Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (9 milliseconds)
English	Persian
spot lamp	لامپ موضعی
spot lamp	لامپ با نورمتمرکز
Other Matches
in a spot <idiom>	درمشکل قرار داشتن
spot	به طور نقد
spot	نقدا"
spot	کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
spot	کمان
spot	مسافت یابی کردن
spot	لکه موضع
on the spot	نقدا"
on the spot	فی المجلس
on-the-spot	نقدا"
on-the-spot	فی المجلس
up on the spot	فی المجلس مقدا بی درنگ
spot-on	دقیقا صحیح
on the spot <idiom>	درشرایط سخت ونا امیدکنندهای
spot	[لکه دار شدن فرش در اثر مواد رنگی و شمیایی]
spot	تنظیم تیر کردن
spot	درجا
spot	در محل
spot	لکه دارشدن
spot	لکه دارکردن
spot	زمان مختصر لحظه
spot	موضع
spot	لکه لک
spot	محل
spot	مکان
spot	خال
spot	نقطه
spot	باخال تزئین کردن درنظرگرفتن
spot	کشف کردن اماده پرداخت
spot	پیداکردن محل نقاط با دیدبانی دیدبانی کردن
spot	مشاهده کردن گلوله ها
spot	جا
spot	کشف کردن دیدن
spot	تشخیص دادن
spot	فوری
spot	بجااوردن
lamp	چراغ
d.c. lamp	لامپ آنالوگ
lamp	لامپ چراغ
h lamp	لامپ هیدروژنی
lamp	قندیل [این نماد در اکثر فرش های محرابی از سقف محراب آویزان بوده و یا در متن فرش جلوه گر می باشد. عده ای استفاده از آن را نشانه اشائه نور خداومد می دانند.]
lamp	لامپ
spot report	گزارش مشاهدات یا گزارش فوری از تحقیقات محلی
foot spot	نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
spot repair	تعمیر در محل
spot price	قیمت نقدی
spot sale	فروش نقدی وتحویل فوری کالای موردمعامله
spot price	قیمت برای فروش فوری
spot repair	تعمیر در جا
spot rate	نرخ فروش نقدی
spot price	قیمت تمام شده
spot price	بهای جنس در معامله نقدی
focal spot	کانون
flying spot	لکه نورتند رو
spot sale	فروش نقد
succeeding spot	نقطه بعدی که توپ باید انجابه زمین گذاشته شود
spot welding	جوش نقطهای
spot welding	جوشکاری نقطهای
spot welding	نقطه جوش
spot weld	اتصال نقطه جوش
face off spot	هرکدام از 9 نقطه مخصوص رویارویی
face off spot	نقطه رویارویی
spot weld	نقطه جوش دادن
spot weld	خال جوش
spot transaction	معامله نقدی
spot test	ازمایش فوری
spot shot	ضربه به گویی که در نقطه معین گذاشته شده
sweet spot	قسمت مرکزی راکت یا چوب
spot pass	پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
spot pass	پاس غیرمستقیم
spot cash	پرداخت نقدی
spot bowler	بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
spot ball	گویی که از نقطه معین هدف ضربه با گوی اصلی بیلیاردقرار می گیرد
soft spot	ناحیه نشست
soft spot	شولات
pyramid spot	نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
previous spot	نقطهای که توپ در اخرین باروارد بازی شده
landing spot	نقطه فرود
light spot	نقطه نور
long spot	موضع گیری توپگیری مستقیما" پشت سر محافظ میله ها
spot of enforcement	نقطه پنالتی
penalty spot	نقطه پنالتی
spot cash	پول نقد
light spot	نقطه منور
spot distortion	اغتشاش نقطه
spot net	شبکه مخابراتی دیدبان یادیدبانی
head spot	نقطهای بین نقطه وسط وکناره شروع بیلیارد
spot market	بازار معاملات نقدی
spot market	بازار نقدی
spot map	کروکی تصادف یا کروکی مشاهدات بازرس
spot kick	ضربه کاشته
spot grading	صافسازی
spot goods	کالاهای اماده تحویل
spot goods	کالاهای موجود
spot footing	پی مجزا
spot elevation	نقطه ارتفاع معلوم روی نقشه
spot elevation	ارتفاع تعیین شده
pain spot	نقطه درد
blind spot	نقطه کور
Johnny-on-the-spot <idiom>
hit the spot <idiom>	نیروی تازه وارد کردن
beauty spot	خال
beauty spot	خال کوچک
beauty spot	خال زیبایی
He was kI'lled on the spot.	جابجا کشته شد
trouble spot	کشوریکهدائمادرحالدرگیریونزاعباشد
advertising spot	فیلم تبلیغاتی
air spot	تنظیم تیر توپخانه با استفاده از دیدبانی هوایی
air spot	تنظیم تیربا دیدبانی هوایی
high spot	جذابترین لذتبخشترین
black spot	جادهباآمارتصادفبالا
spot checks	بازدید در محل
soft spot for someone/something <idiom>	احساسات تندوتیز داشتن
tight spot <idiom>	شرایط سخت
blind spot	نقطه ضعف
spot check	مقابله موضعی
spot check	بررسی موضعی
spot check	بطور چند در میان ازمودن
spot check	سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot check	بازدید در محل
spot checks	مقابله موضعی
spot checks	بررسی موضعی
spot checks	بطور چند در میان ازمودن
spot checks	سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
hot spot	نقاط خطرناک یا خیلی خطرناک در منطقه الوده به مواد رادیواکتیو اتمی
hot spot	نقطه داغ
balkline spot	نقطه مرکزی خط عرضی روی میز بیلیارد
warm spot	نقطه گرماگیر
cold spot	نقطه سرماگیر
yellow spot	نقطه زرد
water spot	واتراسپات
touch spot	ناحیه بساوشی
water spot	گردباد دریایی
dead spot	منطقه ساکت
dead spot	نقطه خنثی
unpainted spot	تکه رنگ نشده هنگام رنگ کردن
warm spot	اندامها و مراکزاحساس گرما در پوست
center spot	نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
centre spot	خالوسط
billiard spot	نقطه مخصوص گوی قرمزروی میز بیلیارد انگلیسی
cash spot	نقد فوری
handicap spot	مهرهتعادلی
cathode spot	لکه کاتدی
portable lamp	چراغ سیار
portable lamp	چراغ قابل حمل
stop lamp	چراغ ترمز
pressure lamp	چراغ تلمبهای
nernst lamp	لامپ نرنست
nitrogen lamp	لامپ ازت
pilot lamp	لامپ خبر
tail lamp	چراغ عقب اتومبیل
the reservoir of a lamp	انبار لامپا
portable lamp	چراغ گردان
pocket lamp	چراغ قوه
table lamp	لامپ استاندارد
pocket lamp	لامپ کوچک
pilot lamp	لامپ کنترل
neon lamp	لامپ نئون
projector lamp	لامپ پروژکتور
safety lamp	چراغ بی خطر معدن ذغال سنگ
barrier lamp	لامپاحتیاطرویمانع
bed lamp	چراغخواب
desk lamp	چراغمطالعهرومیزی
front lamp	لامپ جلو
hand lamp	لامپدستی
reading lamp	چراغمطالعه
helmet lamp	لامپرویکلاه
adjustable lamp	چراغ مطالعه قابل تنظیم
sun lamp	لامپ حمام آفتاب
safety lamp	فانوس
safety lamp	چراغ اطمینان
safety lamp	چراغ ایمنی
signal lamp	لامپ سیگنال
signal lamp	لامپ خبر دهنده
test-lamp	لامپآزمایشی
Would you change the lamp please?	آیا ممکن است لطفا لامپ را عوض کنید؟
The lamp is broken.	لامپ خراب است.
lamp base	پایهلامپ
moderator lamp	چراغی که ریزش نفت انرامیتوان میزان کرد
diode lamp	دیود دورانی
glow lamp	لامپ نئون
glow lamp	لامپ کنتاکتی
door lamp	لامپ در اتومبیل
roof lamp	لامپ سقفی
ceiling lamp	لامپ سقفی
head lamp	چراغ پیشانی
helium lamp	لامپ هلیومی
carboning a lamp	کربن گذاری لامپ
battery lamp	چراغ قوه
incandescent lamp	لامپ برقی دارای نور سیمابی لامپ نئون
incandescent lamp	لامپ روشنایی
incandescent lamp	لامپ رشتهای
indicating lamp	چراغ راهنما
indication lamp	لامپ مشخص کننده
inspection lamp	لامپ کنترل
ballast lamp	ولتپای لامپی
globe lamp	چراغ حباب دار
dome lamp	لامپ سقفی
lamp dimmer	تیره کننده لامپ
lamp deflector	نورافکن لامپ

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com