل متن نشان دهد
split screen صفحه شکسته
split screen صفحه شکافته
split bricks اره کردن اجر
split pen میله لولا
split jump پرش از لبه عقبی یک پا بانیم چرخش و پرتاب پا به بالا وبرگشت
split jump پرش روسی
split lean پا باز نشسته و تماس سینه ژیمناست با زمین
split line خط قالب
split pea نخود دولپه
split pea لپه
baby split وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
split phase انشقاق فاز
split hair موشکافی
split end گیرنده توپ در انتهای خط جبهه
split decision رای اکثریت داوران
pocket split باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
lickety split باسرعت وتعجیل
lickety split باعجله
split peas لپه
split-screen صفحه نمایش دوبخشی
split brain دوپاره مخ
split bricks بریدن اجر
split cameras دوربینهای زوجی دوربینهای دوقلو
split pin میله لولا
split pipe ناو
split pipe نیم لوله
split-screen صفحه نمایش تقسیم شده
split tackle تکل قیچی
split the uprights امتیاز ضربه با پا را پس ازامتیاز تماس بدست اوردن
split trail سهم باز
split unit یکان جدا شده یا مجزا شده
split-screen صفحه تقسیم بندی شده
split-screen صفحه شکافته
split-screen صفحه شکسته
split wheel نیم چرخ
split wheel چرخ نیمه یا نصفه
split window پنجره تقسیم بندی شده
split spoon قاشق نمونه برداری
split ring فنر نمونه گیر
split shift تقسیم ساعات کار بدو یا چندقسمت
split risk تفکیک خطر
split phase motor موتور با انشقاق فاز
split pole converter تبدیل گر با انشقاق قطب
split pole motor موتور کمکی
split pole motor موتور با قطب چاکدار
split sound system کانال صوتی دوگانه
split anode magnetron ماگنترون با اند چند تیغهای
split half method روش دو نیمه کردن
adjustable split die وسیله ای برای در آوردن دنده یا روزه در سطح خارجی اجسام
two dozens split bet دوتادوجینشرط
two columns split bet شرطشکافتندوستون
don't split hairs this much <idiom> خیلی مته روی خشخاش نگذارید
don't split hairs this much <idiom> مو را از ماست نکشید
split side ring لبه فنر جدا شدنی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com